بن بست – محصول سه دهه خیانت فرقه رجوی

در شرایط کنونی تنها گزینه ی معقول برای فرقه ی مجاهدین خروج از اشرف است. سران مجاهدین می بایست نگاه واقع بینانه ای نسبت به معادلات سیاسی منطقه ای و جهانی داشته باشند. رهبران مجاهدین متاسفانه تحلیل منطقی و صحیح از رویدادها و تحولات پر شتاب سیاسی ندارند و از درک بنیادین و اصولی مسائل و موضوعات سیاسی متعلق به دنیای مدرن و عصر تحولات دموکراتیک عاجز و ناتوانند.
رهبر عقیدتی مجاهدین سعی دارد همانند گذشته با قربانی کردن کادرهای تشکیلاتی و عناصر مجاهدین و پادوئی برای سیاستمداران امپریالیست و برخی رژیم های ارتجاعی منطقه شاید راهی و روزنه ای برای به بازی گرفتن بیابد غافل از آنکه مقامات امریکایی و اروپایی کمترین اهمیتی به مجاهدین نمی دهند و تاریخ مصرف آنان به پایان رسیده است. باز بایستی به سران مجاهدین تاکید کنم سخنان ملایم و معنادار وزیر دفاع امریکا در رابطه با درگیری در اشرف که از دولت عراق خواست تا در برخورد با مجاهدین از خود خویشتنداری نشان دهد حاکی از به پایان رسیدن تاریخ مصرف مجاهدین خلق است.
قرائن و شواهد نشان می دهد که سران مجاهدین دچار دوگانه گی و تشتت در تصمیم گیری شده اند اما انتخاب منطقی در چنین شرایط بغرنج، زمینه سازی خروج افراد مستقر در اشرف و انتقال هر چه سریعتر آنان به میهن عزیزمان ایران و کشورهای اروپایی است. بی تردید، ستیزه جویی و مطلق انگاری در هر شکل آن در ذهن انسان مدرن مذموم و امری نکوهیده است. اسطوره پردازی متعلق به دنیای کهن و در زمانه ی ما کارکرد خود را از دست داده است این معنای مهم را متاسفانه رهبر عقیدتی مجاهدین و خانم مریم عضدانلو به دلیل تابوها و دگم های ذهنی هنوز نمی توانند درک کنند. دیدگاه آقای حجت سید اسماعیلی یکی از کادرهای تشکیلاتی و با سابقه ی مجاهدین در رابطه با درگیری های اخیر در اشرف گویای ماهیت خشونت طلبانه و ستیزه جویانه ی فرقه ی مجاهدین است و تاکید بر این امر مشهود که در دنیای مدرن انگاره های دموکراتیک و مولفه های تفکر مدرن در تضاد آشکار با ساخت فکری- ایدئولوژیک و اندامواره ی سیاسی و تشکیلاتی مجاهدین است.
آرش رضایی
 

وقایع روز جمعه 19 فروردین در قرارگاه اشرف و گرفته شدن جان 34 تن از اعضای مجاهدین و مجروح شدن تعداد بیشمار دیگر، دل هر انسان آزاده ای را مستقل از هرگونه گرایش سیاسی و گروهی به درد می آورد.
فکر می کنم هر کسی که این صحنه ها را که بطور مستقیم از «سیمای آزادی» – ارگان رسمی سازمان مجاهدین نیز پخش می شد می دید مشترکا این سوال در ذهنشان تداعی میشد که: آیا واقعا نمی شد جلو این کشتار انسانی را گرفت؟ و مسئله را در یک فضای آرام و بدور از هرگونه تشنج و فضاسازی و در یک گفتگوی رو در رو حل و فصل کرد؟
اگر این سوال را از من که بیست و پنج سال سابقه حضور حرفه ای در تشکیلات مجاهدین را داشتم بپرسید جوابم خیلی صریح و روشن خواهد بود و آن اینکه میگویم نه و هرگز مجاهدین تن به راه کار مسالمت آمیز نداده و نخواهند داد. مگر سنبه خیلی پر زور باشد.
فکر کنم گذراندن بیست و پنج سال از بهترین سالهای عمرم با مجاهدین کافی است که مرا به یک شناخت عمیق از تفکرات فرقه ای رهبری این سازمان بویژه در عرصه ایدئولوژیکی رسانده باشد و دقیقا بر مبنای همین شناخت و با بررسی عملکرد این تشکیلات در سالهای بعد انقلاب می توان به این نتیجه رسید که ؛ خشونت ‎ورزی و شورشگری مسلحانه در استراتژی و بروز ماهیت فرقه ای در هویت ایدئولوژیکی این سازمان، مجاهدین را به یک تشکیلات منحصر بفرد تبدیل کرده است بنحویکه آنها در برخورد با هر پدیده ای از موضع نفی و مخالفت اظهار نظر کرده و از عوامل اصلی تولید چرخه معیوب «تروریسم و خشونت» چه در جامعه ایران بعد از انقلاب و چه در خاک عراق بوده اند.
حادثه کشته شدن تعدادی انسان در قرارگاه اشرف چیزی خلق الساعه و پیش بینی نشده نبود و براحتی میشد جلو آنرا گرفت و زشتی عمل رهبری مجاهدین نیز دقیقا در همین نکته نهفته است. چرا که همچنانکه قبلا هم گفتم حیات مجاهدین تنها و تنها در ظرف خشونت و خون و خونریزی میتواند تداوم داشته باشد.
دیدن صحنه های جان دادن اعضای مجاهدین و بلاتکلیفی زخمی ها از «سیمای آزادی» از یک سو بیانگر قربانی شدن انسانهای بی گناهی است که در دام فرقه مجاهدین گرفتار شده و تحت شدیدترین روند بازسازی فکری، تبدیل به ابزاری برای تحقق اهداف شوم فرقه گردیده اند و از سوی دیگر نشاندهنده اوج دنائت و بی شرمی رهبری این فرقه را نشان میدهد که چگونه بجای رساندن زخمی ها به نزدیک ترین بیمارستانهای بیرون قرارگاه اشرف و باز کردن راه برای امداد های محلی، از نحوه جان دادن آنها و زجر کشیدن هایشان فیلمبرداری میکنند.
بعد از فروپاشی دولت صدام حسین، رجوی بخوبی میدانست که قرارگاه اشرف دیگر جای ماندن نیست و با تحویل قدرت از طرف نیروهای آمریکایی به حاکمیت منتخب مردم، عرصه بر مجاهدین در عراق تنگ تر وتنگ تر میشود ولی علیرغم همه اینها رجوی همچنان برای ماندن در قرارگاه اشرف مصر بوده و هست.
وقتی در سال 1382 درخواست جدایی از تشکیلات مجاهدین را کردم صدیقه حسینی مسئول وقت تشکیلات مجاهدین مرا به اتاقش صدا زد و تلاش کرد مرا از تصمیمم منصرف کرده و یک تصویر درخشان از آینده ای که در انتظار مجاهدین است برای من ترسیم کند و البته مشخص بود که تمام این تحلیل ها ناشی از توهم حمایت آمریکا از مجاهدین بود. ولی من در جواب بهش گفتم که شما اشتباه میکنید و این آخر خط است.
وی در صحبت هایش بر ضرورت حفظ قرارگاه اشرف به هر طریق ممکن تاکید میکرد او میگفت حتی اگر در یک فرض محال دولت های اروپایی و حتی آمریکا بخواهند در هر جایی غیر از قرارگاه اشرف امکاناتی مشابه و حتی بیشتر از قراگاه اشرف را در اختیار ما قرار دهند بازهم ما قرارگاه اشرف را ترجیح میدهیم. چرا که تنها و تنها در ظرف قرارگاه اشرف است که ما می توانیم هویت تشکیلاتی و ایدئولوژیکی خود را حفظ کنیم و حال میتوان پی برد که چرا رهبری مجاهدین علیرغم اینکه تمامی قرائن و شواهد حاکی از این بود که باید دیر یا زود قرارگاه اشرف را تخلیه کرد، تمامی سرمایه گذاری خود را بر ماندن در اشرف متمرکز می نمود.
اصرار مجاهدین برای ماندن در قرارگاه اشرف شاید برای کسانی که از واقعیات درون تشکیلات مجاهدین بی خبرند کمی عجیب بنظر برسد ولی واقعیت امر این است که قرارگاه اشرف ظرف وجودی مجاهدین است و حال که رجوی خود را در سراشیب سقوط یک خط و استراتژی که نزدیک به سه دهه است که بر روی آن سرمایه گذاری کرده می بیند، لذا هرگونه عقب نشینی از آن به منزله زدن تیر خلاص بر استراتژی و ایدئولوژی است که رجوی آنرا را ساخته و پرداخته است.
همچنانکه گفتم محکومیت فاجعه ای که سحرگاه 19 فروردین در قرارگاه اشرف رخ داد وظیفه هر انسان آزاده و هر گروه و سازمانی است که برای تحقق آزادی مبارزه میکند ولی از طرف دیگر باید با افشاگری سیاست های هدف دار رهبری این فرقه راه را بر ادامه چنین جنایت هایی بست.
اگر به صحبت های مریم رجوی هم که در اورسورواز پاریس که بمناسبت فاجعه قرارگاه اشرف صورت گرفت توجه کنیم می ببینیم اصلی ترین تم صحبت های او نیز تنها به درخواست از دولت های اروپائی و بویژه آمریکا در محکومیت کشتار قرارگاه اشرف متمرکز بود و وی تلاش کرد به هر نحویکه شده محکومیت رسمی این فاجعه را توسط آمریکا بدست بیاورد. همچنانکه در جریان این واقعه نیز سازمان تلاش کرد هرطور شده زخمی های خود را به بیمارستان آمریکائیان که در همان منطقه خالص واقع است ببرد و البته پر واضح است که باز هدف نجات جان زخمی ها و مداوای آنها نبود بلکه با اینکار میخواست برای خود مشروعیتی را دست و پا کرده و اینطور وانمود کند که تحت حمایت آمریکائیان است ولی از اینکه در عمل چنین اتفاقی نیافتاد باعث خشم مجاهدین گردید و مجاهدین نیز خشم خود را در اطلاعیه هایی که مستمرا در این رابطه میدادند پنهان نکردند.
مریم رجوی در صحبت هایش علیرغم اینکه میدانست ماندن در قرارگاه اشرف و ادامه این وضعیت ممکن نیست هیچ راه کاری که بخواهد اعضای مجاهدین را از ادامه این تعرض در قرارگاه اشرف در امان نگه دارد، نداد. البته علت آن نیز مشخص است. سقوط اشرف برای رجوی هم فروپاشی استراتژی و هم فروپاشی ایدئولوژی به همراه دارد و اگر شعارهای بی محتوای رجوی را در ستایش از مجاهدین و کشته شده ها را کنار بگذاریم می بینیم تنها و تنها خون و خونریزی است که میتواند سقوط اشرف را ولو برای مدت کوتاهی هم که شده به تاخیر بیندازد. پس از دیدگاه رجوی منطقی است که هیچ تلاشی برای انتقال مجاهدین از اردوگاه اشرف به جای دیگری صورت نگیرد.
هیچکس و هیچکس به اندازه کسانی که روزی در درون این تشکیلات بوده اند نمی توانند به عمق ماهیت فرقه ای و قدرت طلبی رهبری فرقه مجاهدین و نیات کثیف آنها پی ببرند.
تشکیلات مجاهدین هرگز و هرگز آن چیزی نیستند که در تبلیغات بیرونی دیده و یا شناخته شده اند.
دوگانگی و هژمونی طلبی، از خصوصیات ذاتی مجاهدین است که باعث فاصله ای عمیق بین آنها و مردم و سایر گروههای آزادیخواه شده است و هرگز مجاهدین نخواهند توانست این فاصله را پر کنند و به همین دلیل است که مجاهدین همیشه در هوچیگری، فرافکنی های افراطی و انگ و مارک زدن به این و آن، مسئله خود را حل کرده و روزگار میگذرانند.
قرارگاه اشرف ظرف هویت ایدئولوژیکی مجاهدین است و علت ترس و وحشت رجوی نیز دقیقا به این خاطر است که با از دست دادن قرارگاه اشرف حصارهای ایدئولوژیکی که سالهای سال است که بر قرارگاه اشرف تنیده است فرو بریزد و تازه این شروعی برای برملا شدن ماهیت و هویت واقعی رجوی در پهنه ایدئولوژیکی است و این انتهای خطی است که رجوی طی سه دهه آنرا با دجالیت تمام در خاک عراق پیش برده است بنحویکه حال نه راه پیش دارد و نه راه پس.
از زمان شروع کشتارها در قرارگاه اشرف تا کنون کسی نیست به رهبری معیوب العقل مجاهدین بگوید مگر خاک عراق مایملک شماست؟
در کجای دنیا دیدید گروهی که شهروند آن کشور نیستند، خاک آن کشور را اشغال کرده و به هیچ ‌طریقی حاکمیت آن کشور را نپذیرند و حتی بر علیه حاکمیت منتخب آن نیز انبوهی توطئه کنند.
و حال اگر طی این مدت هم مجاهدین توانسته اند در خاک عراق بمانند تنها وتنها به واسطه خزیدن آنها زیر قبای آمریکائی هاست.
آقای رجوی مگر روزی که صدام پادگان اشرف را در اختیار سازمان شما گذاشت چنین وسعتی داشت؟ و زمین هایی که بعدا و مستمرا در مقابل خوش خدمتی ها شما به صدام، به قرارگاه اشرف اضافه میشد مگر مربوط به کشاورزان همان منطقه نبود؟ مگر ما حین تمرینات نظامی در این زمین ها، مستمر از جانب کشاورزان منطقه تحت فشار نبودیم و مگر بدلیل از بین رفتن محصولاتشان زیر زرهی های ما در تمرینات، مستمر به همان نیروهای در حال تمرین و یا خود قرارگاه اشرف مراجعه کرده و اعتراض نمی کردند؟ و مگر ما آنها را به اطلاعات عراق ارجاع نمی دادیم و مگر همین اهالی از ترس اطلاعات عراق زمین های کشاورزی خود را بدون اینکه محصولی برداشت کنند ترک کرده و نمی رفتند؟ پس حالا چی شده است که دفاع از خاک اشرف را وظیفه ایدئولوژیکی خود میدانید؟ و برای حفظ آن چه خون هایی را که نمی ریزید؟
آقای رجوی میدانید که تشکیلات شما تنها در حق مردم ایران جنایت نکرده است بلکه بخش هایی از مردم مرحوم عراق نیز زخم هایی از شما را بر تن دارند.
شما براساس تحلیل هایی که تنها و تنها از ذهن معیوب خودتان تراوش میکند با وارد شدن به بازیهای کثیف سیاسی و حتی نظامی در کشور عراق و با هزینه کردن هنگفتی پول خواستید بعثی ها و یا گروههای معلوم الحالی را مجددا در عراق بر سرکار بیاورید و دولت منتخب مردم را سرنگون کنید تا راه نفسی برای ادامه خیانت هایتان باز شود و هرچه بیشتر جلو رفتید بیشتر در باتلاق خیانت فرو رفتید و اگر تا دیروز تنها با جمهوری اسلامی ایران در جنگ بودید حال جنگ با حاکمیت منتخب مردم عراق نیز به لیست دشمنان شما اضافه شده است.
پس می بینید وقتی شما با خط و استراتژی غلط و در یک مسیر نادرست گام بر میدارید و صرفا به قدرت و ثروت فکر میکنید سرانجام سر از کجا در می آورید؟ که از ظلم و جنایتتان نه تنها مردم ایران، و نه تنها مردم عراق خسارات جبران ناپذیری را متحمل میشوند بلکه اعضای خودتان هم قربانی هوا و هوس های قدرت طلبانه شما میگردند و این آن وجهی است که کمتر به آن پرداخته شده است یعنی ظلم و جنایت شما در حق اعضای سازمان و با پرداختن به این موضوع است که ماهیت واقعی ایدئولوژیکی شما بیشتر و بیشتر بر همگان آشکار میشود و آن نیز تنها و تنها با فروپاشی قدرت پوشالی شما در قرارگاه اشرف میسر خواهد شد و ترس شما هم دقیقا از همین فروپاشی است.
هیچکس دوران جنگ 8 ساله و همراهی شما با صدام دیکتاتور علیه مردم ایران و سپس خزیدن به زیر چتر آمریکائی ها و خوش خدمتی های مشمئز کننده شما را در دوران انتقال حاکمیت علیه دولت منتخب مردم عراق را فراموش نمی کند.
اگر روزی شما به مبارزه با آمریکا افتخار میکردید و به بی تفاوتی دیگران در این رابطه خُرده میگرفتید حال به جایی رسیده اید که خوش خدمتی کردن برای امریکا را افتخاری برای خود می دانید.
اکنون بیش از 4 دهه از تاسیس سازمان مجاهدین میگذرد و باید گفت: مجاهدین خوب و یا بد جزئی از تاریخ پرفراز و نشیب ایران هستند خوب از بابت کسانی که صادقانه هدف خدمت داشتند، آن را بنیان گذاشته و جانشان را هم در راه آزادی مردم ایران زمین دادند و بد از بابت کسانی که مسیر مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران را عوض کرده و در راستای رسیدن به قدرت و ثروت جز به خون و خونریزی و خشونت و شورشگری و در خدمت بیگانه بودن به چیز دیگری فکر نکردند.
و اکنون که نزدیک به سه دهه از حضور مجاهدین در عراق میگذرد و این تشکیلات در آستانه کامل فروپاشی استراتژیکی و ایدئولوژیکی قرار دارد باید گفت: این منطق و حکم تاریخ برای همه کسانی است که به مردمشان و اعضای خودشان خیانت کرده اند. پس منتظر روز جزا و مجازات باشید. سید حجت سیداسماعیلی
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا