در فرقه رجوی، نهاد خانواده در ورطه ی نابودی

فرقه های مخرب با تهاجم به هویت فردی، گسستن نهاد خانواده و عواطف انسانی و نفی قوانین جهان شمول تلاش می کنند تا از طریق مجاب سازی، کنترل ذهن و با تسلط روان شناسانه ای که برافراد پیدا می کنند از انرژی آن ها برای اهداف رئیس فرقه که چیزی جز میل به قدرت و ثروت نیست استفاده کنند.
 دیدگاه فرقه مخرب و مشخصاً فرقه تروریستی رجوی دو جنبه دارد یکی ماهیت فرقه ای، که صرفاً برای فریب است و هیچ گونه اعتقادی به آن وجود ندارد می تواند متناسب با زمان، مکان و بسته به مخاطب تغییر کند و هر زمان که به صلاحش نبود کتمان و حاشا نماید دیگر آن چه واقعاً رهبر فرقه به آن معتقد و عمل می کند که جز" تلاش برای رسیدن به مال و نفوذ و قدرت" چیز دیگری نیست.
سنت و سیره همه ی فرقه های مخرب معطوف به فریب کاری که در حوزه نظری الگوهایی جذاب ارائه می دهند ولی در حوزه عملی هرگز به آن اعتنایی ندارند.
افرادی که به اسم دفاع از آزادی (که جزء والاترین ارزش های انسانی است) خودشان را از آزادی محروم می کنند و به طور کامل در خدمت امیال رهبر فرقه قرار می دهند و از آن جایی که هویت فرد در سازمان معنا ندارد در واقع این افراد منزوی هستند.
ارتباطات بسیار کانالیزه است و هیچ نوع رابطه عاطفی بین افراد وجود ندارد تمامی بیست و چهار ساعت زندگی تشکیلاتی عضو فرقه رجوی برنامه ریزی شده و فرد به گونه ای مشغول می شود که کاملاً از لحاظ جسمانی، فکری خسته و قدرت تفکر درمورد چیزی را نداشته باشد.
ازنظر ایدئولوژیکی در فرقه رجوی زندگی تمام انسان هایی که درجوامع گوناگون مشغول انجام زندگی معمولی خود هستند یک نوع حیات پست و حیوانی است. زندگی انسان واقعی ایدئولوژی ساختگی مسعود رجوی است که حاکم بر آن باشد وهمین طور از نظرایدئولوژیکی این روح در فرقه مجاهدین حاکم است و الا جهت پیش برد خط و خطوط فرقه دست زدن به هرکاری که منافع فرقه را تأمین کند مورد قبول رهبری و مسئولین فرقه می باشد.
به رغم ادعای فرقه رجوی شورای ملی مقاومت مبنی بر حمایت از برابری جنسی و قرار دادن زنان در نقش رهبری کننده مردان. زنان در اردوگاه های سازمان به شدت جدا از هم نگاه داشته می شوند استقرار بر اساس جنسی صورت می گیرد و در برخی ساختمان ها خطوطی در وسط سالن های اجتماع ترسیم شده که قسمت مردان از زنان جدا می کند. مردان و زنان پایین تر از سطح رهبری از ارتباط با یک دیگر منع شده اند مگر این که در هر مورد مشخص اجازه رسمی دریافت کرده باشد.
 خانم مرضیه قرصی که یکی از جدا شدگان فرقه رجوی است در خاطرات خود می گوید: مرا گروگان گرفتند همسرم را به عملیات خطرناکی در ایران فرستادند و وعده دادند وقتی برگردد می توانیم برای زندگی به خارج برویم فرزند دو ساله ام را می خواستند از من بگیرند ولی مقاومت کردم و شوهرم او را نزد مادرش برد. امّا دیگر نفهمیدم شوهرم را به کدام عملیات تروریستی فرستادند و چه بلایی سرش آمد فقط بعد از مدتی گفتند که خبری از او ندارند. سال 2003 صدام سقوط کرد مادرم به دیدنم آمد. گفت: رهبران سازمان شما را در این بیابان رها کرده اند تا بمیرید ولی خودشان فرار کردند و به خارج رفته اند. تصمیم به خارج شدن از سازمان را گرفتم بلافاصله مرا به زندان انداختند. آزادی زن ها فقط شعار و دورویی است، مجاهدین ضد خلق حرف و عمل شان یکی نیست.
افرا حسنی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا