عقب نشینی به میان توده ها یا خزیدن زیر قبای بورژوازی

سران فریب کار فرقه در نشست های طعمه در سال 80 در اشرف می گفتند "که اساسا رفتن به خارج و بورژوازی نداریم و اگر هم کسی نکشید و برید بعد از عبور از هفت خان رستم تشکیلات برود با هفتاد میلیون ایرانی و لاغیر."
حال چه شده که بعد از سقوط صدام و آمدن عمو سام، پل پیروزی تشکیلات سازمان بورژوازی شده است و سازمان برای پذیرفتنش از طرف غرب دست به هر خیانتی می زند و برای رفتن به خیابان آکسارای استانبول و شانزلیزه پاریس لحظه شماری می کنند و در این راه حتی با نیروهای عراقی هم درگیر می شود.
آخر چه چیز سازمان را باید باور کرد , دم خروس جنگ با ارتجاع را یا با سر رفتن در دامن امپریالیسم غرب و درخواست کامل کمک از آنها را که بیائید ما را از بن بست تاریخی که در آن گرفتار شدیم نجات دهید؟
هیهات من الذله بورژوازی مسعود پلید شده یا ایها البورژوازی یا هم هل من ناصرا بورژوازی.(آیا کسی از دستگاههای غرب و امپریالیستی و صهیونیستی است که ما را از این فلاکت و بدبختی نجات بدهد.)
در تمام سالهای بعد از معرفی مریم قجر بعنوان رئیس جمهور منتخب!!! سازمان و رجوی دیکتاتور تمام دربهای خروجی را بسته و همواره افراد را برای خروج از سازمان ترسانده و با ارعاب و سرکوب افراد را در پادگان اشرف نگه داشته و می گفتند اساسا سرنگونی به شما ها ربطی ندارد و ما تا به آخر در اشرف خواهیم ماند و همین جا خواهیم مرد و دفن خواهیم شد.
آنان با این شعارها افراد را در محاط خودشان داشتند و نمی گذاشتند آنها آزادانه تصمیم به خروج از اشرف بگیرند و یا به کشور دلخواه خودشان بروند ولی با آمدن آمریکا در عراق همه مواضع سازمان به مانند کف روی آب محو شد و دیدیم و شنیدیم که چه شده است و اکنون سازمان در کجای به اصطلاح مبارزه خودش گیر کرده است.
چگونه رجوی فرصت طلب برای حفظ حیات ننگین خود حاضر است تمام اصول سازمان را زیر پا گذاشته و به اصطلاح با هر کس و نا کسی دست دوستی بدهد و بگوید که ما را از باتلاق اشرف نجات دهید. آیا راه مبارزه با امپریالیسم جای خودش را به سازش با آن نداده است؟
تنها راه عبور از بن بست به اصطلاح مبارزاتی، رجوی فکر می کرد با آویختن به غرب می تواند از آن بیرون بیاید ولی دیدیم که بعد از مدتی چگونه آنان از فرقه استفاده کرده و به اندازه یک دانه ارزن برای آنان ارزش قائل نشد و مانند دستمال مصرف شده به دور انداختند.
چرا مواضع سازمان قبل از سقوط صدام و بعد از آن با یک چرخش آشکار روبرو شد؟ مگر رجوی فریبکار مدعی نبود سازمان برای جنگ با امپریالیزم بایستی ابتدا از سد کوچک ارتجاع عبور کند!! و بعد به سد اصلی یعنی آمریکا برسد؟. ولی واقعیت مواضع سازمان حداقل بعد از یک دهه بعد از سقوط صدام مشخص شده است که وقتی منافع رهبری فرقه به خطر بیفتد حاضر است که برای همه پادویی بکند چرا که حفظ جان رجوی مهم است و بقیه کشک، و در این رابطه اگر همه سازمان نابود شود هیچ اشکالی ندارد فقط رجوی سالم بماند تا مسیر انحطاط خودش را بتواند با فریبکاری بیشتر ادامه بدهد. ولی باید گفت که در دنیای ارتباطات و عصر آگاهی توده ها دیگر نمی شود با عوام فریبی، قشری از جامعه را فریب داد و یا آنها را به تشکیلات خود جذب و ذوب کرد.
آری این چنین شد که رجوی در حضیض ذلت و خواری به غرب و اسرائیل رو آورده و خواهان کمک و یاری از آنها شده است این یعنی آخر خط دو رویی و ریا و نفاق که این چنین همه چیز را فدای آمال و امیال شخصی خود کرده است.
عبدالله افغان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا