اعلام جدایی رسمی آقای کریم غلامی از فرقه مجاهدین – قسمت سوم

گفتگوی صمیمی آقایان مهدی خوشحال و میلاد آریایی با آقای کریم غلامی از معلولین عملیات مرزی مجاهدین کریم غلامی:
اگر اجازه بدهید من پاسخ سئوال شما را بدهم.
واقعا موضوع مجروحین و بیماران که آنجا اسیر هستند یک موضوع واقعا جدی که بایستی مورد توجه خانواده هایی که در آنجا تحصن کردند و هموطنانمان در خارج کشور و حتی ارگانهای بین المللی تو این رابطه میتوانند کمک کنند بایستی اونها را در این زمینه هوشیار کرد و به آنها اطلاع داد در این زمینه آگاه باید بشوند میتونم اشاره بکنم دو هفته گذشته متاسفانه مهدی فتحی فوت کردند و یا دوست عزیزم آقای حیدریان که واقعا شخصیت خیلی دوست داشتنی بود خبر فوتشان را شنیدم درحالی که این افراد کسانی هستند که سالیان بیمار هستند و ربطی به الان ندارد که بگوییم دولت عراق محدودیت ایجاد میکنه مثلا میتوان به خانم مرضیه همتی اشاره بکنم الان بیمار هستند و سرطان دارند تا آنجا که یادم می اید 10 سالی است که سرطان دارد فکر کنم خواهرش سال 2002 بود که جسدش را تحویل خانواده اش در سویس دادند این موضوع ربطی به الان ندارد یا میتونم به فرهاد اشاره بکنم و یا عباس که اون هم از گردن به پایین فلج بود به دلیل مشکلاتی که میدانید خاک عراق هواش آلوده است که مشکلات ریوی پیدا کرد متاسفانه او هم بخاطر همین فوت کرد چرا مجاهدین چرا مسعود رجوی نمگذارد که اینها بیایند بیرون از چی اینها میترسه من روی ویلچرم عباس روی ویلچر بود فرهاد رو ویلچر بود و اینها که مریضند چرا نیمگذارد که اینها بروند کمک بکنند نه اصلا کمک نکنند بگذارند بیایند بیرون حتی با کمک خانواده هایشان من این یک سال و نیم گذشته رو با کمک ایرانیهای شریف آمدم و رسیدم اینجا تو کشورهای مختلف منو تو خونشون نگه داشتند پشتیبانی مالی کردند راه است میتوانند بیایند فقط یک ایرانی بفهمد که تو ایرانی هستی و همچین شرایطی داری بدون هیچ چیزی به تو کمک میکنند چرا نمیگذارد اصلا خودش باید بفرستد من نفر رزمنده مجروح عملیات های تو هستم باید به من رسیدگی های ویژه بشه باید به من کمک کنی باید منو بیاری تو اروپا و یا هر کشور دیگری که امکان درمان وجود دارد چرا نمیکنه از چی میترسه این موضوعی است که چون این سیستم کمی ترک بخوره چون نه اینکه سیستم بغایت پوسیده ای است طی این سالیان به دلیل عقب ماندگی تفکری استراتژیک سیاسی این موجب شده که بلکل تمام پایه هایش بپوسد یک شکاف کوچک بالا تا پایین این سازمان را چکار میکند جر میدهد برای همین است که اینها نمیگذارند حتی یک دونه بیمار یک دونه مجروح برای درمان خودش را بروسون به یک کشور اروپایی که درمان بشه واقعا اینجا امکانات درمانی است حتی برای کسانی که چکار میکنند مجروح و فلج نخایی هستند برای اینها درمان میشه و وضعیت اینها بهتر میشود من بایستی میتوانستم راه بروم چرا نمیتوانم راه بروم و الان روی ویلچر هستم چون به دلیل اینکه این وضعیت وجود دارد و آنها نمیخواهند دستگاه هشان از هم بپاشد برای همین میترسند. میلاد آریایی:
در واقع با دنیای بیرون ارتباطی برقرار نشه اما همانطور که میبینیم الان به هر صورت حضور خانواده های این افراد در خود خاک عراق به هر صورت از یک سال پیش البته قبل از آن صدام حسین حکومت میکرد به دلیل شرایطی که خود عراق داشت خانواده ها نمیتوانستند اونجا حضور پیدا کنند بعد از اشغال عراق توسط آمریکا یک دریچه ای باز شد و خانواده ها تک و توک بعداز سال 2003 آمدند سمت اشرف تا بتوانند فرزندانشان را شما که آنجا بودید بخصوص بعد از سال 2003 که یک همچین روزنه ای باز شد میتونید توضیح بدهید که برخورد مجاهدین با خانواده ها همین افرادی که بیست سال پانزده سال بیست و پنج سال عمر زندگی جوانی و همه چیزشان را در اختیار این جریان سیاسی گذاشته, جریان سیاسی که چه عرض کنم جریان ضد ملی که گذاشته این سازمان با خانواده های این افراد که بعد از بیست سال ندیده بودند چه برخوردی میکرد. کریم غلامی:
این پدیده واقعا یک موضوع خیلی دردناکی است مثل بقیه مسائل ولی چون جایگاه خاصی دارد چون پدیده عاطفی است عشق پدر به پسر مادر به فرزندش عشق خواهر و برادر و زن و شوهر اینها این موضوع را به این شیوه از بین برده اند با مغز شویی و کارهایی که میکنند من اصطلاح مغز شویی را بکار میبرم واقعا که پدیده یک پدیده مغزشویی است چون ما آگاهی نداریم نسبت به بیرون همان چیزهای که القاء می کنند تو ذهن ما، ما مجبوریم همان را قبول کنیم ناخواسته حتی من که میدونستم هر چی که میگن دروغه ولی باز مجبور بودم حرفشان را بپذیرم چون چیز دیگری نمیدیدم نشنیده بودم موضوع خانواده اولین ارتباط خانواده ها با بچه های که اونجا هستند بعد از دقیقا سال 2003 که یک اکیپ از خانواده های ایرانی بلند شدند آمدند جلوی در اشرف که ارتباط برقرار بکنند این موضوع که ما داخل آنجا بودیم اطلاع نداشتیم فقط افرادی که خانواده هایشان آمده بودند آنها را جدا صدا کرده بودند جدا گانه توجیه کرده بودند بعد از ساعتها که نشست برایشان گذاشته بودند برده بودند با خانواده هایشان بعد از سه روز خانواده هایشان را ببینند که آن هم با مسائل و توضیحات و یک القائات ذهنی عجیب و غریب که به شما توضیح میدهم که چکار میکنند اینها اولین ارتباط آنطور برقرار شد ما بعد از اینکه آنها رفتند ما تازه فهمیدیم که خانواده هایی بلند شده بودند آمده بودند جلوی در اشرف خوب این موضوعات را خیلی می پوشانند بخاطر اینکه بقیه نفهمند که همچین امکانی وجود دارد و این موضوع به سادگی قابل حله و افراد میتوانند خانواده هایشان را ببینند این هم از آنجاییکه گفتم چون ارتباط برقرار کردن با دنیای بیرون و موضوع اطلاع رسانی و اطلاع پیدا کردن یعنی هر فردی اطلاع پیدا میکنه چون فقط کافی است که با یک نفر بیرون از اون چهار دیواری اشرف ارتباط برقرار بکنه میفهمه که موضوع یک چیز دیگری است یک دنیای دیگری برای آدم برقرار میشه برای همینه این موضوع را میپوشانند این موضوع را محدود میکنند نمیگذارند حتی تا آنجا که در توانشان باشد این کار را نمیکنند حتی من به یک موضوعی اشاره میکنم یکی از خانواده ها سال 2001 آمده بود که فرزندش را ببیند سال 2001 در آن شرایط آمده بود عراق خانواده اش را ببیند این نفر خانواده اش را یک هفته تو اونجا نگه داشته بودند گفته بودند که این پسرشان کار داره مشغوله فلانه نمیتونه بعد از یک هفته دکشان کرده بودند فرستاده بودند که بروند بعد از چند سال که خانواده شان آمده بودند دوباره عراق برای دیدنش تازه فهمیده بود که سال 2001 خانواده اش یکبار آمده بودند چرا چون آن موقع نشستهایی بود به اسم بحث طعمه نمیدانم تو جریانش هستید یا نه ولی انشاءالله یک زمانی به آن خواهم پرداخت به این موضوع چون نفر نتونه اطلاع پیدا بکنه چون دروغهای زیادی او تو مطرح شده بود برای همین حاضر نبودند که این نفر برود و خانواده اش را ببیند و خانواده اش را پس فرستاده بودند تا اینکه سال 2004 خانواده اش آمده بودند اونجا متوجه شده بود سر این موضوع. میلاد: آقای غلامی سازمان مجاهدین درواقع معتقده پشتیبانی مردم ایران را پشت سرش داره و این مردم ایران هستند که فرزندانشان را در اختیار این سازمان قرار داده اند برای آزادی ولی همین سازمانی که معتقده یا مدعی که خلق قهرمان پشتیبانشه با پدر و مادرهای 60 ساله 70 ساله از اون نمیدانم مناطق مختلف ایران آمده اند چه مشکلی داره که همین خلق قهرمان بیاد با بچه هاش ملاقات بکنه اصلا نه سر مبارزه شان حرف بزند فقط ملاقات بکنه نفس این ملاقات چه مشکلی برای خود این سازمان بوجود می آورد که بقول معروف این اجازه رو نمیده و یا با انواع ترفندها یا اطلاع نمیده به افرادشون یا اگه اطلاع میده پیشاپیش توجیه میکنه و ما بارها شنیدیم نمونه هاش آقای محمدی هستند از کانادا دخترشون خانم سمیه محمدی اونجا اسیر هستند بارها سفر کردند با شرایط مالی فوق العاده اسفناک که در هر صورت بچه اش را ببیند سازمان مجاهدین شما که در درون بودید ما که از بیرون یک جور میبینیم شما از درون چرا سازمان مجاهدین نمیذاره این رابطه یک رابطه عاطفیه حق یک انسانه این ابتدایی ترین حق انسانه که بتونه خانواده درجه یکشو ببینه. میلاد آریایی:
چرا این کار رو میکنه یعنی چرا این بی آبرویی را میخره به جون اجازه نیمده و بعدش هم مدعی. مهدی خوشحال:
یا اصلا جلوترش و یا اصلان در کنار همین خود سازمان ادعا میکنه که همه مردم ایران اسیرند و همه مردم ایران پشتیبان مقاومت هستند دو و این خانواده ها و بخشی از این خانواده ها مجاهد شدند و خوب آن بخش دیگر هم راحت میتوانند بشوند خوب با این اوصاف چرا همین خانواده که می آید پشت در قرارگاه اشرف برای ملاقات همینها یک جورایی که خودش ادعا میکند که نیروهای خودش هستند نمی آید از آنها بخواهد که شما بیایید اینجا داخل قرارگاه بیایید با ما همکاری کنید. کریم غلامی:
البته این موضوع بحث متوالی است بخواهم بهش بپردازم خلاصه گفتم یکی اینکه ارتباط برقرار کردن با دنیای بیرون این موضوع باز شدن ذهن افراد نسبت به واقعیتهایی که وجود دارد ولی من به یک پدیده دیگری اشاره میکنم در رابطه با اینکه چرا دلیل واقعی کشتن عاطفه تو درون مجاهدین یک موضوع خیلی مادی است ولی تو بیرون میگن که اینها خیلی عاطفی هستند مسائل عاطفی برایشان مهمه خانواده مهمه ولی این موضوع را تو مجاهدین کشتند یکی از موضوعاتش بحث انقلاب سال 68 است ببینید من, ما با هم دوست بودیم هم رزم بودیم, ولی من همان بچه های که آنجا هستند ما سالیان با هم همرزم بودیم خونمان تو یک زمین ریخته شده هم سنگر بودیم با هم جنگیدیم و با هم گلوله خوردیم و با هم سر یک میز غذا نشستیم الان من جرات نمیکنم با او حرف بزنم چرا چون اینها ما رو دوستی ما با هم دیگه ارتباط عاطفی من با هم رزم خودم این موضوع موجب میشود که اون تسلط و اون حیطه ای که بلحاظ رهبری که میگن اینها رهبری عقیدتی میگن بالای سر نفرات داشته باشد این چی میشه شل میشه. میلاد آریایی:
ضمن اینکه یک جریان عنصر سرکوب هم در همان مناسبات بسته ایجاد کرده که افراد نتونند با هم صحبت کنند. کریم غلامی:
ببینید مسعود رجوی میخواد همه چیز مال خودش باشه خیلی علنی میگه خون و نفس شما مال من این یعنی چی مگه تو کی هستی که خون و نفس انسانها مال تو باشه خون و نفس هر انسان صاحبش کیه فقط خدا است تو ادعای پیغمبری داری ادعای امامت داری ادعای خدایی داری ادعای چی داری که همچین چیزی را میگی تنها مسیح بود که آمد بالای صلیب گفتش من گناهان شما را میپذیرم و کشته میشوم که بخاطر شما این البته کشته نمیشه بیشتر آدمها را میکشه این مدعی که آقا شما گناهانتون بدین به من بیایین همه چیزتان مال من بابا تو کی هستی با چه انرژی با کدام توان با کدام چیزی رو همچین ادعایی را داری مگر تو صاحب قدرتی هستی از طرف خدا فرستاده ای نه همش فقط مسعود رجوی همه چیز را برای همین میخواهد چرا موضوع انقلاب سال 68 بحثش این بود که بیاد چون مبارزه سخت شده بود توجیهاتی که آن موقع میشد اگه بخاطر داشته باشید چون مبارزه سخت شده فلان و اینها خانواده نمیتونه تو اشرف وجود داشته باشه باید طلاق بدین خوب خانواده وجود نداشته باشد چرا طلاق چرا تمام افراد باید تمام روحیه و عواطفشون و همه چیزشان تحت تسلط مسعود رجوی رهبریشون باشه این فقط بخاطر اسطیلا و به تسخیر در آوردن تمام چیزه این هم وقتی که من , من نوعی برم با خانواده ام ارتباط برقرار بکنم دیدن خانواده بجزء آن موضوع که اطلاع برقرار کردن و اطلاع رسانی موضوع عاطفه اینجا چکار میشه زنده میشه درست این پدیده را چکار میکند طرف شروع میکنه به فکر کردن که ایا این سالیان چرا عواطفش کشته شده چه دیدی نسبت به خانواده داشته بعد برای همینه که باز هم اونجایی که مجبور میشند میپذیرند تحت فشارهای آن موقع که دولت آمریکا بود و بعد دولت عراق خانواده ها تک مورد پیش می آید خانواده های که میتوانند فرزندانشان را اونجا ببینند نفر را صدا میکنند بدون اینکه کسی بفهمد که خانواده اش اومده می آیند صدایش میکنند وسط کار یا موقع خواب یا هر وقت که صداش میکنند میبرند و ساعتها نشست بعضا 4 ساعت 5 ساعت براش نشست میگذارند توسط مسئولین مختلف توجیح میشه این فرد که چی که چه جوری با خانواده اش ارتباط برقرار بکند اولا یکی از توجیهات اینکه اینها فرستاده های وزارت اطلاعات هستند او نفر خانواده است صاحب چندتا شهیده همشون کسانی هستند که بچه هاشون تو مجاهدین کشته شدند تو عملیاتهای مجاهدین کشته شدند این مامور وزارت اطلاعات که اومده بچه اش را ببیند این کجا میتونه مامور وزارت اطلاعات باشه کسی که آن موقع سال 60 تا سال 64 که مجاهدین تو ایران بودند قبل از سال 60 تو فاز سیاسی که کمک میکردند اینها کی عضو وزارت اطلاعات شدند بعد اینها توجیح میکنند که اینها مامور وزارت اطلاعاتند بعد با این شیوه نفر ولی وقتی میره برمیگرده این فرد در ابتدای قدم 24 ساعت باید قرنطینه باشه. میلاد آریایی:
فردی که میره با خانواده اش ملاقات میکنه؟ کریم غلامی:
میره ملاقات میکنه برمیگرده با هیچ کس ارتباط نباید برقرار بکنه 24 ساعت تو یک اتاق قرنطینه است با یک مسئولین مشخصی در ارتباطه فقط باهاش صحبت میکنند باید بشینه تناقضاتش رو بیان کنه یعنی عواطفی که بوجود آمده توی این ملاقات اینها را باید دوباره چکار بکند بکشه این موضوع اینه وحشت مجاهدین فقط از اینه که هر فردی هر کسی که بچه های که تو اشرفند ارتباط برقرار کردنش با خانواده اش فقط نکته اش چیه اینکه این رابطه برقرار نشه. میلاد آریایی:
اقای غلامی حالا ضمن تایید صحبت های شما آقای خوشحال به هر صورت برگردیم به ادامه صحبتمان از سال 2003 یک جریانی با حضور تک تک خانواده ها در جلوی درب قرارگاه اشرف شروع میشه اون جریان بعد از 7 الی 8 سال یک مسیر دائم التضاعد رو طی کرده تا به این نقطه که الان رسیده یک سال قبل پیش از صدها تن از افراد خانواده ها در ضلع شمالی جنوبی و غربی و شرقی اشرف برای دیدار خانواده هاشون در واقع تجمع و تحصن کردند تا جایی که مسعود رجوی کتاب می نویسه در این رابطه تا جایی که همه افراد رو مجبور به مصاحبه های اجباری میکنند برای اینکه پدرشون رو طبق تایید صحبت شما نا پدری بخونند مادرشون رو نامادری بخونند و با عذر خواهی از بینندگانمون خانواده هاشونو خانواده الدنگ خطاب کنند اینها رو این جریان درواقع باعث شده روند این قضایا نشون میده که جریان مجاهدین بغایت در این رابطه شکست خورده در رابطه با امر خانواده ها و این جریان به دلیل اینکه واقعا بار عاطفی و انسانی داره دائم التضاعد در واقع به جلو رفته آینده این قضیه رو شما چطور پیشبینی میکنید. کریم غلامی:
بخواهم من به این موضوع بپردازم باید یک مقدار موضوع رو ریشه ای تر بهش بپردازیم چرا یک سازمان و یا یک حزب شکست میخوره نهایتا از بین میره متلاشی میشه این در ساختار و پایه های این سازمان و این حزبه که نهایتا متلاشی میشه و ازبین میره خوب خیلی ساده نشان دهنده اینکه استراتژی و سیاست و ایدئولوژی مجاهدین یک روند غلط و پوسیده و عقب مانده ای است مال این دوران تاریخی نیست ایدئولوژیشون مثل دوران اسماعیلیه است می بردند افرادی رو توی شهری نمیدونم دیگه نمیخوام کامل توضیح بدم یک سکتی درست کرده بودند و با اون شرایطی الان اونجا برقرار میکنند افراد رو وادار به انتحار و کارهای اینجوری میکردند که نهایتش هم خودتون احتمالان کتابهای توی این رابطه بخصوص توسط کسروی نوشته شده خوندید و میدونید که چه نهایت بدی داشتند آخرش خیلی بد تمام شد داستان اونها واقعیت این که ایدئولوژی که اینها انتخاب کردند با تفکری که ارائه دادند مال این دوران تاریخی نیست من به یک خاطره کوتاه اشاره میکنم بعد میپردازم به این موضوع یادم می آید سال 69 بود من تو یکی از نشستها یک یادداشت نوشتم فرستادم برای مسعود رجوی سئوال ازش مطرح کردم گفتم با این روندی که ما الان داریم میریم آیا اینکه حضورمون تو عراق آیا غلط نیست؟ میلاد آریایی:
اینو سئوال کردی؟ کریم غلامی:
بله بله این سئوال من ازشون کردم یک یادداشت ایشون هم جوابش رو الان دقیقا بهتون میگم که چه جوابی به من دادند نهایتان این موضوع به شکست نمی انجامد خراب نمیشه کارما بهتر نیست بریم بعد با سبک دیگری به مبارزه مان بپردازیم جوابی که بهم داد این بود که ما اگر الان از عراق بریم میگیم اومدنمون به عراق غلط بود اگه بگیم اومدنمون به عراق غلط بود باید بگیم ارتش آزادیبخش غلط بود بعد باید بگیم سال 64 غلط بود بعد باید بگیم سال 60 غلط بود بعد همینطور باید عقب بریم عقب بریم خوب واقعیت اینکه اون سالها بخصوص بعد از سال 67 و سال 68 دیگه قطع و یقین بود که حضور در عراق یک امر بغایت استراتژیکی غلط خیلی غلط چون نهایتش همینی که الان میبینیم تو چه وضعیتی قرار گرفتند متلاشی شدند و اینقدر چیزه بخاطر اینکه یک ایدئولوژی بغایت عقب مانده ای نسبت به تاریخ امروز اینها دارند و روی همین ایدئولوژیشون سیاستشون اقتصادشون و سایر مناسبات و تفکرات که ارائه میدند روی این چیدند خوب خانواده یک امر عاطفی هیچ چیز دیگری وابستگی نداره چرا اینها این کار را میکنند که از ایدئولوژیشون که پایه های غلطی داره مال این دوران تاریخی نیست و پوسیده و عقب مانده است بخاطر همین موضوع یک همچین مجبورند به همچین چیزی اینها به لحاظ ایدئولوژی هم بلحاظ استراتژی هم بلحاظ سیاسی شکست خورده اند تو تمام دنیا منفورند شما مثلا بحث خانواده ها رو کردی درسته خانواده ها از این مقاومت حمایت میکنند ولی برای فرزندانشون مثلا تو این سالیان یک سال و نیم گذشته که من دیدم یک خانواده ندیدم که سازمان نفس سازمان مجاهدین رو تایید بکنه همش میگن این غلطه اشتباهه کارشون از رفتن به عراق ادامه دادنشون و بقیه کارها ولی من که به عنوان یک فرزند خودشون میدونستند ولی از من چکار کردند حمایت کردند مثلا به عنوان مثال یک خانواده منو چهار ماه تو خونه خودش نگه داشت در حالی که نه منو میشناخت آبمو میداد غذامو میداد جامو میداد بهترین رسیدگی ها و مورد حرمت و احترام چون منو فرزند خودش میدونست و میدونست که من رو تقدیم کرده برای اینکه بخاطر آزادی کشورش شما یکجا تو صحبتاتون گفتید اینها رو به امانت میسپارند ما رو به امانت سپرده بودند ولی خود مجاهیدن رو فی نفسه به عنوان ایدئولوژیشون به عنوان استراتژیشون قبول ندارند ولی با حس آزادی خواهی خودشون این کار رو میکنند اینها حمایت میکنند مجاهدین هم از این موضوع سوء استفاده میکنند خانواده هایی که کمک مالی میکنند به بچه هاشون می آیند پول میدهند که به بچه هاشون رسیدگی بکنند ولی این پول به حساب مجاهدین ریخته میشه بعدا از گاوصندوق خانم مریم رجوی در می آید. مهدی خوشحال:
مسعود رجوی تزی داره در رابطه با شکست استراتژی سازمان یک بن بست و شکستی که شما الان میفرمایید مسعود رجوی یک تزی داره خلاف این میگه که مردم از برنده نمی پرسند چه جوری برنده شدی تمکین میکنند من سئوالم اینه که مسعود رجوی یا مردم را نمیشناسه و سالاهاست که با مردم هیچ ارتباطی نداره وقتی که آقای مسعود رجوی نیروهای خودش رو نمیتونه متقاعد بکنه نیروهاش پیروزیش رو صحه نمیگذارند و تایید نمی کنند و هر روز هر کی میخواد یک راهی پیدا بکنه از اونجا فرار بکنه نیروهایی که داوطلبانه رفتند اونجا و امروز با هزار مشقت میخواهند فرار بکنند چه جوری این تز و این ادعا را مسر است که مردم ایران فردا تمکین خواهند کرد به ضعم خودش اونچه که رویا و آرزوی دست نیافتنی خودش هست میگم چگونه میتونه مردم ایران را تمکین بکنند. کریم غلامی:
من ببخشید یک نکته بگم این که میگم ایدئولوژی شکست خورده که نهایتش همین موضوعه ببینید تو مناسباتشون حتما شما شنیدید بحث غسل هفتگی و عملیات جاری ببین اینها الان پدیده زوریه خوب یعنی نفر نمی آید واقعا آن انتقادی که به خودش داره را بگه چه انتقادی داره تو طول روز روزانه باید چند فاکت بنویسه از خودش انتقاد به خودش اینها رو خیلیها مینشیند حتی غسل هفتگی من از حتی مسئولین بالاتر حتی بچه های پایین تر بلحاظ رده تشکیلاتی چون هیچ فرقی وجود نداره از همه اینها شنیدم که خودشون چکار میکنند مینشینند فاکت تولید میکنند یعنی یک چیز پدیده ذهنی اصلا اتفاق واقعی نیفتاده حتما غسل هفتگی رو میدونید اونجا چه چیزی وجود داره هیچی ولی میشینه مجبوره چکار کنه بشینه فکر کنه برای اینکه مثلا امروز من فلان چیزو دیدم این تناقض را داشتم این انتقاد رو داشتم یا فلان یعنی تولید باید تو به دوستت مثلا مضحکه و خنده دار ولی دردناک با دوستش صبح هماهنگ میکند که شب من به تو انتقاد میکنم میگم که مثلا فلان جا من به تو سلام کردم تو جواب سلام منو ندادی از من دلخور نشی فقط بخاطر چیه فقط این موضوع را ماست مالی کنیم یک توافق جمعی وجود داره تو این رابطه میگم ایدئولوژی شکست خورده به این لحاظ میگم واقعا بلحاظ اعتقادی خود مسعود رو الان هیچ کس قبول نداره من به عید دو سال پیش که من اونجا حضور داشتم میپردازم مسعود رجوی 4 ساعت قبل از ساعت تحویل همه را جمع کرد برای همشون سخنرانی کرد حتی مسئولین رده بالا خوابیده بودند میگفتند اه چی داره میگه ولمون کن دیگه بزار بریم بجشنمون بپردازیم. مهدی خوشحال:
آقای غلامی من درون خلال این صحبتهای که الان شما کردید آغاز و انجام یک سازمان و حضور خودتون تو اون سازمان شرح دادید من میخواستم به عنوان یک نکته آخر اینکه شما به هر حال با این وضعیت جسمی خودتون از اون سازمان رها شدید آزادی خوب به هر حال یک چیزی است که درون هر انسانی است رهایی آزادی بنظر من نعمت بزرگی که خداوند به همه داده بعضی ها اشراف دارند بعضی ها ندارند بخاطر آزادی همین عدالت و همین رهایی بود که رفته بودیم تو این فرقه بعدا دیدیم که خودمون اونجا هر چی آزادی و رهایی و عدالت است از ما صلب شده من میخواستم اینو بگم که چه پیامی چه کمکی ما میتونیم خودمون جدا از بیرون سازمانهای حقوق بشری , سیاسی , دولت ها یا بچه های جدا شده ما خودمان چه آرزویی میتونیم بکنیم برای او بچه هایی که فعلا اونجا اسیر هستند. کریم غلامی:
من جواب شما را بخواهم بدهم یک موضوعی که گفتم همان بحث شستشوی مغزی که اونجا داده میشه بحث اطلاع رسانی است باید به این افراد اطلاع داد که راه بازه مثلا مجروحین یک مشکلاتی دارند, زنها یک مشکلاتی دارند, مردها یک مشکلاتی ما دیگه ته خط یک مشکل افرادی مثل من هستند وقتی من از اونجا میتونم بیام بیرون و خودم رو برسونم به اینجا و به آزادی و زندگی خودم برسم یعنی هرکس دیگه ای میتونه بیاد و راه هست پس یک قدم میخواد اون هم اراده است که هر فرد چکار بکند برسه ولی اون کاری که ما باید بکنیم اطلاع دادن به این افراده که آقا اینطوری نیست که اون داخل میگن دنیای بیرون یک دنیای دیگه ای است یک فضای دیگه است یک شرایط دیگه ای است حتی منی که سال 66 آخرین بار دنیای بیرون رو دیدم الان با اون موقع خیلی فرق میکنه مناسبات فرق میکنه, شرایط فرق میکنه دیدها فرق میکنه دیدگاهها برای همینه من اگر اجازه بدید اینجا از این فرصت استفاده بکنم پیامی به دوستان خودم بدم و بخصوص به خانواده های که اونجا هستند بخصوص اسم می آورم از دوستای که با هم مجروح بودیم با هم تو یک بیمارستان بودیم با هم تو یک تخت بودیم کنار هم درد هم دیگر رو حس میکردیم از مراد رمضانی, فریدون دوست عزیز خودم, محمد حسینی, ایرج, طاهر احمد خانبیگی, احمد, از همه اینها میخوام چکار کنند بیان بیرون امکان درمان وجود داره راه بازه من تو اینجا برای مسائل پزشکی چند بار رفتم منو بردند برای اینکه چکاپ بشم به مسائل پزشکیم رسیدگی بشه واقعا افرادی که ضایعات خیلی بیشتری از ما داشتند خیلی بهتر از ما تحرک و چیز داشتند یا کسانی که راحتر راه میرفتند امکانات بیشتری دارند اینها سازمان اینها را همه را از ما دریغ کرده به همین دلیل ازشون میخوام بیان بیرون فقط یک اراده کوچک یک تصمیم یک لحظه آقا این همشون میدونند که این راه غلطه اونجا غلطه سازمان حرفاش غلطه ولی یک اراده کوچک بکنند میان بیرون و گذشته از این میخوام باز ابراز همدردی بکنم نسبت به خانواده ها و هموطنان عزیزی که توی ضلع شمالی شرقی و غربی که شما گفتید که اونجا تحصن و میخوان عزیزانشان را ببینند باهاشون ابراز همدردی میکنم بهشون قوت قلب میدم ازشون میخوام که پایداریشون رو حفظ کنند میدونم اونجا شرایطش خیلی سخته طوفانهای خاک سرما گرما واقعا شرایط زندگی البته که زندگی نیست اونجا شرایط ماندن حیات به معنی نفس کشیدن اونجا کار مشکلیه ازشون میخوام که به این پایداریشون ادامه بدند میدونم به پیروزی میرسند چون ما یک ذره پایداری کردیم به هدفمون رسیدیم شما هم پایداری بکنید به هدفتان خواهید رسید هیچ راه دیگری وجود نداره الا اینکه مقاومت بکنیم جلوی این سکت شما میگویید فرقه من میگم سکت چون سکت یعنی یک محیط بسته که نه راه به بیرون داره نه رو به داخل راه داره اینها یک سکت هستند شکستن این سکت و بیرون کشیدن فرزندان خودتون عزیزان خودتون دلبندان خودتون از اون حصار بغایت کثیف و عقب مانده فقط مقاومته ازتون تشکر میکنم که اجازه دادید. میلاد آریایی:
آقای غلامی ما هم بسیار بسیار خوشحالیم چهره خندان شما و اراده پولادین شما برای اینکه این سد رو شکوندید و بغایت در چهره شما مشخصه که یک زندگی جدید شروع کردید و باز هم بقول معروف خیر مقدم بخاطر پا گذاشتن در این دنیای جدید ضمن تایید صحبتهای شما که واقعا شرایط موجود هیچ وقت به این سادگی نبوده که با حضور خانواده ها در اطراف اشرف افراد بتونند با همین اراده کوچک خودشون بتونند یک زندگی جدیدی برای خودشون رقم بزنند و من صمیمانه از شما سپاسگذارم بخاطر حضورتون و این فرصتی که در اختیار ما قرار دادید و آرزو مندم که تجربیات گرانقدر شما در واقع کوله بار و ثمره ای باشه برای جوانان و مردم ایران که بتوانند راه رو از بیراه تشخیص بدند و آقای خوشحال هم که به هر حال خوش آمدید. مهدی خوشحال:
من هم به هر حال آرزوی موفقیت میکنم تو این مرحله زندگی شخصی خودتون که قرار گرفتین من هم همچنین اذعان میکنم برای اونهای که اونجا ماندند این اراده ای که شما فرمودید این خیلی مهمه خواستن خیلی مهمه یکی از مسائلی که آدمها میترسند اینکه فکر میکنند که باید راه باز بشه ببینند بعد برند اینطوری نیست همین که انسان بخواد چگونه و کجا راه باز میشه این دیگه وظیفه ما نیست اینو باید بسپاریم به خدا اون کسی که ما رو خلق کرده اون دیگه کمکهای نامرعی است که به کمک ما می آید چون ما خواستیم این خواستن نطفه باز شدن راه است من هم امیدوارم و آرزوی قلبی من اینکه همه بچه ها از اونجا آزاد بشند بعد ما بتونیم دور هم بنشینیم صحبتهای که بعدا خواهیم کرد با همون بچه های که آزاد خواهند شد ادامه میتونیم بدیم. میلاد آریایی:
بسیار سپاس گذاریم از همه شما و به همراه دوستانمون ازتون خداحافظی میکنیم خدا نگه دارتون پایان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا