همایش” دگردیسی درفرقه تروریستی رجوی” دراستان گیلان – قسمت چهارم

جلسه پرسش و پاسخ درهمایش " دگردیسی درفرقه تروریستی رجوی " دردانشگاه آزاد اسلامی رشت

س – ازانجمن نجات وفعالیتهایش مقداری برایمان توضیح بدهید واینکه چرا خانواده هایشان موفق به ملاقات با بستگانشان در پادگان اشرف نمیشوند.

ج – انجمن نجات متشکل ازاعضای جداشده از فرقه تروریستی رجوی است که ده سال است که از تاسیس و فعالیتهایش در داخل کشور میگذرد. اعضای این انجمن داوطلبانه وبی چشم داشت در ارتباط با خانواده های اعضای گرفتار در فرقه رجوی برای رهایی سایر دوستان گرفتار در پادگان اشرف و لیبرتی فعالیت میکند و تلاشش براین است از وضعیت اسرای دربند برای خانواده هایشان روشنگری و اطلاع رسانی بکند و یک جورهایی بتواند ارتباط خانواده و عضو اسیر درتشکیلات مخوف رجوی را برقرار نماید.از جمله امکانی فراهم میشود که خانواده ها برای بستگان خود بتوانند نامه بنویسند این نامه ها به درخواست خانواده ها جهت استمداد از مجامع بین المللی هم در سایت جداشدگان از جمله درسایت نجات منعکس میشود و هم  یک نسخه به دولت عراق و نماینده سازمان ملل آقای مارتین کوبلر ارسال میشود شاید که بشود که به گوش اسرای دربند پادگانهای رجوی که خانواده ها اسارتگاه می نامند برسد.

به کمک صلیب سرخ خصوصا دولتین ایران وعراق بارها خانواده ها با تحمل مصائب و سختیهای فراوان به کشور ناامن عراق مسافرت نمودند وبرای یک دیدار ولو یک چند دقیقه ای در مقابل درب ورودی اسارتگاه اشرف متحصن شدند دریغ ازاینکه عوامل رجوی اجازه ملاقات عضو اسیر با خانواده خود را بدهند و درعوض با مغزشویی اعضای خود بعضا از آنان را وادار به فحاشی به پدر و مادرهایشان میکنند وحتی به سمت آنان سنگ و چوب و چماق پرتاب میکنند که لابد درشروع برنامه کلیپ هایی از آنرا مشاهده کردید که خیلی هم دردناک بود و بوضوح مشخص بود که چقدر شمایان ازمشاهده چنین صحنه هایی دل تان به درد آمد و به رجوی وعواملش لعن ونفرین میکردید.

در این کارزار شکوهمند خانواده ها با رجوی البته که دستاوردهایی هم داشتیم و یک قلم رجوی مجبورشد برخلاف تمایل خودش به خواست دولت عراق پادگان اشرف را تخلیه کرده وبه کمپ موقت لیبرتی جابجا شود و مهمترازآن محصول بلافصل تلاشهای خانواده ها رهایی شمار زیادی از اعضای ناراضی بوده که با فرار و جدایی ازفرقه رجوی توانستند به آغوش خانواده هایشان و وطن بازگردند و غالبا اذعان میداشتند که وقتی از حضور خانواده هایشان در مقابل اسارتگاه اشرف مطلع شدند وصدایشان را شنیدند انگیزه گرفتند که پس پشت وپناهی دارند ومیتوانند به زندگی نوینی بپیوندند.

 

خوب است که یادآوری کنم که همین الان که مشغول صحبت با شما هستم خبردارشدیم که سه تن ازاسرای دربند تشکیلات مخوف رجوی موفق به فرار از فرقه رجوی شدند و انشاء الله به زودی زود به آغوش خانواده هایشان بازخواهند گشت. این افراد عبارتند ازحسن شرقی ازآستانه اشرفیه, رضا رجب زاده ازکوچصفهان وحمید عاشورزاده ازشهرشفت که جملگی ازاستان گیلان هستند. ضمن اینکه تابحال بالغ بر30 نفرازاستان گیلان ازاعضای گرفتار در فرقه رجوی توانستند از فرقه رجوی فرارکرده که شماری نیزالان درهمین جلسه حضور دارند.

درادامه جلسه به درخواست مدعوین و به دعوت مجری برنامه سه تن دیگرازجداشدگان که در جلسه حضورداشتند به بالای سن آمدند و آقای پوراحمد ازآنان خواست که به اقتضای ذیق وقت به اختصار به معرفی خود پرداخته و یک کوچولو ازنحوه پیوستن وخروجشان ازفرقه رجوی را توضیح بدهند.

درابتدا داریوش بال افکنده ضمن سلام وخیرمقدم به مدعوین محترم افزود: من داریوش بال افکنده اهل فومن هستم. حقیقتا قبل ازپیوستن به فرقه رجوی هیچگونه آشنایی با آنان نداشتم و مشغول زندگی ام بود.روزی به واسطه یکی ازآشنایان تشویق شدم که به ترکیه وسپس به اروپا بروم برای اشتغال بهترو درآمد بیشتر. من هم قبول کردم وبه همراه آن واسطه و دونفر دیگرکه مثل من فریب خورده بودند یعنی صادق خاوری وحسین فرح بخش به ترکیه رفتیم. چند روزی درهتل ماندیم که یک نفرنزد ما آمد وگفت شما را برای کشور دانمارک در نظر گرفتیم هم خوب پناهندگی میدهند وهم اشتغال و درآمد خوبی دارد ولیکن مقدمتا بایستی برای کسب و فراگیری آموزشهای تخصصی به عراق بروید و بعد از طی سه تا شش ماه کلاس آموزشی به دانمارک اعزام خواهید شد. آن طرف فضا را طوری چیده بود وبا آن سناریویی که برایش دیکته کرده بودند که ما اجازه نیافتیم که حتی یک سوال دیگر کنیم و اینطوری خام شدیم و به اتفاق چند روز بعد به عراق رفتیم این  قضیه که برایتان تعریف میکنم برمیگردد به سال 1381 یعنی ده سال پیش. از من خواسته شده که مختصر از وضعیتم خدمت شما عرض بکنم به عراق رفتن همان و در واقع پا درپادگان اشرف گذشتن و ده سال اسارت همان. نه تنها دیگراز اشتغال درخارجه خبری نبود بلکه بدهکار هم شدیم که اگر زیاد اعتراض بکنیم تا آخرعمرتان بعنوان جاسوس ونفوذی ایران در زندان خواهید ماند! به هر حال زمان گذشت و یک روزی متوجه شدم که مادرم درمقابل درب اشرف حضور دارد وخودم ازبلندگوصدایش را شنیدم که میگفت: داریوش دیگرتحمل دوری ات را ندارم. مریض وناتوان شدم خواهش دارم اگه صدایم را شنیدی زودی بیا پسرم….. اشک وآه مادرم بود که با خود گفتم دیگریک روزهم دراین جهنم نمی مانم وازخدا هم کمک خواستم وبا یک دوست دیگرم برنامه فرار ریختیم و خلاصه توانستیم با کنار زدن موانع ذهنی و بعد موانع فیزیکی که درزندان اشرف مهیا کرده بودند خود را به عراقیها معرفی کرده وبا تسهیلاتی که فراهم شد توانستم دوسال پیش به آغوش وطن وخانواده ام بازگردم.

صادق خاوری دیگرجداشده ازفرقه رجوی درچگونگی خروجش ازفرقه رجوی گفت: داریوش با توضیحاتش زحمتم راکم کرد چونکه من هم به همراه وی به ترکیه رفتم ومشترکا فریب رجوی را خوردیم. حقیقت من هم مترصد فرصت یک فرار بودم ولی خیلی میترسیدم که هنگام فرار دستگیر و شکنجه وقربانی شوم تا اینکه یک روزی شنیدم که داریوش فرارکرده وانگیزه گرفتم که پس امکان فرار از جهنم رجوی هست و متعاقبا با یک دوستم اهل گلستان که به وی اعتماد داشتم طرح فرار ریختیم وتوانستیم ازشر رجوی البته بعدازده سال اسارت وتحمل شداید زیاد رها شویم.

البته وقتی به خانواده ام بازگشتم دیدم خیلی اززندگی ام را رجوی ازمن گرفته است. آخرقبل ازاینکه به دام رجوی بیفتم تازه سه ماه بود که ازداوج کرده بودم وقتی بازگشتم دیدم همسرسابقم با رضایت خانواده ام برای خودش تشکیل زندگی داده است. شکرخدا الان مشغول آرایشگری هستم وخوشحال هستم که به زندگی ام بازگشتم.البته انجمن نجات گیلان خیلی در رهایی ام ازچنگال رجوی زحمت کشیده است که درهمینجا ازآقای پوراحمد تشکرمیکنم.

حاضرین درجلسه بسیارازدستگاه آدم ربایی فرقه رجوی شگفت زده شده بودند و درسکوت محض داشتند سرنوشت جداشدگان را دنبال میکردند تا بتوانند ازتجارب آنان بهره مند شوند.

آنگاه نوبت به نیما مهرجو رسید که بتواند مختصر و مفید شرح حال ده سال اسارتش را بیان کند که البته خیلی سخت بود واین جداشدگان اگرفرصت می بود ساعتها می توانستند ازظلم و جور رجوی و مناسبات فرقه ای صحبت کنند. نیما مهرجو که اهل منجیل است ضمن سلام وعرض ادب به جمعیت گفت: من هم نیما مهرجوهستم. 12 سال پیش برای ادامه تحصیل واشتغال بهتر رسما ازکشورخارج شده وبه ترکیه رفتم. بی آنکه کمترین آشنایی با فرقه رجوی داشته باشم به واسطه عوامل رجوی به وعده وعید اعزام به اروپا جذبشان شدم. کم کم روی من کارکردند ومتقاعدم کردند که لازمه اعزام به اروپا کسب یک دوره آموزش کوتاه درکشورعراق است وآنچنان سناریو خود را پیش می بردند که کمترین شکی درذهن من ایجاد نشد که دارند سرم کلاه میگذارند. من هم درهمان بدو ورود که به پادگان اشرف رسیدم با دیدن دروغ هایشان لب به اعتراض گشودم که میخواهم به ترکیه بازگردم ولی کارازکارگذشته بود وبه انحاء مختلف گرفتارشان شدم. بارها درخواست خروج کردم که ترتیب اثر ندادند. بارها فرار ناموفق داشتم تا اینکه کشورعراق بواسطه قوای اشغالگرامریکایی سرنگون شد ودست رجوی درسرکوب معترضین وناراضیان مقداری بسته شد ومن توانستم دریک فرصتی خودم را به نیروهای امریکایی معرفی کنم وچندماه درکمپ تحت حمایت آنان بودم وسرانجام تصمیم به بازگشت به ایران وکانون گرم خانواده ام گرفتم. خدارا شکرمیکنم که توانستم از شرشان راحت شوم. متعاقب بازگشت به وطن ازدواج کردم وبا زن وتنها فرزندم بی آنکه مشکلی داشته باشم به یک زندگی آرام مشغول هستم.

پایان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا