پایان عصر حماقت

اردوگاه اشرف در عراق بعد از ظهر داغی را تحمل می کرد. داغ تر این که در انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین که مسعود رجوی فهیمه اروانی را مسئول اول کرده بود، جزو افراد انقلاب نکرده بودم. عصر روزی که از فرط خستگی به درون آسایشگاه ارکان خزیده و با دوستم احمد در حال گپ زدن بودم، افشین نماینده تام مریم رجوی را دیدم که با دفتر و دستک از روبروی آسایشگاه رد می شد. او وقتی چند قدم جلو رفت، دوباره به عقب برگشت تا داخل آسایشگاه و نفراتش را بهتر ببیند. سرش را خم کرد و رو به ما دو نفر، گفت، شما اینجا چکار می کنید؟ گفتیم داریم استراحت می کنیم و گپ می زنیم. او دوباره تاکید کرد، رو به پیش است یا رو به پس؟ گفتیم برادر افشین رو به پیش است. او دیگر حرفی نزد و به راه خود ادامه داد.

البته ما دو نفر با محفلی که زده بودیم از نگاه خودمان رو به پیش بود، ولی از جنبه منافع سازمانی رو به پس بود، دلیلش این که احمد از من خواسته بود تا نامه ای با محتوای عفو عمومی برای رهبری مجاهدین بنویسم و از او تقاضای عفو و بخشش جمعی بکنم. من اما به دلایل مشخص تقاضایش را رد کردم و از او خواستم که در چنین شرایطی لازم است تا چراغ خاموش حرکت کنیم.

فردا شب مسئولم که رسول نام داشت به اصطلاح یقه ام را گرفت که چرا تا حال انقلاب نکرده ام. آن زمان دقیقاً معنی انقلاب را متوجه نشده بودم اما به نظرم انقلاب کردن همان رضایت درونی در مقابل هر آنچه از بالا اتفاق می افتاد. از زور و ظلم و ستم و اختناق تا استبداد و بی عدالتی و خیانت، با این وصف باد به غبغب انداخته و انگار از سازمان گافی گرفته باشم، رو به رسول گفتم، سازمان هر روز دارد با تمهیدی راهمان را بیشتر می بندد. رسول که این را شنید امان نداد و فی الفور جواب داد، من از خدا می خواهم که سازمان هر روز کاری بکند که راهم بیشتر بسته شود، بسته بودن راه قبل از این که به نفع سازمان باشد، به نفع خودمان و مبارزه مان است.

به هر حال او داشت به کسی درس حماقت می داد که جد اندر جد، این درس را فوت آب بود، وگرنه کار و بارش به آنجا نمی افتاد و لازم نبود تا همچنان احمقها افسار در دست داشته حماقت را با فخر و غرور بلغور کرده و آن را چون شکر به خوردمان دهند.

اما تقصیر کیست؟ خودم، مسعود رجوی، نخبگان جامعه، فرهنگ، سیاست، تاریخ، اجدادمان و یا این که هیچ کس.

واقعیت این است که بشر زمینی طی هزاران سال گذشته سلاح مخرب و کشنده ای در دست داشت و با فخر و غرور به آن مباهات می ورزید و دائماً علیه خود و دیگران استفاده می کرد. اما امروز این استفاده مردم و به ویژه دجالان و خرده دجالان از اهرم حماقت که گاه به آن اسامی و عنوان، شجاعت و صداقت و فدا و مبارزه و جنگ و غیره، داده اند به آخر خط رسیده است.

امروزه جایگزین حماقت، عقل و خرد شده است. سلاحی که جهان و بشر را تغییر داده است. سلاحی که جنگها را به صلح و استبداد را به همزیستی و دموکراسی و آزادی بدل کرده است.

هزاران سال بود که حماقت، خلق رهبران احمق می کرد و آنان مسیر جنگ و ویرانی را می پیمودند و همه آنچه را ویران و نابود می کردند، آبادانی و سازندگی عنوان می کردند. بعضاً هم از اسامی مبارزه و جنگ برای دموکراسی و آزادی، استفاده می کردند.

اما همان طور که آورده شد، دوران حماقت به سر رسید. برای بشر زمینی، هیچ راهی بسته نیست. دوران کمبود و محدودیت و جنگ و نفاق و درد و بیماری و ناکامی و ناتوانی و ناممکن و انسداد، به سر رسیده است. برای بشر زمینی، هر راهی باز است. راه صلح و دموکراسی تا احقاق همه آرزوها و رویاهای فردی و اجتماعی که تا دیروز تابو و طلسم و گناه و دست نیافتنی و خیال و آرزو، می نمود. انسان امروزی، جز در اسارت نیروی جاذبه و افکارش، در اسارت هیچ چیز و هیچ کس و هیچ نیرویی باقی نمی ماند. هیچ حد و مرزی برای بشر زمینی در راستای ارتقاء و پیشرفت و رهایی، وجود ندارد. قدرتی که در یک فرد قرار دارد و می تواند از قوه به فعل برسد، در همه جهان وجود ندارد.

علوم انسانی به ویژه نجوم و فلسفه و روانشناسی و فیزیک کوانتوم، جمعاً این راز عظیم بشری را هویدا کرده و به نتایج مثبتش اتفاق نظر دارند.

اگر چنین است، بنابراین هر آنچه جنگ و جنایت تا کنون در پهنه زمین اتفاق افتاد، از حماقت بشر بود و حماقت، همان جنگ و جنایت است.

امروز برای بشر امروزی به ویژه آنان که در دنیای تروریسم و مناسبات فرقه ای اسیرند، هیچ مانع و رادعی برای نجات و رهایی وجود ندارد و هیچ عذر و بهانه ای از آنان برای ماندن و پوسیدن، ویران شدن و ویران کردن، پذیرفته نیست.

خشم، غرور، جهل، نفرت، نفاق، انتقام، جنگ و غیره که سوخت دستگاههای تروریستی و فرقه ای هستند، جمعاً نمادی از جهل و حماقت، و جهل و حماقت نیز جنایت است. اگر تا دیروز علوم انسانی در ارتباط با ذهن و خرد انسانی به اینجا نرسیده بود، همواره توجیهی برای مردم نادان و احمق و رهبرانش وجود داشت، ولی خوشبختانه علوم انسانی به همه پرسشهای تاکنونی بشر که تا دیروز توجیه و بهانه شان، ندانستن بود پاسخ روشن و مبرهن داده است.

با این وجود، می بایست با عمق جان و روان مان و با ایمان باور کنیم که دوران حماقت و رنگ شدن در برابر رهبران احمق، سپری شده و دوران جدیدی که تنها عقل و خرد انسان راهگشا باشد، آغاز شده است.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا