استعفایی فراتر از انشعاب؛ شکست حرکتهای فرمالیستی رجوی

جان کلام آقایان قصیم و روحانی، اعضای مستعفی از شورای ملی مقاومت را در این بند از متن استعفانامه ایشان می توان سراغ داد:

«از میان مسائل بیشمار و موضوعات مورد اختلاف, «جبهه همبستگی ملی» برای ما اهمیّت خاصی داشته و بارها به جدّی گرفتن الزامات تحقق این طرح توجه داده ایم: مدنظرقرار دادن جامعه ایرانی خارج, درانداختن طرحی نو و تدبیری برای رفع موانع تماس, احیاء و ارتقاء اعتماد و سپس اقدام به دعوت جدّی از واحدهای گوناگون و پرشمار فرهنگی, هنری, اجتماعی. کلاً تلاش برای تدارک مقدماتی و الزامات اولیّه جبهه همبستگی …. چرا که رژیم حاکم دشمن سیاسی و فرهنگی مشترکمان بوده و هست….. ولی افسوس. در این مورد حتی یک قدم مثبت که توفیقی به حساب آید و امیدی برای ادامه کار و کوشش ما شود دیده نشد. »

اگرچه استعفای این آقایان – و درحقیقت جداشدنشان – از دار و دسته رجوی، قبل از هر چیز نشان یأس و سرخوردگی وافر مجاهدین و اطرافیانشان از وضعیتی است که این گروه در آن قرار دارد، که در جای خود و در تحلیل موقعیت کلی مجاهدین بسیار با اهمیت است. واقعیتی که اکنون چماقداران مجاهدین به طریقی وارونه آن را خطاب به منتقدان بیان می کنند که «اگر پیروزی می‌بود شما هیچگاه چنین انتقاداتی به رهبری مجاهدین نمی داشتید.»

و هر چند این جدایی علامت تشتتی غیرقابل علاج نیز هست، آنچنان که آقایان روحانی و قصیم که نزدیکترین اشخاص به کانون رهبری کننده مجاهدین بوده، در بیان انتقاداتشان و نوع زندگی آزادی بیشتری داشته و گاهی در کسوت تئوری پرداز “مقاومت ” ظاهر می شدند، اقناع ناشده، عطای این شورا و آن سازمان را به لقایش بخشیده، چاره ای جز استعفا ندیدند، دیگر حساب و وضعیت آنان که تحت فشار تشکیلاتی، سانسور و اختناق ایدئولوژیک قرار دارند، انتقاد به رهبری خط قرمزی است که نباید از آن عبور کنند و بایستی سختی و شرایط ناامن و غیرمنطقی عراق را برای حفظ تشکیلات و موقعیت رجوی تحمل کنند، روشن و مشخص است.

اما مسئله اینجاست که استعفای این آقایان، یک باره و دفعتاً پیش نیامده است، بنا به گفته ایشان پروسه‌ای ده ساله را طی کرده است:

«در عین حال ما همیشه , به خصوص طیّ دهه اخیر و بیشتر در چهارسال گذشته, در مورد تنظیم روابط درونی, روشهای برخورد به اشتباهات, فقدان پاسخگویی مناسب, نوع واکنش به انتقاد و منتقدان درون و بیرون شورا , شیوه تصمیم گیری, همچنین چگونگی طرح و بحث تحلیلهای اساسی و رویکردهای مبرم پیشنهادی و ….. با دشواریهای گوناگون و فزاینده مواجه بوده ایم. طی سالیان دراز به سبب لاینحل ماندن تناقضات و افزایش و تراکم مشکلات جدید صبر و حوصله ما هم تحلیل رفته است.»

سوال این است که چرا مجاهدین که اکنون از جداشدن آنها به شدت آسیب دیده اند، جلوی آن را نگرفتند و اجازه دادند که به اینجا ختم شود؟ پروسه ای که قهراً و بیش از همه رجوی با آن درگیر بوده است.

البته پاسخ صریح آن است که رجوی تمام تلاشش را برای جلوگیری از رسیدن به این نقطه به کار برده است و اگر چه در ظاهر ژستهای دمکراتیک گرفته و آقایان را مخیر به ماندن یا رفتن ساخته است، مثلاً با تکرار این ادعای پوشالی که ما دست برای همبستگی دراز کردیم اما هیچکس حاضر به فشردن دست ما نیست و در عوض تحلیل چیستی و ماهیت واقعی امتناع سایرین از ائتلاف با مجاهدین، نبود ِ یک جریان جدی در میان صحنه را بهانه کردن و حق به جانب طلبکار شدن!

یا فرمالیستی ترین روشها را با نمایش گاه و بیگاه یک خانم بی روسری در تجمع مجاهدین و یا آوردن یک خواننده لس آنجلسی آن هم با لباس نظامی در میتینگ مجاهدین… به کار گرفتن، اما در مقابل ایرانیان و سایر گروههای سیاسی غیرهمفکر با مجاهدین را سازشکار و دکاندار و استحاله چی خواندن و نفی ائتلاف با تمام کسانی که خواهان رأیی برابر با مجاهدین در یک ائتلاف هستند با بهانه هایی از این دست که بیش از آن که یک موضع عام سیاسی باشد، مصرف داخلی داشته، از جمله اقدامات رجوی برای مهار این آقایان و سایر دوستانشان که هم اکنون در شورا هستند، بوده است.

” گشایش نمایی”های رجوی و ” جبهه همبستگی ” اش هیچگاه ریشه دار و عمیق و واقعی نبود که اگرمی بود اولاً از لحاظ سیاسی آویزان شدن به دامان این و آن پارلمانتر در اروپا و آمریکا – به ویژه پس از خروج از لیست گروههای تروریستی – شدت نمی یافت و ظرفیت جدیدی ایجاد می شد که طبعاً حرکت به سمت دیگری را رقم می زد، ثانیاً از لحاظ خط مشی و استراتژی، مستلزم اعلام رسمی و آشکار تجدید نظر در سیاستهای گذشته و ایجاد تغییرات در سازمان ِ کار این گروه به نشانه آمادگی پذیرش وضعیت جدید بود و ثالثاً – و حداقل – مجاهدین بایستی از مناسک فرقه‌ای فاصله گرفته، تظاهرات ایدئولوژیک خود را لااقل انعکاس بیرونی نمی دادند و به این وسیله بیش از پیش بر طبل افتراق و تمایز خود با سایر گروهها نمی کوبیدند.

واقعیت آن است که پیشنهادات این آقایان برای راه گشایی – مثلاً در تحقق جبهه همبستگی – در کمال سادگی با اعتقاد به این اصل بیان شده است که عمل به چنان پیشنهاداتی راه کار خروج از بن بست و ادامه مبارزه است، غافل از این واقعیت که رجوی بیش از هر کسی – ولو نزدیکترین افراد به خودش- منافعش را درک می کند و بهتر ازهر کسی معنای گشایش واقعی را می‌داند و پیشنهادات این آقایان را نه به مثابه راه گشایی، بلکه راهی به سوی خودکشی تلقی می کند و بوی دشمنی از آن به مشامش می رسد!

اصولاً چارچوب تشکیلاتی – ایدئولوژیک مجاهدین و رهبری عقدیتی رجوی در رأس آن، ظرفیت گشایش را نداشته چرا که وضعیت فعلی، فقط گاه گاهی یکی از اعضای شورای را از دست می‌دهد و چند حامی خارجی در یکی از پارلمانها به دست می آورد، اما برفرض ترتیب اثر دادنه به چنان پیشنهاداتی، درگام اول مجبور به نشستن برکرسی پاسخگویی و پذیرش موازنه گشایش است که سوی دیگرش، ساختار تشکیلاتش را دستخوش تغییر خواهد کرد، در آن صورت ناچار است از جایگاه خود به زیر آید…

بنابراین سوال آن است که چه چیزی برای حفظ کردن خواهد داشت که ارزش آن را داشته باشد که هزینه ای چنین سنگین را به خاطرش بپردازد. اشکال این آقایان ساده لوح آن است که گمان دارند رجوی امیدی به سرنگونی دارد، رجوی مدتها است که به جنگ و آویزان شدن به جنگ طلبان می اندیشد، هیچ نیروی مخالف ایران را توانمند برای سرنگونی نمی بیند و از این خواب و خیال خوش که دیگران را به آن فرو می برد بیرون آمده و فقط و فقط بر روی عامل خارجی حساب باز کرده است و نیروهای ساکن در اردوگاه عراق را برای چنان روزی دپو کرده است تا لااقل در صورت سرنگونی به علت مداخله عامل خارجی فرصت حضور در کنار سایر بازیگران که در غرب جاخوش کرده اند را داشته باشد!

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا