مصاحبه با خانم نسرین ابراهیمی عضو سابق مجاهدین ـ بخش پنجم

خانم نسرین ابراهیمی از اعضای جدا شده مجاهدین خلق است که هم اکنون درکشور سوئیس زندگی می کند گفتگو با ایشان در باره دنیای تاریک و سیاه مجاهدین حکایت تلخ و درخوری ست از روند مسخ آدمی و تدارک شرایطی که عمیق ترین و متعالی ترین احساسات انسانی و مفهوم مقدس آزادی به شکلی آزار دهنده با بکارگیری و استفاده از مفاهیم و مضامین انقلابی و با تلقی فاشیستی از دین و سیاست به سخره گرفته می شود. در دنیای مدرن و عصر تحولات دموکراتیک متاسفانه ما شاهد بازتولید سکت مذهبی و نوعی ستیزه جویی درعرصه سیاسی هستیم که به تقدیس خشونت و شیفتگی جنون آمیز برای کسب قدرت منجر می گردد و در این میان ” زن ” در دستگاه فکری مجاهدین و رهبرعقیدتی آن به شکلی مضاعف مورد ستم و استثمار و تحقیر همه جانبه قرار می گیرد. نقطه نظرات، دیدگاه و تجربیات خانم ابرهیمی از روابط و مناسبات قرون وسطایی مجاهدین و توهمات رهبرعقیدتی فرقه سخت تکاندهنده و نیز تامل انگیز است. امید که در دنیای مدرن و زمانه ای که از آن به عقلانیت انتقادی یاد می گردد هرگز نظاره گر بازتولید خشونت و مطلق انگاری جنون آمیز در تفکر و عمل فردی و گروهی نباشیم. تیم مدیریت سایت نیم نگاه ادامه گفتگو: سایت نیم نگاه: خانم ابراهیمی بیایید به زوایای تاریک و پنهان در مناسبات مجاهدین بپردازیم شما ده سال در قرارگاه اشرف بودید و یک شاهد عینی هستید ببینید دوست داریم درادامه این گفتگوی جسورانه و صریح به نکاتی بپردازیم که تاکنون یا خیلی کم بدان اشاره شده و یا سکوت تنها واکنش بوده است. کاراکتر و شخصیت شما به روشنی گویای این امر مشهود است که ذهن جسور و عاصی دارید و این پارامتر به ما کمک می کند تا در زمینه های خاصی وارد شویم و به طرح واقعیات بپردازیم. مد نظرمان طلاق های اجباری است. ما کادرهای تشکیلاتی جداشده مجاهدین واقف هستیم درباره موضوع انقلاب ایدئولوژیک و طلاق های اجباری درتشکیلات مجاهدین که ناشی از تراوشات ذهنی مسعود رجوی بود حرف ها و فاکت های زیادی ازسوی تعداد زیادی از جداشدگان و کادرهای تشکیلاتی با سابقه مجاهدین طرح گردیده است اغلب آنان به پیامدها و نتایج مخرب طلاق های اجباری بر ذهن و روان اعضای مجاهدین اشاره و توضیحاتی داده اند که عمدتا از جانب کادرهای تشکیلاتی مرد بوده است. اما پیامدهای این رویداد تلخ و ناگوار در رابطه با اعضا و کادرهای تشکیلاتی زن مجاهد خیلی مورد تحلیل و واکاوی قرار نگرفته است درباره عوارض و تاثیرات منفی طلاق های اجباری بر زنان مجاهد و در مقر خانم ها چندان اطلاع رسانی نشده است. به دلیل کنترل شدیدی که سران مجاهدین اعمال می کنند و هرگز مایل نیستند زوایای پنهان و ناپیدا و حرف های ناگفته در اینباره عیان گردد. ببینید خانم ابراهیمی بگذارید کمی صریح باشیم یافته های علم روانشناسی تاکید دارد سرکوب امیال جنسی و عاطفی بی شبهه آسیب های جدی بر ذهن و روان انسان خواهد گذاشت. براستی بعد از طلاق های اجباری چه بر سراعضای زن مجاهد آمد؟ در قرارگاههای سازمان درداخل عراق چه گذشت؟ مایلیم شما در رابطه با موضع و احساس خانم های مجاهد نسبت به ماجرای طلاق های اجباری، سرکوب امیال جنسی و نیازهای عاطفی مثل دوست داشتن و دوست داشته شدن و جداشدن ناگزیر و اجباریشان از همسر و فرزندانشان برای همیشه که به دستور مسئولین سازمان بود یک دستور فراگیر و عام تشکیلاتی، توضیحاتی بدهید؟ طبق تحقیقاتی که به عمل آمده است طلاق های اجباری باعث شد اتفاقات و ماجراهای عجیب و غریبی درمقر خانم ها پیش بیاید. زنان مجاهدی که بالاجبار برای همیشه و سالهای طولانی ازهمسرانشان جدا شدند واقعا چه حسی داشتند؟ چه ذهنیتی داشتند؟ درمورد واکنش های زنان پس از طلاق های اجباری و پیامدهای مخرب آن درمناسبات مجاهدین دراشرف و سایر مقرهای سازمان درعراق و رفتارهایی که خودآگاه و یا ناخودآگاه بروز می دادند، لطفا توضیح دهید؟ بفرمائید … خانم نسرین ابراهیمی: اینکه زنان جداشده به این مسئله یعنی بعد از طلاقهای اجباری چه بر سرزنان آمد نپرداختند خب کارآسانی نیست مسائلی که آنجا دراشرف و مناسبات مجاهدین درعراق گذشته در یک جامعه معمول وجود ندارد و اتفاقاتی که آنجا افتاده در یک جامعه معمولی اتفاق نمی افتد. مثلا الان من برای شما مفصلا توضیح بدهم بعد از طلاقهای اجباری چی گذشت اولین مسئله این هست که دیگران فکر می کنند من هم جزء همین افرادی بودم که مثلا فلان مسئله را داشته است خب همین موضوع اولین مانع است برای پرداختن به این مسئله، ولی به اعتقاد من و قبلا هم به دوستان خانم جداشده گفته بودم ما نباید از گفتن حقایق بترسیم. اینها همه روسیاهیهای رجوی است و نه ما. آن کسی که باید خجالت بکشد ما نیستیم آن کسی که باعث و بانی این مشکلات است یعنی رجوی باید شرم کند. همانطوری که شما گفتید یافته های علم روانشناسی تاکید دارد سرکوب امیال جنسی و عاطفی بدون شک آسیب های جدی بر ذهن و روان انسان خواهد گذاشت پس اگر غیر از این باشد عجیب است و فکر می کنم قبل از هر چیز باید به این مسئله با دید علمی نگاه و بررسی کرد و نه شخصی. ما هیچ وقت درست و کامل به این مسئله نمی پردازیم یعنی همان چیزی که رجوی می خواهد در صورتی که اگر من مقداری این مسئله را باز کنم شما متوجه خواهید شد رجوی چه جنایاتی در حق افراد به طور خاص زنان دراشرف انجام داده است. نگاه کنید از سال ۱۳۷۵ مقر زنان و مردان از هم جدا شد و برای زنها جداگانه مقرهایی در داخل اشرف درست کردند. این جداسازی به خاطر این بود که مردان و زنان با دیدن همدیگر دچار لحظه نشوند (لحظه یعنی اینکه ۲ نفر از هم خوششان بیاید و یا مثلا زن و شوهری که به زور از هم جدایشان کرده بودند وقتی همدیگر را می دیدند بدون شک یاد گذشته ای که با هم داشتند می افتادند و به طبع ناراحت می شدند و …) خب رجوی از این مسئله می ترسید و برای همین زنان و مردان کاملا از هم جدا شدند. فقط تعدادی از زنان مسئول در مقرات مردان مانده بودند که مسئولین مردها بودند. در ابتدا من به یاد دارم که ما خوشحال بودیم از این جداسازی، چون مسئولین یک جوری تبلیغ می کردند که کسی به این حرکت اعتراضی نکند حتی خوشحال هم بشود. مثلا می گفتند این جداسازی باعث می شود زنها در مقرات خودشان نیازی نداشته باشند به گذاشتن حجاب و می توانند راحت باشند یا می گفتند خانمها رسیدگیهای ویژه غذایی و دارویی نیاز دارند که وقتی با مردان هستیم، نمی توانیم از این رسیدگیها برخوردار باشیم به این دلیل که تعداد زیاد می شود و امکانش وجود ندارد یا حتی در مورد موزیک گوش دادن و اینکه آهنگهای بهتری برای ما گذاشته می شود و …. خب این تبلیغات باعث شد ما و حداقل شخص من خوشحال شوم پس فضای آزادتری خواهیم داشت. تعدای از زنان از این کار یعنی جدا سازی زنان و مردان خوشحال نبودند آنهایی که به قول معروف جوگیر حرفها و تبلیغات رجوی نمی شدند، می گفتند این کار ضد ارزشهایی است که سالیان است ما داریم تبلیغ می کنیم و اگر مرد و زن کنار هم نتوانند کار کنند پس شعار برابری زن و مرد را ما اشتباه دادیم و دروغ گفتیم. ولی به هر حال در اشرف مخالفین بیشتر از یک روز نمی توانستند دوام بیاورند به خاطر سرکوب شدید تشکیلاتی که وجود داشت و کسی در مقابل حرف رجوی نمی توانست بایستد و انتقاد کند. به هرحال ما به مقر زنان منتقل شدیم و اینجا دوست دارم اشاره ای کنم به آن تبلیغاتی که مسئولین می کردند و قرار بود وقتی به مقر زنان منتقل می شویم یکسری آزادیها و فضای باز داشته باشیم ولی مسئولین یک نشست گذاشتند و به قول معروف آب پاکی را روی دست ما ریختند و گفتند الان با جدا شدن خواهران این تهدید وجود دارد که شماها خودتان را ول کنید و ارزشهایی که سالیان سال است برایش زحمت کشیده ایم را بر باد فنا بدهید!! لذا باید سختگیریها درهمه موارد بیشتر از زمانی باشد که با مردها در یک مقر بودیم و بحت ” ول دادگی و ول کردن ” ارزشها را کردند و اینکه به لحاظ پوشش باید از قبل بیشتر سختگیری کنیم!! بعد هم برای موزیک گوش دادن هم گفتند فقط زمانهایی که جشنهای جمعی داریم ولی در سالن از این موزیکها استفاده نمی شود. من یاد یک خاطره ای از خودم افتادم که دوست دارم حالا که در مورد موزیک گوش دادن صحبت کردیم این خاطره را برای شما تعریف کنم. من خیلی موزیک دوست داشتم البته کی بود که موزیک و آهنگ دوست نداشته باشد ولی خب من دیگه خیلی دنبالش بودم و آرزو می کردم یک آهنگ و یک ترانه از سیاوش قمیشی از ابی از داریوش و بقیه بشنوم خب آنجا درقرارگاه اشرف نه کسی رادیو داشت و نه کسی دسترسی به تلویزیون و … داشت البته بگذریم که مجاهدین حالا با پرویی تمام از مشکلات ماهواره در ایران صحبت می کنند کسی که به ما اجازه داشتن یک رادیو را نمی داد رادیو که هیچ، کسی که اجازه گوش دادن به یک موزیک از داریوش را نمی داد حالا چطوری می تونه از مشکلات ماهواره ای مردم در ایران انتقاد کند؟! البته بدون دلیل که مردم ایران به اینها یعنی مجاهدین دو رو و ریاکار نمی گویند! یکبار من یکی از زنهایی که از خارج به اشرف آورده شده بود را در حال گوش دادن به یک واکمن در ” اتاق به اصطلاح چمدانها ” دیدم ” اتاق چمدانها ” اتاقی بود که وسایل اضافی مثل کوله و ساک و … آنجا می گذاشتند و معمولا کسی آنجا خیلی تردد نمی کرد برای همین جای ساکتی بود ایشان تا من را دید سریع واکمن را پنهان کرد من صدایش کردم و گفتم: بابا من چیزی به کسی نمی گویم و اشکالی ندارد به هرحال ازش خواهش کردم یک شب واکمنش را به من بدهد کلی التماس کرد کسی نفهمد که او هنوز واکمنش را نگه داشته است. خب معمولا وسایل افراد را قبل از آمدن به اشرف را می گرفتند ولی اگر می دیدند کسی خیلی اصرار می کرد بهش می دادند ولی بعدا با مغزشویی و حیله های مختلف دوباره از وی می گرفتند به هرحال این خانم توانسته بود واکمنش را نگه دارد ولی اشکال واکمن این بود که اگر کسی نزدیکش بود می توانست صدای واکمن را بشنود خب این خطرناک بود و ممکن بود مسئولین سازمان متوجه بشوند. من تصمیم گرفتم که شب نخوابم و کل شب را موزیک گوش بدهم ولی باید صبر می کردم همه نفرات بخوابند بعد من آهنگ گوش کنم. تا ساعت ۱ شب صبر کردم و مطمئن شدم همه خواب هستند بعد رفتم زیر پتو و شروع کردم به گوش دادن یکسری آهنگ از آقای ابی و آقای مرتضوی. خب تختخوابهای افراد با فاصله کمی از همدیگر بود خیلی سخت بود و امکان داشت که تخت بغلی من صدای آهنگ را بشنود همینطور هم شد نفر بغلیم بهم گفت داری آهنگ گوش می دهی؟ من واقعا وحشت کردم جوابی نداشتم واکمن را خاموش کردم دیگه ادامه ندادم خیلی ترسیدم مسئولین مجاهدین بفهمند چون در نشستهای جمعی اذیت می کردند ساعتها باید توضیح می دادم به چه دلیل به خودم حق دادم موزیک گوش کنم و … من واکمن را قطع کردم ولی از ترس تا صبح نخوابیدم وقتی که صبح شد تلاش کردم با کسی که فهمیده بود من موزیک گوش دادم مهربان باشم خلاصه با مهربانی و با حرکات و رفتارم ازش خواهش کردم این موضوع را فراموش کند سر این موضوع به من انتقاد نکند. شاید کسی با خودش بگوید حالا یک انتقادی می شد و نشستی هم گذاشته می شد آدم را که نمی کشتند! آخه موضوع این است ما درحقیقت عادت کردیم کلماتی که آنجا دراشرف استفاده کردیم را استفاده کنیم برای همین استفاده از آن کلمات خشونت اعمال شده را می پوشاند درحقیقت ما نباید بگوییم به ما انتقاد می شد برایمان نشست گذاشته می شد در واقع برایمان دادگاه می گذاشتند دادگاهی بدون وکیل بدون اینکه حق داشته باشی از خودت دفاع کنی فحشهایی بشنویی که هرگز درعمرت نشنیدی، خلاصه هر بی عدالتی که شما فکرش را بکنی در حقت بشود و … خب برای همین آنجا در اشرف کلمه نشست برای هر کسی فقط استرس و ترس بود. برای همین من به دختری که صدای موزیک را شنیده بود با نگاهم التماس می کردم این موضوع را به کسی نگویید! ایشان هم واقعا راز نگه داری کردند و هیچ وقت این موضوع را مطرح نکرد ولی خواستم بگویم در اشرف موزیک گوش دادن اینجوری بود حالا من دوست دارم یکجایی مفصل به داستان موزیک در اشرف و نگاه مجاهدین نسبت به این موضوع بپردازم. این هم از داستان موزیک گوش دادن که قرار بود زنان وقتی از مردان جدا شوند در این مورد آزادتر باشند که دروغ محض بود. در قرارگاه زنان همانطوری که گفتم مسئولین می گفتند باید سختگیریهای خیلی خیلی بیشتری بشود چون تهدید ول دادگی است. برای همین فشاری که در مقر زنان بود بیشتر از زمانی بود که ما با مردها در یک مکان بودیم. برای اولین بار بود که می شد همه زنان در اشرف را یکجا دید قبلا در مقرهای مختلف پراکنده بودند و نمی شد، فهمید چه کسانی و در چه طیفهایی هستند وقتی همه زنان یکجا جمع شدند تازه می شد متوجه شد تعداد زیادی مادر هستند که رجوی بچه هایشان را از آنها جدا کرده است یا تعداد زیادی در سنین پایین هستند رجوی آنها را در اشرف نگه داشته بود و هیچ خاطره ای از خارج از اشرف نداشتند. به یاد دارم یکی از همین دخترهای کم سن و سال از من پرسید در ایران ساختمانها با چی ساخته شده اند؟ من به او گفتم منظورش را نمی فهمم. گفت: یعنی مثل اشرف بنگالی هستند و یا با چیز دیگه ساخته می شوند! این واقعا آدم را دچار شک می کرد فقط یاد آور داستان اصحاب کهف بود! یا تعدادی دیگر که دخترهای جوانی بودند ولی بی روح و بی رمق و خسته مثل خانم مرضیه قربانی که اولین دختری بود که من دیدم مهربان و دلسوز ولی درعین حال خسته و نا امید و پر از رنج. مدتی گذشت که ما در قرارگاه زنان بودیم یک روزی متوجه شدم زنانی که مادر بودند و رجوی بچه هایشان را از آنها جدا کرده بود به ماها که هم سن و سال بچه هایشان بودیم خیلی محبت می کنند درابتدا نمی دانستم محبت کردن ممنوع هستش و نباید کسی به کسی محبت کند مثلا می دیدم مادرهایی که به ما محبت می کردند نزد مسئولین مجاهدین به ما بی اعتنایی می کنند هرگز با ما حرف نمی زدند بعدا متوجه شدم هرگونه محبت کردن در مناسبات مجاهدین ممنوع است رجوی ها با لحنی تحقیر آمیز به مادرها می گفتند شما چون یاد بچه هایتان می افتید به اینها محبت می کنید و آن خلا را پر می کنید! بعضا زنهایی که مادر بودند از وسایل شخصی خودشان به ما هدیه می دادند و دوست داشتند ما را مثل بچه های خودشان بغل کنند و ببوسند ولی این کار درمناسبات مجاهدین جرم و ممنوع بود. کلا حرف زدن و یاد کردن از بچه هایشان حتی ممنوع بود. من بارها شنیده بودم مسئولین سازمان می گفتند: کسی که یاد بچه اش می افتد و خلاء بچه اش را با محبت کردن به خواهرهای دیگه پر می کند این خیانت به رجوی است! و اینجوری عاطفه و محبتتان به رجوی کم می شود و این را خطرناک توصیف می کردند. مسئله دیگه ای که وجود داشت فکر می کنم بهتر است اول از نشستی که با مریم رجوی داشتیم شروع کنم. بعد از مدتی که در قرارگاه زنان بودیم گفته شد با مریم رجوی نشست داریم. موضوع نشست برای من خیلی عجبیب بود باورم نمی شد که این بحث می شود مریم رجوی می گفت: ” حالا که از قرارگاه مردان جدایتان کرده ایم تهدید اصلی را کنار زده ایم ولی الان با یک تهدید جدی دیگر ولی این بار درمیان خود زنان روبه رو هستیم! آن هم این است که زنان به وسیله همدیگر بخواهند هم به لحاظ عاطفی یعنی خلاء مرد را در زندگیشان حل کنند. ” به واقع فهم این حرف برای من و کسانی که با این موضوعات هیچوقت روبه رو نبودیم و نشنیده بودیم سخت و سنگین بود. مریم رجوی می گفت: زنان حق ندارند با هم دوست شوند به هم محبت کنند و می بایست با انتقاد کردن از هم و خراب کردن پلهای بین هم از به وجود آمدن یکسری رابطه ها که باعث شود زنان به آن وسیله خلاء مرد را پر کنند جلوگیری کنند!!؟ بعد از این بحث خب حقیقتا ذهن آدم باز می شد که مگر می شود با محبت کردن به خواهران بغل دستمان خلاء مرد را پر کرد و یا کلی سوالهای دیگر. خب حقیقتی که وجود دارد این است که زن و مرد را نمی شود از هم جدا کرد و این در افتادن با قانون طبیعت است. ولی رجوی این کار را کرد بعد هم آثار وحشتناکش را به همه لحاظ هم در مردان و هم در زنان دید. جالب اینجاست اینها جنایتی بوده که خود رجوی مرتکب شده بعد هم علیه خود افراد به عنوان نقطه ضعف و بی آبروکردن افراد استفاده می کرد! این مسئله باعث شده بود زنها تلاش کنند با همدیگر دوست بشوند و آن خلاء را اینجوری پر کنند به هر حال هر زن و مردی نسبت به هم به محبت و عاطفه نیاز دارند و وقتی که چنین محبتی و عواطفی نباشد ناخودآگاه تلاش برای جبران آن به هر وسیله ای است. به طور خاص مسئولین زن مجاهدین که سن و سالی هم ازشان گذشته بود سعی می کردند با دوست شدن با تحت مسئولینشان البته با تعدادی از آنها این خلاء را پر کنند. خب مشکل جدی دیگه ای که وجود داشت بحث نبودن رابطه جنسی بود و متاسفانه برای جبران این مسئله افراد و زنها در مقر به کارهای وحشتناکی دست می زدند. ادامه دارد …

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا