میزگرد بررسی نقض حقوق بشر در فرقه ی رجوی – قسمت سی و یک

آرش رضایی: آقای کریمدادی شما از نابرابری ها سخن گفتید اینکه در اشرف و در متن مناسبات سازمان بین پسر مسعود و فرزندان سایر افراد و کادرهای تشکیلاتی مستقر در اشرف تبعیض قائل بودند. شما فرمودید مصطفی در ملاقات با پدرش مسعود مشکلی نداشت در حالی که سایرین در شرایط مصطفی نبودند از آزادی و امکانی که برای او فراهم شده بود برخوردار نبودند؟ خب، این نکته ی مورد اشاره به نظرم گویای بازتولید تبعیض است. تبعیض از سوی کسی که خود را رهبر عقیدتی مینامد و مدعی جامعه بی طبقه توحیدی ست که در آن برابری و بهره گیری از فرصت ها و امکانات مساوی بین انسانها وجود خواهد داشت. اما توضحیات و مشاهدات شما چنین ادعا و گزافه گویی را نفی میکند؟

مهران کریمدادی: بله، من دارم دقیقا از مشاهداتم می گویم، چیزی که دیده ام، از واقعیت ها حرف میزنم. ببینید در حالی که مسئولین سازمان با درخواست ملاقات بچه ها با پدر و مادرشان مخالفت می کردند و به این دلیل برای آنها نشست میگذاشتند نشست هایی چون عبور از خانواده تا تحت فشارشان بگذارند!! خب این ها مسائلی بود که واقعا بر روی بچه ها فشار روانی داشت. من شاهد بودم خیلی از بچه ها اصلا تمایل نداشتند در اشرف بمانند. تعدادی از بچه ها که از رمادی به اشرف آمدند بچه های کرد بودند که در رمادی سالها گیر افتاده بودند بعد مسئولین سازمان آنها را با فریبکاری به اشرف منتقل کردند البته خیلی از این بچه های کم سن و سال در اشرف نماندند بعدها از آنجا رفتند یعنی نتوانستند مناسبات سازمان را بپذیرند با منطق آنها سازگار نبود چون آنها قبل از انتقال به اشرف در متن زندگی عادی بودند حتی از بچه های میلیشیا هم بودند که از اروپا به اشرف منتقل شده بودند و دوگانه گی شرایط اروپا و اشرف برای آنها طاقت فرسا بود یکی از آنها که از امریکا به اشرف آمده بود متاسفانه اسمش الان یادم نیست ایشان از امریکا به اشرف منتقل شد پدر و مادرش از اعضای مجاهدین بودند تا آن جا که اطلاع دارم در فروغ جاویدان کشته شدند فرزند آنها اصلا تمایلی نداشت در اشرف بماند. چنین شرایطی در آنجا بود. بچه های میلیشیا معمولا دوست داشتند با همان شرایطی که در اروپا و امریکا زندگی کرده بودند زندگی کنند وضعیت اشرف برای آنها غیر قابل تحمل بود همان شخصی که از امریکا به اشرف منتقل شد و پدر و مادرش در فروغ کشته شده بود در اشرف خیلی تحت فشار بود حتی دو سه بار کتک خورد مسئولین سازمان به دلیل اعتراض ها و خواسته هایش که اصرار داشت از اشرف برود کتکش زدند. در نهایت ایشان از آنجا رفت. قادر رحمانی: ببخشید در مورد تبعیض بین بچه ها و فرزند مسعود حرف زدید
پسر مسعود بود هم تناقضات جدی داشت. مهران کریم دادی: کاملا این موضوع را همه می دانستیم اما مسئولین سازمان سعی داشتند بر تناقضات مصطفی سرپوش بگذارند. قادر رحمانی: من شاهد بودم مصطفی پسر مسعود در نشست یک بار مهدی ابریشمچی را به اصطلاح پیچاند. مهران کریم دادی: بله. من هم در همان نشست بودم.

blank

قادر رحمانی: سوالی که مصطفی از شریف (مهدی ابریشم چی) کرد خیلی حرف پیش آمد واقعیت این بود مصطفی (ممد) نمی خواست در مناسبات سازمان و حتی پیش پدرش مسعود بماند.
مهران کریم دادی: بله.
قادر رحمانی: ولی موردی که به نظرم در گفتگوی ما کمرنگ است نقش اشرف دختر مریم که در باره او سخنی گفته نشد.ایشان چون در قرارگاه خواهران بود به نظرم خانم مرضیه قرصی اگر توضیح بدهند شنیدنی خواهد بود. واقعا اشرف دختر مریم در چه شرایطی زندگی می کرد؟ مرضیه قرصی: اشرف (دختر مریم) از خارج به آنجا آمد دختر شهرزاد صدر همراهش بود. فکر کنم سه سال در اشرف ماند. از وقتی که دختر مریم به اشرف آمد مسئولین سازمان خیلی مراقبش بودند، امکانات خاص داشت برای او آموزش کامپیوتر میگذاشتند و کلاس زبان میرفت. در حالی که بقیه ی خانم های هم سن و سال او را برای علف کنی و کارهای اجرایی و کارگری میفرستادند. ولی دختر مریم انگار خونش از دیگران رنگین تر بود در کلاس های کامپیوتر مشغول آموزش بود و سایر امکانات و امتیازاتی که برای وی در نظر گرفته بودند. در هر حال او جدا از بقیه بود رسیدگی و مراقبت ویژه داشت. حتی کادوهایی که فرماندهان به او میدادند با کادوهای دیگران فرق داشت ارزشمندتر و گرانقیمت تر بود. فرماندهانش مثل نیلوفر عالمیان که فرمانده مستقیم او یا شیدا طاهری هرگز نمیگذاشتند با خانم ها در اشرف حرف بزند با هر کسی صحبت کند یا نشست و برخاست داشته باشد. یعنی نفر خاص و ویژه بود. انگار از آسمان به زمین افتاده باشد. در کلاس های آموزشی که به طور عمومی برگزار میشد ایشان فقط هنگام نهار، شام و صبحانه در بین بچه ها حاضر بود بعد از این مواقع اثری از او نبود. قبل از جنگ امریکا و عراق و شروع بمباران متوجه شدیم غیبش زده است به خارج از عراق منتقل شد در حالی که چند روز بعد ما زیر بمباران بودیم. ادامه دارد…
مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی
تنظیم از آرش رضایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا