مثلث استراتژی رجوی در سوریزه کردن ایران

برای تحلیل وضعیت و شرایط فعلی مجاهدین نیاز هست نگاهی اجمالی و کوتاه به عملکرد مجاهدین در سال گذشته بیندازیم تا هرچه بهتر بتوانیم به یک درک واقعی از ابعاد موفقیت یا عدم موفقیت استراتژی جدیدی که رجوی آنرا در پیش گرفته است، برسیم. بنابراین بحث را با طرح چند سوال در خصوص عملکرد مجاهدین آغاز می کنم.

انفعال و سردرگمی فعلی مجاهدین در قبال انتخابات ریاست جمهوری ۲۴ خرداد ناشی از چیست؟ مجاهدین چقدر میتوانند در روند سیاسی و تحولات مهم داخل کشور تاثیر گذار باشند؟ استراتژی جدید مجاهدین بر چه پایه هایی استوار است؟ آیا اتخاذ چنین استراتژی ناشی از قدرت و توانمندیهای مجاهدین است؟ یا ناشی از استیصال و درماندگی؟ چرا مجاهدین تمامی توان سیاسی، مالی و تبلیغاتی خود را در پشتیبانی از بعثیون و مخالفین دولت آقای نوری المالکی در راه اندازی جنگ فرقه ای در عراق متمرکز کرده اند؟ چرا در مسیر انتقال ساکنین لیبرتی به کشورهای ثالث مستمرا سنگ اندازی کرده و به دلایل واهی با آن مخالفت میکنند؟ دوره گردی مریم رجوی و ملاقات با برخی شخصیت های معلوم الحال منطقه ای ناشی از چیست؟ و سوال آخر اینکه هدف مسعود رجوی از اعلام “تشکیل ارتش آزادیبخش ملت ایران” و تولید هیجانات کاذب حول آن چی بود؟

در حال حاضر تمامی قرائن و شواهد موجود نشان میدهد که مجاهدین در موضوع انتخابات ریاست جمهوری ایران در ۲۴ خرداد ماه امسال بشدت پاسیو هستند. طی یکی دو ماه گذشته تقریبا هیچیک از سایت های رسمی و غیر رسمی مجاهدین در خصوص برهم زدن انتخابات تقریبا چیزی را بیان نداشته اند که نشاندهنده گام های عملی مجاهدین در این خصوص باشد. هر چند اخبار مربوط به انتخابات و تضاد هایی که در این خصوص در بین مسئولین جمهوری اسلامی ایران وجود دارد آذین بند سایت های رسمی و غیررسمی مجاهدین است و آنرا در راستای هرچه عمیق تر شدن “شکاف درون نظام” تجزیه و تحلیل میکنند، ولی حداقل تا این لحظه کاری مشابه آنچه که در انتخابات سال ۱۳۸۸ انجام دادند و از ماههای قبل به تحلیل انتخابات پرداخته و تلاش کردند از آن و به نفع خود بهره برداری کنند دیده نمیشود.

شاید تجربه تلخ سال ۱۳۸۸ و بی پایه درآمدن حساب و کتاب های مجاهدین و یا خروج از لیست گروههای تروریستی و باصطلاح نفی خشونت گرایی البته نه بطور رسمی و قبول یک روند متعادل سیاسی باز بطور ضمنی (که البته با ایدئولوژی مجاهدین در تضاد است) دلیلی بر عدم حضور تخریبی مجاهدین در خصوص انتخابات خرداد ماه باشد. ولی نگاهی اجمالی به مجموعه مشکلات و مسائلی که مجاهدین در حال حاضر با آن دست به گریبانند میتواند علل پاسیو بودن آنها در خصوص انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه امسال را به روشنی برملا کند.

حال اگر بخواهیم به علل و چرایی این خموشی پر معنا و البته مفتضح که تف سربالایی بر چهره رهبری مجاهدین است، بپردازیم و پاسخی روشن و منطقی به سوالاتی که فوقا مطرح کردیم، بدهیم لاجرم باید به وضعیت سه راس مثلث استراتژی مجاهدین در “سوریزه کردن ایران” نظری موشکافانه بیندازیم.

یادآوری مهم اینکه بعد از سرفصل سی خرداد ۱۳۶۰ و ورود مجاهدین به فاز نظامی و از دست دادن پشتوانه مردمی بواسطه پیوستن شان به صدام حسین، حیات سیاسی و حتی فیزیکی آنان تنها در شکاف تضادهای جمهوری اسلامی ایران با سایر دولت های منطقه ای و بین المللی بویژه آمریکا میسر شده است.

بدیهی است در استراتژی جدید مجاهدین هم آنچه که رخ می نمایاند، نه حمایت های مردمی که مجاهدین ادعای آنرا دارند بلکه حمایت های مادی و سیاسی آمریکا و برخی کشورهای منطقه ای است.

بنابراین سه ضلع مثلثی که استراتژی مجاهدین برای سوریزه کردن تحولات ایران را شکل میدهد بقرار زیر است:

۱ – اعلام “تشکیل ارتش آزادیبخش ملت ایران” توسط شخص رجوی (با هدف بهره برداری از پتانسیل داخل کشور)

۲ – تلاش برای ماندن در خاک عراق با دو مولفه ی؛ جلوگیری از انتقال ساکنان لیبرتی به کشورهای ثالث و تاثیرگذاری مستقیم بر تحولات سیاسی این کشور با هدف ساقط کردن دولت آقای نوری المالکی.

۳- جلب حمایت رسمی آمریکا و کشورهای اروپائی و منطقه ای از تشکیل “ارتش آزادیبخش ملت ایران ” با شعار “تغییر در ایران در سال ۲۰۱۳″.

ذیلا به تشریح هر یک از مولفه های فوق می پردازیم.

۱ – اعلام “تشکیل یگانهای ارتش آزادیبخش ملت ایران”

بنظر میرسد بحران سوریه و حمایت قاطع آمریکا از گروههای تروریستی این کشور و این تصور که نظام بشار اسد نیز خیلی زود و مشابه آنچه که در لیبی اتفاق افتاد سقوط خواهد کرد، رهبری مجاهدین را بر آن داشت تا در اوج ورشکستگی تمام عیار خطی – استراتژیکی، استراتژی جدیدی تحت عنوان سوریزه کردن ایران را اختیار کند و بار دیگر شانس خود را بیازماید.

رهبری معیوب العقل مجاهدین همیشه استراتژی خود را بر روی عوامل خارج از حیطه تاثیرگذاری مستقیم و توانمندی های مجاهدین برنامه ریزی کرده و میکند. اینبار هم علیرغم تجربه های تلخ گذشته با همین قانونمندی وارد کار شد. به همین دلیل وی تلاش کرد در جا انداختن استراتژی جدید خود، هم در داخل تشکیلات، جهت روحیه دادن به نیروهای وارفته، و هم در منظر بیرونی و برای کسب اعتبار سیاسی و عرصه مستقیم خود به آمریکا اقداماتی را انجام دهد.

به همین دلیل بود که مسعود رجوی در اواخر آذز ماه ۱۳۹۱ طی یک پیام درونی به اعضای سازمان مجاهدین، اعلام کرده است که سازمان قصد خروج از عراق را ندارد، چرا که نوری مالکی و رژیم ایران حداکثر تا تاریخ ۳۰ مهر۹۲ سقوط خواهند کرد؟!! و آنها می توانند از همانجا به تهران رفته و قدرت را در دست بگیرند و به همین دلیل تلاش کرد شعار “پلی از لیبرتی تا تهران” را در بین ساکنان لیبرتی جا انداخته و انفعال را حتی بطور مقطعی هم شده از آنان دور کند.

رهبری مجاهدین که فکر میکرد با بحران سوریه یک فرصت استثنایی را بدست آورده است به تقلید از تشکیل “ارتش آزاد سوریه” فرمان تشکیل “یگانهای ارتش آزادیبخش ملت ایران” را صادر کرد و تبلیغات زیادی را حول آن راه انداخت تا شاید نظر مثبت آمریکا را در حمایت از اقدام شتابزده خود – در دست زدن به عملیات تروریستی و به آشوب کشاندن خیابانهای تهران و شهرهای دیگر ایران – علیرغم تبعات سیاسی که بواسطه خروج از لیست گروههای تروریستی وجود داشت – را بدست آورد.

در ارتباط با همین بحث بود که در تاریخ ۳۰/۱۰/۱۳۹۱ مسعود رجوی پیامی تحت عنوان «مؤسسان چهارم ارتش آزادیبخش ملی» را به اعضای سازمان داد و اعلام کرد: “… حالا در دهه ۹۰ بعد از اعلام مرحله سرنگونی؟!، در اعلام آماده باش به یگانهای ارتش آزادی در داخل ایران به مؤسسان چهارم و به برپا دادن تیم ها، دسته ها و یگانهای ارتش آزادیبخش ملی (فرا) رسیده است… “.

مجاهدین برای هرچه پررونق کردن پیشبرد این خط در داخل کشور در فضای مجازی و در شبکه اجتماعی فیسبوک هم شروع به فعالیت کردند و در همین راستا کمپینی تحت عنوان “با شنیدن خبر سقوط بشار اسد به خیابانها می ریزیم، زنده باد انقلاب” بدون اعلام هویت مجاهدین راه انداختند تا به تقلید از سایر انقلابات منطقه ای چیزی در پیشبرد طرح شان کم نگذاشته باشند.

بدین ترتیب پیشبرد این خط در داخل ایران و علیرغم انبوه فریبکاری و دروغ چه در صحنه واقعی و چه در فضای مجازی عملا به شکست انجامید و خیلی زود هیجان کاذبِ ایجاد شده در تمامی زمینه ها فروکش کرد. چرا که تمامی اقدامات مجاهدین در داخل کشور صرفا به نصب چند تراکت تبلیغاتی ادعایی در چند شهر که باید به آنهم با شکت و تردید نگریست، ختم گردید و بازار کمپینی هم که با آب و تاب فراوان در شبکه اجتماعی فیسبوک راه اندازی کرده بود و با آگاهی کاربران از اینکه این کمپین متعلق به مجاهدین است، خیلی زود از رونق افتاد و بع تعطیلی کشیده شد.

بدین ترتیب وضعیت پیش آمده رهبری مجاهدین را برای چندمین بار متوالی با واقعیت سرسختی بنام بحران مشروعیت بعنوان پیش نیاز اجتماعی در داخل کشور روبرو ساخت.

۲ – ماندن در خاک عراق (ضرورت پیشبرد خط “تشکیل یکانهای آزادیبخش ملت ایران”)

تلاش مجاهدین برای ماندن در خاک عراق از یک سو و تاثیر گذاری بر تحولات سیاسی حاکمیت آن از سوی دیگر ضلع دوم مثلث استراتژی مجاهدین را تشکیل میدهد.

بنابراین از منظر مجاهدین منطقی است که تمام انرژی خود را صرف نگه داشتن مجاهدین در خاک عراق بکنند.

در نتیجه تلاش مجاهدین نه برای انتقال ساکنان لیبرتی به کشورهای ثالث (از جمله قبول نکردن پیشنهاد دولت آلبانی و سکوت در برابر پیشنهاد کشور آلمان برای پذیرش بخشی از اعضای این گروه) بلکه با هدف ماندگاری در خاک عراق و بازگشت به قرارگاه اشرف سمت و سو داده میشود.

لذا در راستای پیشبرد همین خط بود که در کنفرانسی در پارلمان اروپا که در شهر بروکسل در تاریخ ۲۷ مارس ۲۰۱۳ – هفتم فروردین ۹۲ برگزار گردید، مریم رجوی تلاش کرد ضمن توجیه مخالفت سازمان با انتقال ۲۱۰ تن از ساکنان لیبرتی به آلبانی زمینه را برای بازگشت آنان به قرارگاه اشرف را نیر فراهم کند.

وی در بخشی از سخنانش گفت: ”… من از پارلمان اروپا… می خواهم… یا ساکنان را موقتاً به یک کشور اروپایی منتقل کنید. یا شرایط بازگرداندن آنها به اشرف را فراهم کنند… ساکنان از نظر اخلاقی و سیاسی و انسانی دیگر خود را مجاز نمی دانند لیبرتی را ترک کنند و اکثریت عظیم خواهران و برادرانشان را در آن جا در زیر خمپاره و موشک تنها بگذارند. آنها می خواهند یا بقیه ساکنان همزمان از عراق منتقل شوند یا به اشرف منتقل بشوند… “

در راستای تحقق این استراتژی و تحلیل شخص رجوی مبنی بر اینکه دولت عراق نیز تا مهر سال ۱۳۹۲ سقوط خواهد کرد، بدیهی است که در عمل دولت آقای مالکی هم بعنوان یک مانع جدی برای مجاهدین محسوب میشود.

نتیجه اینکه مجاهدین باید در این جبهه هم درگیر میشدند. به همین دلیل است تمامی سایت های رسمی و غیر رسمی مجاهدین در فضای مجازی و “سیمای آزادی “برنامه تلویزیونی مجاهدین بر علیه دولت آقای مالکی مشغول کار شبانه روزی شدند. بنابراین مجاهدین با انواع پشتیبانی های سیاسی و مالی و انواع و اقسام حمایت های غیر علنی، تمامی تلاش خود را صرف کمک به باقیمانده بعثیون صدام و مخالفین آقای نورالمالکی در راستای ایجاد جنگ فرقه ای در عراق و نهایتا به سقوط کشاندن دولت ایشان بکار گرفته اند.

بدین ترتیب مجاهدینی که وضعیت فعلی شان در عراق محصول عبور از مرز سرخ خیانت به مردم ایران و همکاری با دشمن است و در بین مردم عراق نیز بدلیل شرکت در سرکوب مردم در انتفاضه ۱۹۹۱ پست و منفور شمرده میشوند، اکنون میرود تا در اوج ورشکستگی خطی – استراتژیک و بحران ایدئولوژیک – تشکیلاتی که در تاریخ مجاهدین بی سابقه است، بار دیگر همان اشتباهات قبلی خود در خاک عراق را اینبار در اشکال پیچیده تروریسم و در مناسبات جدید منطقه ای و فرامنطقه ای مرتکب شود.

۳- جلب نظر مساعد آمریکا و کسب حمایت های بین المللی

در همین راستا و در یک اقدام هماهنگ مریم رجوی نیز تلاش کرد با تشکیل برخی کنفرانس ها و با شعار “تغییر در ایران در سال ۲۰۱۳″ که متاثر از استراتژی خود ساخته رجوی بود حامیانی را در بین کشورهای منطقه و اروپایی بدست آورد. از جمله این اقدامات کنفرانس پاریس در سال گذشته بود که حضور «یوسی گال» سفیر اسرائیل در پاریس، منشی دوم سفارت عربستان و یک دیپلمات ارشد قطری آنرا با سایر کنفرانس های مجاهدین متمایز میکرد.

البته در کنار همه اینها حمایت رسانه ای مجاهدین از ارتش آزاد سوریه (بدون توجه به ماهیت تروریستی و ارتجاعی اغلب گروههای تشکیل دهنده آن) و شرکت دادن برخی از مسئولین این ارتش در جلسات مریم رجوی در پاریس و همسو شدن مشمئز کننده با حامیان منطقه ای و بین المللی ساقط کردن نظام بشار اسد بخشی از پازل مثلث استراتژی رجوی بود که با تمام توان پیش برده میشد.

بدین ترتیب استراتژی “سوریزه کردن ایران” که روی سه محور اصلی؛ داخل کشور (تشکیل “ارتش آزادیبخش ملت ایران” – ماندن در خاک عراق و انجام فعالیت های منطقه ای و بین المللی سوار بود عملا به شکست انجامید.

بنظر میرسد بی میلی آمریکا هم برای سرمایه گذاری کلان بر روی مجاهدین بدلیل پرت افتادگی آنان از توده های مردم و نداشتن پایگاه اجتماعی از یک سو و فرقه گرایی رهبران آن بر پایه ایدئولوژی های منسوخ شده از سوی دیگر باشد که بشدت بر دوش رهبران مجاهدین سنگینی میکند.
نتیجه اینکه اگر امروز مجاهدین نمی توانند در تحولات داخل کشور و بویژه انتخابات نقش جدی داشته باشند، بی دلیل نیست. یعنی از زمانی که مجاهدین از سوی مردم ترد شدند و ولی نعمت استراتژیک خود یعنی صدام حسین را از دست داده و در قلاب کردن خود به ارباب جدید هنوز به نقطه ثبات نرسیده اند، با گشوده شدن چندین جبهه پیش روی تشکیلات ناتوانشان و ضمن دریافت ضربات سیاسی و ایدئولوژیک – تشکیلاتیِ مستمر، و درگیر شدن در مشکلات و بحرانهای لاینحل در خاک عراق دیگر نفس شان به شماره افتاده است و حال دست زدن به برخی حرکات دل خوش کن مانند “بازگشایی دفتر شورای ملی مقاومت در واشینگتن در ۱۱آوریل ۲۰۱۳ ـ ۲۲فروردین۹۲” را نیز باید ناشی از تبعات گیجی و تلاش برای وارونه نشان دادن وضعیت فعلی مجاهدین قلمداد کرد.

به همین دلیل است علیرغم تلاش همه جانبه مجاهدین برای عرضه خود بعنوان “تنها آلترناتیو” دیگر کسی روی اسب بازنده شرط بندی نمیکند. و از نظر آمریکا و برخی دولت های دلال تروریسم در منطقه استفاده از مجاهدین تنها در کادر مزدوری و جمع آوری اطلاعات تعریف شده است.

حجت سیداسماعیلی
عضو پیشین شورای مرکزی مجاهدین

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا