مصاحبه با آقای سیروس غضنفری عضو سابق ارتش آزادیبخش

بمناسبت دهمین سالگرد آزادی ازاسارت رجوی

با عرض تشکر بمناسبت حضورتان دردفتر انجمن نجات استان آذربایجان شرقی که بمناسبت سالروز رهائی تان ازمناسبات مخوف فرقه ی رجوی انجام شده، ضمن عرض تبریک این مناسبت فرخنده مایل بودیم که سخنانی دراین مورد داشته باشید.
– من نیز بنوبه ی خود بخاطر زحماتی که برای رها شدگان از این مناسبات و دوستانی که هنوز دراسارت اند، متقبل میشوید، ازشما تشکر میکنم.
– شما حدود 10 سال است که در وطن خود زندگی میکنید، احساس وبرآوردتان از این دوران چیست؟
– در اول تحویل خود توسط صلیب سرخ جهانی به هلال احمر ایران وبرای تست های مختلف پزشکی به کرج اعزام شدیم. القائات طولانی سازمان هنوز درذهن ما وجود داشت و میپنداشتیم که ما را زندانی ومجازات خواهند کرد اما بعد از معاینات پزشکی موفق به تماس با اعضای خانواده ی خود شدیم ولی با اینحال بازهم تصور میکردیم که این محبت ها همیشگی نبوده وبه محض ایجاد شدن فرصت، مارا دوباره دستگیر خواهند کرد که عملا چنین نشد وتصورات ما که حاصل تلقینات دروغ سازمان بود، غلط ازآب درآمد.
اما درمجموع، ازاینکه وارد دنیای جدیدی شده و بالاخره تکلیف مان روشن خواهد شد، راضی بودیم.
آنچه که درعالم واقعیت روی داد عبارت ازاین بوده وهست که بعد از تحویل ما به خانواده  هایمان هیچکس از همراهان ما مورد تعقیب وآزار واذیت قرارنگرفت سخت مایه ی خوشحالی است که سبب شد که ازالقائات فکری سازمان رها تر شویم وبه یک زندگی طبیعی، روزمره، عاطفی و انسانی وارد شویم.
– بقرار اطلاع، شما درابتدای جدائی تان از سازمان، قرار به اعزام به خارج داشتید که بهر حال میسر نشد، آیا این عمل واینکه نتیجه ی نهائی کارتان آمدن به ایران بود، مایه ی حسرت ودلخوری شما نگردید؟
– بلی تصمیم قبلی من اعزام شدن به خارج ازایران بود. من این موضوع را درملاقات باخانواده ام بآنها گفته بودم. من همراه آن دوستان فکر میکردیم که رفتن به خارج وکسب حقوق پناهندگی وزندگی کم دغدغه بهترین راه برای ما بود. چرا که گزینه ی آمدن به ایران بخاطر عدم تصور درست اوضاع واینکه چگونه حقوق شهروندی خواهیم داشت واین حقوق مراعات خواهد شد یا نه، درتردید ودو دلی بودیم که وقایع بعدی نشان داد که درایران این مسائل ومشکلاتی که درذهن ما وجود داشت حل شده است.
اینک، مقایسه ی زندگی کسانی که به ایران آمدند وبه خارج رفتند نشان میدهد که ما ها که بایران آمدیم زندگی بهتری نسبت به دوستان مان که به خارج رفتند، داریم. ما ارتباط منظمی با این دوستان مقیم خارج داریم ومن این ادعا را ازاستنباط هایی که ازحرف هایشان دارم، میکنم و ازآمدن بایران ابدا پشیمان نیستم.
– دوستان شما که به هر علت ودلیلی نتوانستند تصمیم بگیرند که از مناسبات فرقه ای رها شوند ویا این امکان برای آنها وجود نداشته، حالا صاحب چه موقعیت و وضعیتی هستند. لطفا مقایسه ای بین وضع خود که رها شده اید با این دوستان کماکان اسیر خود بعمل آورید؟
– سئوال جالبی است. اول اینکه وقتی آمریکا به تصرف عراق موفق شد و سران فرقه مناسبات کاملا خوبی را با آنها برقرار کرده وآن پذیرایی های مفصلی که ازنیروهای آمریکائی بعمل آمد ما همگی دچار این توهم شدیم که با حمایت دولت آمریکا که رهبران ما اینهمه خدمت بآنها کرده اند، شرایط اقامت ما را دریک کشور ثالث فراهم خواهند کرد.
اما بعد از خلع سلاح شدن این توقع درما کم رنگ تر شد ودچار بی ثباتی ذهنی شدیم. مدتی بعد سازمان اف. بی. آی ازما بازجویی مفصلی کرد وطی این گفتگوها بما وعده داده میشد که دولت آمریکا تلاش خواهد کرد که موضوع پناهندگی شما را با کشورهای دیگر حل کند واین قول باعث امیدواری دوباره ی ما میشد.
اما سازمان باتلاش زیاد سعی درالقای این موضوع داشت که آمریکائی ها دربرابر هرسلاحی که ازما گرفته اند، هزار سلاح تحویل خواهند داد وما بهتراست بجای تفکر به انتقال به کشورهای ثالث، بفکر اخذ پناهندگی از عراق باشیم وازاین سلاح ها (هزار دربرابر یک) درحمله بایران که مورد تایید آمریکا هم خواهد بود، استفاده بکنیم.
اما مشکل اینجا بود که این پناهندگی به شرط اسکان در کمپ اشرف پیشنهاد می شد که باعث گردید دوتیرگی ایجاد شود بدین ترتیب که عده ای ماندن دراشرف را با این دلیل که بهر صورت آمریکا مشکل پناهندگی آنها را حل خواهد کرد و بهتراست ازامکانات بهتر اشرف استفاده کنند ودچار مشکلات زندگی سخت درتیف نباشند، مناسب تر دانستند. اما دسته ی دوم باقبول تمامی مشکلات موجود درتیف، قرار بر جدا شدن گذاشتند.
زندگی نشان داد که دسته ی اول چقدر دچار توهم وتحلیل غلط بودند وحالا که دچار چه مشکلات عدیده ای هستند وحتی درصورت تمایل شدید به رفتن به اروپا، امکانات فعلی بمراتب کمتر ازگذشته است.
– آیا رابطه ای با رها شدگان ساکن درایران دارید؟
– بلی.  اما دراوان ورود به ایران هنوز القائات فکری سازمان دروجود ما عملکرد داشت وما ازایجاد رابطه وبقول معروف " محفل زنی " فاصله میگرفتیم و این بار فکر میکردیم که دولت ایران مخالف این ارتباطات دوستانه باشد. اما عملا تصورات ما دراین مورد هم درست نبود. همه ی ما ارتباطات قوی حضوری، تلفنی واینترنتی داریم.
– هرخاطره ی تلخ وشیرینی را که درایام حضورتان درسازمان دارید،بیان فرمایید؟
– خاطرات شیرین ما دراشرف مربوط به لحظات واوقاتی بوده که تشکیل محافل دوستانه میدادیم واین عمل سبب تبادل اطلاعات شده وتصمیم میگرفتیم که درجلسات ونشست های پایان ناپذیر تولید وقفه نموده ونظم جلسه را خراب کرده و کمی راحت میشدیم.  قبل از نشست هاتصمیم میگرفتیم که چه کسی تبدیل به سوژه شود وما چه سئوالاتی ازاوکرده وباعث خنده شویم تا بدین ترتیب ازفشارهای سنگین این نشست ها وابهت شان کاسته شود.
دیگر اینکه گوش کردن مخفیانه به رادیوهایی که انها را بسختی تهیه کرده ومخفی و حفظ مینمودیم، مایه ی مسرت ما بود واین اخبار گرفته شده ازرادیو کمک بزرگی برای تحمل سختی های کار روزانه بما میکرد.
البته بقیه ی حوادث عملیات روزانه همگی تولید خاطرات بد میکردند که برای شرح آنها احتیاج به تهیه وتدوین کتاب هایی است  وناچارا برای بی جواب نگذاشتن سئوال شما، به مواردی اشاره میکنم:
1- دعوت فردی به نشست های شبانه ی بعد ازنصف شب مایه ی خوف همه میشد. دراین نوع موارد، شخص احضار شونده به دوست مورد اعتمادش میگفت که ماموریتی درکار نیست و من اگر برنگشتم دلیلی جز زندانی شدن ویا سربه نیست شدن من ندارد. این مسئله باعث استرس زیاد احضار شونده ودوستش میشد.
2- درسال 73 تعداد زیادی ازدوستان ما (حدود 700 نفر) را بعنوان اعزام به ماموریت  ازما جدا کردند که بعد از برگشتی که 6 ماه طول کشید، متوجه شدیم که این دوستان ما درطی این مدت طولانی درماموریت نبوده ودرعوض زیر فشار شکنجه های روحی وجسمی بوده اند تا اعتراف کنند که مثلا نفوذی هستند و برای تلافی این خیانت انجام نشده! مجبور شوند که انقلاب مریم را بپذیرند. یکی ازدوستانم بمن گفت که ای کاش این ماموریت های درشکل احضار فردی شبانه، نصیب هیچ کسی نشود!
3- مورد دیگر پدید آورنده ی خاطرات تلخ، مربوط به شنیدن اخباری دال بر خودزنی بچه ها بود. این اتفاقات سخت که برای دوستان چندین ساله وصمیمی ما میافتاد، بمنزله ی آوار سنگینی بود که بر سر ما فورد میآمد.
– برای دوستان جامانده درعراق چه آرزویی میکنید وچه پیشنهادی برایشان دارید؟
– برای کسانی که هنوز تصمیم قطعی نگرفته اند، بسیار متاسفم. آنها اگر درموقع مناسب وزودتر تصمیم میگرفتند، حالا زندگی بهتری داشتند وشاید بمراتب بهتر ازامثال من.
تلقینات مریم رجوی وبادادن قول اینکه مسعود هروقت اراده کرد میتواند زندگی شما را سروسامان دهد، سبب شد که این قبیل ازبچه ها اراده ی خود را بکار نگیرند وخود سبب گرفتاری روزافزون خود گردند!
بنظر میرسد که اگر ملاقات درستی با خانواده ها برای این افراد ترتیب داده شود وآنها شرح ما وقع را اززبان اعضای خانواده ی خود بشنوند، درخواهند یافت که چه فرصت بزرگی را ازدست داده اند. اما با وجود این بازهم میتوانند برای بقیه ی زندگی خود تصمیمات خوبی بگیرند ودرست نیست که انسان امید خود را ازدست بدهد.
– اگر مورد دیگری که ازتوجه ما دورمانده وسئوال نکرده ایم وشما بیان آنرا لازم میدانید، درپایان این مصاحبه بیان نمایید؟
– من همواره براین موضوع تاکید داشته ودارم که تصمیم قطعی من این بوده تا حتی المقدور بتوانم زنده بمانم که موفق به خروج ازسازمان گردم. اگر روزی دادگاه عادلانه ای برگزار شد که مسعود ومریم درآن حضور پیدا کردند، من طلب 17 سال ازبهترین دوران عمر سپری شده ام (از21تا 38 سالگی) را ازآنها خواهم کرد. اگرآنها بتوانند این عمر تلف شده را بمن برگردانند، حرفی نخواهم داشت وگرنه حسرت هرلحظه آزاد بودن را مطرح خواهم ساخت که درطول این مدت ازمن سلب شده است.
– ازحضور تان سپاسگذاریم
– من نیز متقابلا از زحمات انجمن برای کمک به اسرا، رها شدگان وخانواده های گرفتار ممنونم.
مصاحبه کننده:
فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا