نامه ای به برادرم سعید عبدی

سلام!
امیدوارم که حالت خوب باشد چند سالی می شود که شما را ندیدم و خیلی دلم برای شما تنگ شده است.
همین طور همسر و دخترت لحظه شماری می کنند که به آغوش گرم آنها برگردی. پدر و مادرم همیشه به یاد شما هستند و به نوعی از شما دل خور هستند و می گویند چرا سعید ما را ترک کرد و به چه دلیل همسر و فرزندت را رها کردی و در حال حاضر در فرقه ای ماندگار شدی که سران فرقه از انسانیت بویی نبرده اند اگر از انسانیت بویی می بردند لااقل طی این چند سال به تو اجازه می دادند یک تماس تلفنی با خانوادت داشته باشی و آنها را از نگرانی در بیاوری پس کجا رفته انسانیت و برای چه هدفی خودت را اسیر آنها کرده ای؟ کم و بیش در جریان هستم که در فرقه آزادی وجود ندارد و با افراد مثل برده رفتار می کنند گویا که مالک افراد هستند به اندازه کافی مردم ایران از فرقه یا بهتر بگویم فرقه رجوی متنفر هستند و در ایران هیچ جایگاهی ندارند هر چه فکرش را می کنم که به چه دلیل در فرقه ماندگار شدی عقلم به جایی قد نمی دهد دخترت مستمر سراغ تو را می گیرد جوابی نداریم به آن بدهیم تنها جوابی که به آن می دهیم نگران پدرت نباش بر می گردد در نبود تو تمام خانواده به لحاظ روحی شکسته شده اند. لعنت خدا بر سران فرقه رجوی که تو را به اسارت گرفته اند و عمرت را دارند در راستای اهداف شوم خودشان تباه می کنند. عاقلانه فکر کن به دخترت و همسرت و خانواده ات فکر کن و خودت را از فرقه تباهی نجات بده. امیدوارم هر چه زودتر به آغوش گرم خانواده برگردی.
دوستدار شما  برادرت وحید عبدی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا