خط ترور در داخله و خفقان و سرکوب در مناسبات

به علت محدودیت ها روى اعضاء و فشارهاى روحى و روانى برآمده از به اصطلاح انقلاب درونى مجاهدین، نارضایتى ها و ناراحتى ها به اوج خود رسیده و حالت انفجارى به خود گرفته بود به حدى که افراد نمى توانستند همدیگر را تحمل کنند. از این رو رجوى براى غلبه بر این وضعیت و فریب افراد، دست به اقدامى زد تا موقتاً آتش خشم درون تشکیلات را خاموش کند و مدتى اعضا را سرگرم آن نماید.

رجوى موجى راه انداخت به اسم عملیات داخله و سعى داشت تمام بدنه تشکیلات را به آن مشغول کند(البته این تاکتیک ایذائى با هماهنگى و پشتیبانى صدام حسین و دستگاه اطلاعاتى اش صورت میگرفت) ابتدا قرارگاههاى تاکتیکى مرزى درست کرد و تشکیلات را به تناسب سازماندهى و روانه قرارگاهها نمود.

مرز مشترک ایران با عراق، به سه منطقه شمالى بامسئولیت قرارگاههاى انزلى و علوى و مناطق میانى، با مسئولیت قرارگاه کوت و قرارگاه همایون در العماره و منطقه جنوبى با مسئولیت قرارگاه حبیب، در بصره تقسیم شد و مسئولیت تمام مراحل و طراحى ها در نهایت با تأیید مسعود و مریم رجوی صورت میگرفت و عامل اجرائى و چشم و گوش رهبرى سازمان در نظارت بر اعمال و کارها توسط خانم مهوش سپهرى معروف به هند جگر خوار که جنایات بى حد و حساب به دست او در حق نفرات صورت میگرفت، بود. آدمى پاچه ورمالیده و بى چشم و رو که نفر از شنیدن اسمش مو بر بدنش سیخ می ىشد.

نفوذ به داخله و ترور و آوردن نفر خط اصلى سازمان بود. بعد از یکسال، رجوى یک توقف کوتاه به آن زد و تمام قرارگاههاى تاکتیکى آماده و تقسیم بندى نیروئى و استقرار افراد در قرارگاهها انجام گرفت به صورتى که قرارگاه اشرف از نفرات تخلیه شد و فقط یکان زنان آنجا باقى ماندند. بعد از نشست جمع بندى، گفته شد دامنه عملیاتها را گسترش خواهیم داد و رژیم را مجبور به تن دادن به سرنگونى میکنیم. در این فاز، عملیاتها به اسم راهگشائى نام گرفت و وسعت آن نسبت به عملیاتهاى سحر، گسترش زیادى داشت و اکثر افراد درگیر آن بودند.

وقتى که نتیجه نداد و عکس عمل کرد و رژیم با هفتاد و هفت موشک قرارگاههاى مرزى را کوبید، حالت یاس و پاسیو در تشکیلات حاکم شد. از طرفى، دولت وقت عراق هم از ترس رژیم، مانع ادامه عملیات سازمان شد.

رجوى براى اینکه توجیهى در نگه داشتن افراد داشته باشد، در این مرحله بحث “طعمه” و خارجه گرائى، نشست هاى معروف به “دیگ” قرارگاه باقرزاده را برگزار کرد و تمام سطوح سازمان را وارد آن نمود. این سرى نشستها که با مسئولیت مسعود و مریم رجوی صورت میگرفت، چه فشارهاى روحى و روانى و جسمى که به نفرات وارد نشد؟ چه کتک کاریها و رکیک ترین ناسزاها به سوژه انجام نمیگرفت؟ چه افرادى به علت سختى و فشار ناشى از این همه قساوت و بیرحمى مسئولین سازمان، با بر تن مالیدن پیه طعمه و خارجه گرائى و خطر جانشان، روانه زندان مخوف ابوغریب که نشدند؟ و بعد یا سر به نیست شده و یا تحویل رژیم داده نشدند؟

بهانه رجوى این بود که اکثر افراد در “ج” جنسیت، غرقند و هواى بورژایى و خارجه گرائى، در سر دارند، پس باید یا تمام عیار با انقلاب مریم باشند و خود را تراز آن کنند و یا به قول او از گردونه انسانیت (بخوانید حیوانیت) خارجند و تکلیفشان با کرام الکاتبین است. این بود که بحث غسل و تفتیش عقاید و لحظات جنسى افراد را به میان کشید و بعنوان یکى از بندهاى انقلاب مریم، مطرح کرد و هفتگى نفرات باید با گزارش مکتوب لحظات جنسى خود را نوشته و در جمع می خوانند و کاملا مطیع و در چنگال اختاپوس قرن، قرار گیرند و عین و ذهن و روحشان را به او بسپارند.

هدف، تربیت افرادى است که جنایاتشان در حق انسانیت را الان به عینه در گروههاى تندرو می بینیم و جنایات داعش و أمثالهم را لمس میکنیم.

عبدالکریم ابراهیمی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا