ما مغز نمیخواهیم، قلب میخواهیم با چشم و گوش بسته!

این جمله توسط مهوش سپهری با نام مستعار نسرین که بعلت خوش رقصی بی اندازه برای فرقه مجاهدین  مسئولیت جانشینی شخص رجوی را بعهده گرفته بود گفته شد. مهوش سپهری اصالتا اهل سنندج بود و کارکترا شخصی بسیار لات و بد دهانی بود. و این بد دهانی خود را نیز بنوعی تئوریزه میکرد و میگفت برای گرفتن حق رهبری از گلوی شما هرطوری که لازم باشد میشوم! در سلسله نشستهای معروف به دیگ در قرارگاه باقرزاده او میگفت ما باندازه کافی مغز داریم و این استفاده شما از مغزتان بضرر سازمان تمام میشود. لذا ما مغز نمیخواهیم فقط قلب میخواهیم که عاشق برادر باشد و چشم و گوش بسته که فقط انجام دهد! او علنا میگفت علت اینکه تاکنون سرنگون نکرده ایم اینست که شما خیلی به عقل خود بهاء میدهید و میخواهید که حتما همه چی را بفهمید و قبول کنید و بعد اجرا کنید. او میگفت: اینطور نمیشود سرنگون کرد! اگر رهبری سازمان و برادر مسعود را پذیرفته اید دیگر باید فقط و فقط اجرا کننده باشد سوال هم نپرسید! چرا که اگر به اصل فرمان صادر شده بیندیشید برای شما ابهام و سوال و تناقض بوجود میاید و ممکن است که به رهبری که به او امضای خون و نفس داده اید شک کنید و این شک شما را به منجلاب زندگی طلبی و نابودی میکشاند! او میگفت که شما یکروز سازمان را قبول کرده اید  و دیگرنبایستی  باین پذیرفتن خود شک کنید! چراکه شک به رهبری و سازمان مانند شک به خدا است!
صحبتهای آنزمان او را که میشنیدم خیلی دچار تناقض میشدم که پس چه شد اینکه میگفتند دربهای ورودی سازمان چند قفله است ولی خروجی سازمان همیشه دربهایش باز است یا اینکه مگر نه اینکه همیشه سازمان شعار میدهد که اساس کار ما به روی آگاهی و اختیار بنا شده است پس چرا اکنون این گونه شده ایم؟ اما ربطش را با بحث فرقه بودن سازمان درک نمیکردم. که این شیوه و تاکتیک تمامی گروه های فرقه ای است که از اینچنین شیوه هایی برای هر چه بیشتر در اختیار گرفتن ذهن و اندیشه و فکر نفراتشان از ان استفاده میکنند! سازمان حتی در درون خودش هم برای نفرات قسم خورده خود مراقب میگذارد! برای کسی که ده ها عملیات برایش انجام داده است و مسول نیروست شخص دیگری را بعنوان مراقب و بدون اینکه خود شخص بداند مراقب میگذاشت! برای مثال من را مراقب یکی دیگر از بچه ها میکردند که اگر هرگونه حرکت مشکوک یا حرف بودار از دید سازمان ببینم بلافاصله به مسئولین اطلاع دهم و همان شخصی که من مراقبش بودم را جداگانه صدا میکردند و او راهم مراقب من میکردند! این کار دو خاصیت داشت اول اینکه هر دو نفر فکر میکردند که خیلی مورداعتماد سازمان هستند که این پست به آنها داده شده است و دوم اینکه بدلیل شرایطی که بوجود آورده اند منطقا این دو نفر دیگر نمیتوانند با هم محفل بزنند! چون یک جورآیی بهم بد بین شده اند!
واقعیت اینستکه سازمان مجاهدین بدلیل فرقه ای بودن تفکراتش و بدلیل عقب ماندگی رهبرانش از درون و تشکیلات متلاشی و نابود است.
مراد
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا