مهدی ابریشمچی را بیشتر بشناسیم! – قسمت دوم

همانطور که در مقاله قبلی هم اشاره شده بود مهدی ابریشمچی از قدیمی ترین و ارشدترین مسئولین سازمان بود که در تمامی جنایات و خیانتهای این سازمان نقش برجسته ای داشت. در طول سالیان که در سازمان بودم در پروسه های مختلف حتی قدیمی ترین مسئولین سازمان اعم از زن یا مرد بنا به دلایلی از موضع مسئولیت خود پایین کشیده میشدند و بقول کسانی که در سازمان بودند میگفتند فلانی آرپی جی خورده! یعنی موضع مسئولیتش گرفته شده و اکنون در موضع خیلی پایین تری از آنچه سطح تشکیلاتیش است کار میکند. این اقدام فرقه رجوی از این بابت بود که فرد مربوطه متنبه شود و از خودش انتقاد کند و بعد از مدتی که حسابی جلوی دیگر اعضای فرقه خجالت زده شد کم کم موضع مسئولیت قبلیش به او داده میشد! مثلا در زنان حتی شهرزاد صدر حاج سید جوادی که رییس دفتر مریم بود در پروسه ای تحت برخورد بود یا حتی محمود عطایی که ارشدترین فرمانده نظامی سازمان محسوب میشد و در عملیات فروغ جاویدان نفر اول بود هم از این قانون مستثنی نبود! اما مهدی ابریشمچی هرگز در سازمان مشمول این قانون نشد. او در هیچ مقطعی بقول بچه ها آرپی جی نخورد و همیشه در راس قسمتی بود که در آنجا کار میکرد! مهدی ابریشمچی اگر چه در قسمت روابط سازمان مسئولیت داشت ولی همیشه در جریان جزیی ترین مسائل اطلاعاتی و امنیتی سازمان بود و جزء نفرات تصمیم گیرنده به حساب میامد! او به معنی واقعی کلمه یکی از فلانژترین افرادی بود که در طول عمرم دیده بودم! بیاد دارم درنشستی که در قرارگاه باقرزاده برگزار شده بود و تمامی افراد سازمان حضور داشتند نشست دیگ جمعی برای شخصی بنام حسین مشعوف برگزار شد! حسین مشعوف از کادرهای قدیمی سازمان بود و حتی یکی از برادرانش که از اعضاء سازمان بود در جریان یکی از ماموریتها کشته شده بود. خود حسین مشعوف هم از زمانیکه سازمان در کردستان بود جزء پیشمرگه های سازمان محسوب میشد اما بدلیل فشارهای زیادی که در سازمان بود قصد جداشدن را داشت که چون با مخالفت سازمان مواجه شد تصمیم گرفت که طی برنامه ریزی قبلی به یکی از تلفنهایی که مربوط به یکی از مسئولین سازمان بود و صفر آن تلفن آزاد بود با خانواده اش در یکی از شهرهای آلمان تماس بگیرد و موضوع را بآنها ظرف چند دقیقه درمیان بگذارد! از آنجاییکه تمامی تلفنهای سازمان توسط اداره ارتباطات صدام کنترل میشد موضوع به بخش امنیتی سازمان از طرف وزارت ارتباطات دولت صدام گزارش شد و حسین را دستگیر کردند! او مدت زیادی تحت شکنجه های روحی خیلی زیادی قرار گرفت بطوریکه حالت طبیعی خود را از دست داده بود. این ماجرا به اینجا ختم نشد و سازمان تصمیم گرفت که در نشستی جمعی برای عبرت همه او را سوژه و بازجویی کند و بازجوی حسین مشعوف کسی نبود جز مهدی ابریشمچی! عمق لمپنیزم و اوج کثافاتی که یک شخص میتواند در درون ذهن و ضمیر خود داشته باشد را آنروز از مهدی ابریشمچی دیدیم!! آنچنان حسین مشعوف را در تنگنا قرار داده بود و آنچنان بر سر او فریاد میزد و آب دهان روی او می ریخت و هر آنچه که میتوانست از فحش و ناسزا به او میگفت که پنداری جد اندر جدش بازجو بوده است!! و بدون اینکه اجازه دهد که حسین کلمه ای از خود دفاع کند آنقدر جمع حاضر که کل سازمان بودند را علیه او شوراند که حسین بواقع مرگ را جلوی چشمانش دیده بود و بعد از او پرسید حالا با تمام این خیانتهایی که کردی حداقل مجازات تو چیست؟ که حسین بدون لحظه ای تامل گفت زودتر اعدامم کنید تا راحت شوم!! مهدی ابریشم چی شگرد داشت در بازجویی. او در چنین نشستهایی تعدادی از اوباش و نوچه های خود را که برای خودشیرینی در نشستها شلوغ میکردند را دور خود و سوژه نشست جمع میکرد و تا میتوانست بر سوژه نشست فشار میآورد! چون میدانست که عموم بچه ها حال و حوصله داد و فریاد ندارند و او میزی که چیده را نمیتواند تا انتها داشته باشد.! او در نشستهای باصطلاح ایدئولوژیکی که برگزار میکرد میگفت که همانطور که خداوند تمام عالم را به عشق محمد آفریده است اکنون و در زمانه ما تمام عالم متعلق به برادر مسعود و خواهر مریم است.  میگفت که در روز قیامت برای عبور از پل صراط بایستی نام اماممان را که مسعود است به زبان بیاوریم تا راحت عبور کنیم! او به معنی واقعی کلمه یک کاسه لیس تمام عیار بود. برای هرچه بیشتر خود شیرینی کردن هر آنچه که میتوانست را سر هم میکرد و به خورد نیروها میداد! اما واقعیت مهدی ابریشمچی چیست؟ مهدی ابریشمچی به معنی واقعی کلمه یک بی ناموس تمام عیار است که حاضر شد برای رسیدن به کرسی بالاتر در سازمان زن خود را به مسعود رجوی هدیه کند! در هیچ کجای دنیا و در هیچ دین و آیینی اینکار قابل توجیه و قابل پذیرش نیست! و بلافاصله بعد از این اتفاق به کسی ازدواج کرد که نزدیک به بیست سال از خودش کوچکتر بود. یعنی با مینا خیابانی خواهر موسی خیابانی! یک پاچه ورمالیده تمام عیار که مرزهای لمپنیزم و خرمرد رندی را درنوردیده است!!
مراد
 

منبع

یک دیدگاه

  1. وقتی این جانور مسئول امنیت سازمان در ایران بود ، کوتاهی کرد و اشرف و موسی خیابانی کشته شدند . بعد از فرار او به پاریس ، مسعود رجوی به اوگفت : مادر رضاییها چندین بار به تو گفته بود چرا توجه نکردی ؟ اکنون بخاطر بیعرضگی ات زن من کشته شد و تو باید به جبران این خیانت ، یا اعدام شوی یا زنت را به من بدهی ، که طبیعی بود ابریشمچی زنش را داد و جانش را نجات داد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا