بی تفاوتی رجوی نسبت به مسأله ارضی

پس از موضعگیری خصمانه‌ای که امیر قطر در رابطه با در قلمرو خواندن جزایر ابوموسی و تنب‌ بزرگ و تنب کوچک گرفت، و حتی برای اعتراض سفیر خود را از ایران فرا خواند، لازم بود جواب در خور شأن آنها، چه از جانب دولت و چه از طرف تمام گروه‌هایی که به نوعی داعیه‌ی استقلال‌ و تمامیت ارضی ایران را در اولویت‌ شعارهای سیاسی و اعتقادی خود قرار داده اند، داده شود. بخصوص این ادعا از جانب کشوری شد که هنوز خودش به عنوان یک کشور مستقل با این همه رابطه‌هایی که با دولت‌های استعماری و صهیونیستی دارد، زیر سوال است. چهل سال است به عنوان یک کشور متولد شده ولی بزرگ شدنش در دامن آمریکا و انگلیس و زیر نظر آنها بوده است. شاه در همان زمان‌های تاسیس امارات، بحرین را در کرنشی که نسبت به انگلستان نشان داد، رسما از ایران جدا کرد و یکی از بزرگترین خیانتهای تاریخ را علیه تمامیت ارضی ایران انجام داد و مهر نفرین ابدی را بر پیشانیش زد. هم اکنون مشخص است که سیاست‌های خارجی امارات هم کاملا دیکته شده است، یعنی خودش هم اگر نخواهد چون کودک است و صغیر، باید از استعمار پیروی کند.
در این میان متاسفانه رجوی فقط با مساله مهم ارضی ایران صرفا همانند یک موضوع خبری برخورد می‌کند. و از کنار آن می‌گذرد و هیچ واکنشی نشان نمیدهد و موضعی نمیگیرد. دلیل این برخورد هر چه باشد رجوی هنوز درس عبرتی از رابطه با عراق نگرفته است، در آنموقع که با دادن اطلاعات محرمانه که از طریق جاسوسی انجام می‌داد، برای صدام خودنمایی می‌کرد و در قبال دادن آن اطلاعات، دلار و دینارها را در جلسات محرمانه دریافت می‌کرد. جلساتی که هیچوقت نیروهای سازمان بویی از آن نمی بردند و هرگز هم به مغزشان خطور نمیکرد که رجوی کارش به آنجا بکشد که به اسم «مبارزه با رژیم خمینی» تا این حد به صدام خدمت ‌کند و نیروهای خارج کشور هم ساده لوحانه فکر میکردند که این پولهای مالی اجتماعی که از صبح تا شب در خیابانها و از منازل جمع‌آوری می‌کنند است که دارد بخش عمده ای از مخارج سازمان را برآورده می‌کند.
رجوی بعد از سقوط صدام هم سازش‌های مستمری نسبت به آمریکا نشان میداد اما این بار مساله چیز دیگری بود، بیرون آمدن از لیست. هر اقدامی برای خارج شدن از لیست برای رجوی قابل توجیه بود. از جمله پولهای کلانی که به نمایندگان کنگره و سیاستمداران آمریکایی می داد تا سخنرانی و اعلام حمایت از سازمان کنند. یا پولهای کلانی که برای افراد از هر جنس و قماشی خرج میکرد تا صرفا برای شرکت در تظاهرات تن به مسافرتهای طولانی بدهند تا بلکه آمارهای شرکت کنندگان در مراسم را بالا ببرند. ادامه این سیاست های سازشکارانه بدانجا کشید که در سال گذشته حتی جابجایی نفرات سازمان از مقر اشرف به کمپ لیبرتی را منوط به نظارت و مراقبت سربازان آمریکایی کرد. پس اگر این موارد را قبول کنیم. قبول بی تفاوتی رجوی به مساله‌ی ارضی در مقابل امارات هم ساده است. پس آن همه ادعا در رابطه با ایران و خاک ایران چه شد. اگر رجوی آن را اصل میداند دیگر نباید حقیقت را فدای مصلحت کند. برای رجوی فعال شدن دعوای امارات با ایران مهمتر است تا این که بخواهد به توهین و نظر سوء امارات به خاک ایران، پاسخگو باشد. این وسط نیروهای سازمان هستند که فرقه‌وار باید در انواع نشستها و دیگها وارد شوند تا مساله را هضم کنند. چرا که همه چیز در رجوی خلاصه میشود و سیاست و حرف و عملش خدشه بردار نیست. شاید روزی برسد که نیروهای سازمان هم فرصتی بیابند و راجع به گذشته شان فکر کنند تا ببینید چقدر از فکر و نظر مردم دور شده اند، فرسنگها چیزی که می‌گویند و فکر میکنند درست است با چیزی که الان وجود دارد فاصله دارد. آنوقت است که دریچه ای را مقابل خود می یابند که هنوز میتوانند خود را نجات دهند. جمیل بصام

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا