خیالپردازی کسب و کار رجوی (مجاهدین خلق) است

اینکه تحلیل های رجوی در مورد انتخابات آمریکا باز هم غلط از آب درآمد چیز جدیدی نیست و سالهاست که رجوی به این بیماری مزمن خیالبافی و خیالپردازی بجای پرداختن به واقعیت های سرسخت روز دچار شده و فاصله ای به اندازه سالهای نوری بین آنچه که رجوی خوشش می آید و دوست دارد اتفاق بیفتد با آنچه که واقعیت محض خوانده میشود وجود دارد. رجوی دوست داشت در انتخابات آمریکا هم، آنچه که رویاها و اندیشه های فرقه گرایانه او را شکل میدهد اتفاق افتاده و جناح جنگ طلب یعنی رامنی که از دیدگاه رجوی مقدمه جنگ آمریکا علیه ایران است، پیروز شود. استراتژی رجوی همیشه روی عواملی خارج از حیطه کنترل و توانمندیهای مجاهدین و تنها بر روی وهم و خیالپردازی های ابلهانه شخص رجوی سوار بوده و همچنان در این مسیر طی طریق میکند. رجوی از همان آغاز انقلاب سال 1357 نیز دچار چنین توهماتی که محور اصلی آن را شیفتگی برای کسب قدرت شکل میداد بود و در این میان این تنها مردم ایران و نیروهای سیاسی مستقل و ملی بودند که بهای خونین آنرا پرداخته اند. اما در گذر زمان این بیماری در شخص رجوی مزمن شده و از او و سازمان مجاهدین چیزی را ساخت که هم اکنون بعنوان یک پدیده نادر که تنها در دستگاه فرقه گرایی قابل تبیین و تحلیل است را پیش روی همگان قرار داده است. رجوی که مثل همیشه روی جناح جنگ طلب آمریکا و اسرائیل حساب باز کرده بود عقیده داشت سیاست اوباما شکست خورده است و تمامی مردم آمریکا به سمت رامنی کشیده شده اند. از طرفی لابی های اسرائیلی در آمریکا هم هرگز نخواهند گذاشت که اوباما مجددا سر کار بیاید. چرا که حضور قدرتمند جمهوری اسلامی ایران در منطقه خاورمیانه بزرگترین تهدید دولت غیر قانونی اسرائیل است و اسرائیل آنرا تحمل نخواهد کرد. رجوی در تحلیل های خیالپردازانه خود دوران بعد از انتخاب رامنی را نیز اینگونه تفسیر میکرد: رامنی دو تابلو در پیش رو خواهد داشت، تابلوی اول اینکه با ایران وارد جنگ شود که این حالت هم به نفع مردم آمریکا و هم به نفع مقاومت ایران و هم به نفع اسرائیل خواهد بود. تابلوی دوم اما اینکه همین سیاست فعلی را در قبال رژیم ادامه دهد که در این صورت مخالفتهای زیادی با او صورت خواهد گرفت، بنابراین احتمال آن نیز بسیار ضعیف است. البته این اولین بار نیست که تحلیل ها و استراتژی که رجوی در پیش گرفته است با شکست روبرو میشود ولی تنها چیزی که در این میان باعث تاسف و تعجب است اینکه رجوی البته اگر وی را بشود بعنوان یک رهبر سیاسی نامید تا کجا باید از خود راضی و خود محور باشد که در طول سی و اندی سالی که از انقلاب مردم ایران میگذرد حتی ساده ترین انتقادی را نیز از خود نکند و تماما عواملی بیرونی و اعضای مجاهدین را مقصر اصلی شکست های بی پایان خود بداند. در حالیکه آنچه که در دنیای متمدن امروزی عرف است و از اصول خدشه ناپذیر دموکراسی شناخته میشود این است که همیشه مدیران نالایق و حتی مدیران لایق اگر در هر تشکلی اعم از دولتی و یا حزبی خطایی را مرتکب شوند که حتی ضایعات آن در حداقل باشد بلافاصله استعفا داده و با روی باز به اشتباهات و خطاهای خود اقرار نموده و از مردم عذر خواهی میکنند. چه برسد که این خطاها ضایعات جبران ناپذیر انسانی را هم در پی داشته باشد و خونهای بی گناهی هم ریخته شود.
به همین دلیل است که شخصیت رجوی تنها با آدم هایی مثل هیتلر، استالین، موسولینی، پُل پت و اعجوبه های قرن حاضر یعنی طالبان و معمر قذافی قابل قیاس است. در اینجا لازم است به برخی از تصمیم گیریها، و تحلیل های خیالپردازانه رجوی در طول سی سال گذشته اشاره ای کوتاه داشته باشم که جز شکست خفت بار، و از دست رفتن سرمایه های عظیم انسانی چیز دیگری را برای سازمان و مردم ایران به ارمغان نیاورده است. 1 – در سی خرداد سال 1360 سازمان مجاهدین به رهبری رجوی جنگ مسلحانه علیه دولتی را اعلام کرد که با رای اکثریت قاطع 98 درصدی به نظام جمهوری اسلامی در ایران بر سر کار آمده بود. همچنانکه مهدی ابریشمچی نیز بعدها در یکی از سخنرانی هایش گفته بود تصمیم اعلام جنگ مسلحانه چیزی بود که تنها شخص مسعود میتوانست در رابطه با آن تصمیم بگیرد. بنابراین تحلیل رجوی این بود که دولت در عرض تنها شش ماه سقوط خواهد کرد و بدین ترتیب رجوی میتواند بر اریکه قدرت تکیه زند. بنابراین نه تنها این اتفاق نیفتاد بلکه انبوه خونهای بی گناهی هم در این رابطه به زمین ریخت. 2 – در سال 1362 و بدلیل شکست کامل رجوی در آنچه که آنرا «جنگ چریک شهری» با هدف «زدن سرانگشتان رژیم» می نامید مجبور شد به دامن صدام پناه برده و نیروهای خود را از ایران خارج و در خاک عراق مستقر کند. 3 – رجوی در خاک عراق و در سال 1363 – 1364 به این جمعبندی رسید که بدلیل کم بها دادن به جمهوری اسلامی فاتحه جنگ چریک شهری خوانده شده است و اعلام کرد که ما وارد مرحله جدیدی از جنگ با جمهوری اسلامی ایران شده ایم و باید عملیات منطقه ای را سازمان بدهیم و چه شعارها و آینده درخشانی را که از این کشف جدیدش به نیروها نمی داد و نهایتا، سازمانِ کار پیشمرگه های مجاهد خلق و جنگ منطقه ای در کردستان عراق شکل گرفت. 4 – پس از مدتی این خط جدید هم به دور کور افتاد و نهایتا رجوی درخرداد ماه سال 1365 به عراق آمد و در پائیز همان سال طی پیامی به نیروها ی سازمان گفت: ما از «مرحلۀ تدارک برای سرنگونی» خارج شده و وارد «مرحله سرنگونی» رژیم شده ایم و نهایتا نیز و در راستای تحققق تحلیلی که داشت، ارتش آزادیبخش را تشکیل داد. 5 – در سال 1376 رجوی تضاد انزوای خود در عراق و ابتر بودنش در خصوص پیوستن نیرو به ارتش خود ساخته اش را اینبار به شکل دیگری توجیه کرد و باز علت اصلی را به گردن جمهوری اسلامی و جنگ ایران و عراق انداخت که هواداران ما به این دو دلیل نمی توانند به ارتش به پیوندند و باید مسیر آنها را برای ورود به خاک عراق باز کنیم. رجوی تحلیل میکرد: وقتی این همه نیرو پشت مرزها منتظر ما هستند و اگر ما بتوانیم آنها را وارد قرارگاه اشرف کنیم چه ارتش قوی خواهیم داشت و چه ها خواهد شد؟ ولی در عمل تنها به تعداد انگشتان یک دست هم نیرو وارد ارتش نشد و در عوض انبوهی کشته و مفقود بر دست سازمان گذاشت و نیروهایی را هم که باصطلاح واحد های راهگشا با خود آورده بودند چوپانانی بودند که توسط این واحدها در مرز ربوده شده بودند که خود داستانهای غم انگیز دیگری دارد. 6 – در تابستان سال 1377 همزمان با تغییرات سازماندهی و تغییر مراکز سابق به ارتش های جدید، رجوی اعلام کرد که ارتش وارد مرحله «آمادگی برای سرنگونی» شده است که اصطلاحا آنرا «آ77» می نامید. یعنی آمادگی برای سرنگونی در سال 1377. ولی کسی نبود تناقض حرفهای رجوی را بهش یادآوری کند مبنی بر اینکه شما که این حرف را در سال 1365 زدید و گفتید وارد مرحله سرنگونی شده ایم حال بعد از گذشت دوسال مجددا می گویید وارد مرحله آمادگی برای سرنگونی شده ایم؟! 7 – در سال 1378 هم رجوی طی نشستی با تحلیل شرایط سیاسی ایران اعلام کرد که ما از «مرحله آمادگی »عبور کرده و وارد فاز «مرحله سرنگونی » شده ایم. بنابراین باید دستگاه ارتش وارد عملیات عمق و نامنظم شود. جل الخالق این همه تناقضگویی؟! 8 – در بحران عراق و در پائیز و یا زمستان سال 1381 بود که رجوی برای کل ارتش نشست گذاشت تا شرایط عراق و بحرانی را که دامنگیر عراق و باطبع آن سازمان شده را بررسی کند.
در این نشست تنها کسی که تحلیل میکرد که آمریکا اول به افغانستان حمله میکند و سپس به عراق، شخص خود رجوی بود. حتی در رای گیری که خود رجوی از جمع حاضر در نشست کرد با کمال تعجب اکثریت نظرشان این بود که آمریکا اول به عراق حمله خواهد کرد و جالب توجه تر از همه اینکه کسانیکه این نظر را داشتند افرادی بودند که بر خلاف رجوی نه به منبعی و نه به انواع و اقسام تحلیل های بین المللی که مستمر در اختیار رجوی قرار میگرفت دسترسی داشتند. ولی رجوی ضمن سرکوب همه آنان همچنان روی نظر و عقیده خود پای می فشرد و حتی تعداد اندک کسانی هم که جرات پیدا کرده و پشت میکروفون از نظرات خود دفاع میکردند بشدت توسط شخص رجوی و مسئولین سرکوب و هو میشدند. 9 – رجوی در مورد جنگ ایران و عراق همیشه تحلیل میکرد که جنگ شیشه عمر رژیم است و اگر از آن دست بکشد سرنگون خواهد شد و به همین دلیل هم در اغلب نشست ها این جمله را تکرار میکرد که: "… ما همیشه به صاحب خانه (صدام حسین) گفته ایم لطفا بفرمائید صلح کنید و اصلا ملاحظه ما را هم نکنید… " رجوی میگفت جنگ در ماهیت این رژیم است به همین دلیل رژیم نمی تواند آتش بس را بپذیرد و اگر بپذیرد سرنگون خواهد شد.
ولی طی این سالها دیدیم که رژیم آتش بس را پذیرفت و آب از آب هم تکان نخورد و نهایتا هم این صدام بود که سقوط کرد و مجاهدین هم بازنده اصلی این بازی شدند. 10 – رجوی در تاریخ 5 فروردین 86 در پیامی ضمن تکرار حرفهای همیشگی خود به نکاتی اشاره داشت که در ردیف همان تحلیل های خیالپردازانه اش بود که صرفا مصرف داخلی داشته و تعهد سپاری مجدد اعضا برای ماندن در سازمان از جمله اهدافی بود که رجوی قصد داشت آنرا عملی کند. رجوی در پیام خود از "تدبیر خود به دست شراب دو ساله پس از چهل سال رنج و غصه" صحبت کرده بود و در آن مقطع سوال این بود که طی دو سال آینده چه اتفاقی خواهد افتاد؟ که رجوی اینقدر روی آن حساب باز کرده و به آن امید بسته است. درج تعهد نامه ای تحت عنوان: " تعهد تک تک ما به حمایت از مقاومت، سد سدیدی در برابر استبداد آخوندی است" در تاریخ جمعه 27 بهمن 1385 برابر با 15 فوریه 2007 در سایت همبستگی ملی دست رجوی را بیشتر رو کرد. در این تعهد نامه از همگان خواسته شده بود تا "در این کارزار شرکت کرده و جملگی تعهد بدهند". بدین ترتیب درخواست دادن تعهد همگانی در سایت همبستگی ملی و "شراب دوساله" نشان داد که در آن مقطع نیز تحلیل خیالپردازانه رجوی این بود که همه چیز باید تا پایان دوران ریاست جمهوری جرج بوش که دوسال به اتمام آن باقی مانده است تعیین تکلیف شود و از نیروها میخواست تا آن مقطع در کنار سازمان بمانند که این هم در عمل اتفاق نیافتاد. واقعیت این است رجوی اعتقاد داشت دوران زمامداری بوش که دو جنگ عراق و افغانستان را به مردم این کشورها تحمیل کرده بود در دو سال باقیمانده از حکومتش خواهد توانست جنگ دیگری را و اینبار علیه مردم ایران سازمان دهد و به همین دلیل دو سال آخر حکومت جنگ طلبان به نمایندگی جرج بوش برای مجاهدین از اهمیت خاصی برخوردار بود تا به قول مسعود مجاهدین بتوانند سلاح های از دست رفته شان را اینبار از دست ارتش آمریکا تحویل گرفته و ماجراجویی های جدیدی را در مرزهای ایران آغاز کنند. بدین ترتیب رجوی چشم انداز جنگی را ترسیم میکرد و در باغ سبزی را نشان میداد که هرگز نه اتفاق افتاد و نه دیده شد. تحلیل های غلط و موضعگیری های ضد مردمی رجوی که تنها میتواند در راستای منافع حقیر و پستی چون بدست گرفتن قدرت سیاسی به هر قیمت توجیه گردد از سوی مجاهدین کم نبوده و پایانی هم ندارد. در حال حاضر نیز اگر به پایگاههای خبری مجاهدین نظری بیفکنیم انبوه از این موضعگیری های هدف دار را بخوبی میتوان یافت که پای در ماهیت خشونت طلبی مجاهدین و یا بقول خودشان "جرقه و جنگ" دارد. در مقطع فعلی هم حمایت مجاهدین از تروریسم در خاک عراق و کشور سوریه ابعاد جدیدی از تمایلات بنیادین مجاهدین به خشونت و جنگ طلبی را نشان میدهد. بنحویکه تاکنون در هیچ گروه ایرانی این حد از انحطاط و دگردیسی در عمل به تروریسم و خشونت گرایی دیده نشده است و در تاریخ معاصر ایران نیز بی سابقه است. که در این رابطه میتوان به موارد زیر اشاره کرد. «طارق الهاشمی» که در حال حاضر منفورترین چهره تروریستی در خاک عراق است به چهره ای محبوب اما در رسانه های مجاهدین تبدیل شده است. حمایت از این چهره سوخته و منفور و منزوی در میان مردم عراق که خود وی نیز مجبور به اقرار در این رابطه شده است حاکی از خالی بودن جیب مجاهدین از حمایت های سیاسی در عراق است که همیشه روی اسب بازنده شرط بندی میکند. معاون فراری رئیس‌جمهور عراق که به لطف دوحه، ریاض و آنکارا از اجرای حکم اعدامش گریخته، و برای سومین بار نیز حکم اعدام غیابی وی توسط سیستم قضائی عراق صادر شده است از عدم حمایت کافی دولت‌های عربی از خود ابراز نارضایتی کرد.
در تاریخ 21/08/1391 و به گزارش پایگاه خبری «الجزیرة»، «طارق الهاشمی» معاون اول فراری رئیس جمهور عراق که مجاهدین او را همچنان بعنوان معاون رئیس جمهوری عراق به رسمیت می شناسند، در مورد اتفاقات اخیر از نبود حمایت عربی از خود ابراز تأسف کرد و گفت او «رها شده تا به تنهایی با تقدیر خود روبرو شود»… به همین دلیل در معادلات سیاسی جایی ندارم.» در مورد تحولات کشور سوریه هم مجاهدین همین سیاست را پیش گرفته و بطور علنی از تروریسم تحت عنوان «مجاهدان سوریه» حمایت میکنند تا شاید از این رهگذر هم بتوانند نظر آمریکا را بخود جلب کنند تا راه خروج از بن بست مرگباری که خود آن را بوجود آورده اند بیابند. در همین رابطه گفتنی است که در پی اقدامات ضد انسانی ارتش آزادی سوریه و کشتن مردم و سربازان اسیر و انتشار فیلم آنها به دفعات مختلف در شبکه های اجتماعی، این عمل واکنش های مختلفی را بدنبال داشت که از جمله مهمترین آن "جنایت جنگی" قلمداد نمودن این عمل توسط سازمان ملل بود. در همین رابطه در تاریخ 14/08/1391 هیثم ابو سعید سفیر سازمان و کمیساریای حقوق بشر بین المللی در خاورمیانه در گفتگو با تلویزیون سوریه به دست داشتن قطر، عربستان و ترکیه در حوادث و ناآرامی های سوریه اشاره کرد و گفت دخالت عربستان و قطر در آنچه در سوریه جریان دارد، بسیار آشکار است و آنها این مسئله را از طریق رسانه ها علنا مطرح می کنند. سفیر سازمان و کمیساریای حقوق بشر بین المللی در خاورمیانه تاکید کرد کشورهای حامی تروریسم مسئول هر قطره خونی هستند که در سوریه ریخته می شود. وی اعلام کرد: 95 درصد افراد مسلح غیر سوری بوده و کشورهای عربستان سعودی، قطر و ترکیه مسئول خونریزی در خاک سوریه هستند. بنحویکه در ادامه و تداوم این جنایت ها در تاریخ دوم نوامبر 2012 رادیو فرانسه اعلام کرد که سازمان ملل، ارتش آزاد سوریه را متهم به جنایت جنگی کرده است. بدین ترتیب آنچه که محور فریبکاری رهبری مجاهدین را طی این سالها شکل داده و میدهد و به طرق مختلف نیز بیان میشود طلبکاری رهبری مجاهدین از غرب بخاطر ممانعت از سرنگونی رژیم از یک سو و پیروزی قریب الوقوع مجاهدین از سوی دیگر است. تا بدین ترتیب ضمن لاپوشانی تحلیل های غلط رهبری مجاهدین تمامی مشکلات را نیز به دوش «کم کاری» اعضای سازمان و در راس همه اینها بویژه آمریکا که باید بجای حمله به عراق و افغانستان به ایران حمله میکرد، انداخته شود. ضمن اینکه تعهد سپاری مستمر ایدئولوژیکی از نیروها توسط رهبری سازمان بعنوان وجه بارز و روش شناخته شده ای است که در تمامی فرقه ها از جمله مجاهدین بخوبی بکار گرفته میشود که میتواند در فضای بسته تشکیلات مجاهدین و با مناسبات فرقه نقش بی بدیلی در تمکین اعضا از سازمان را در پی داشته باشد. سیدحجت سیداسماعیلی، عضو پیشین شورای مرکزی مجاهدین

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا