گفتگوی بنیاد خانواده سحر با خانم ها بتول سلطانی و میترا یوسفی – قسمت نهم

ضرورت حفاظت و امنیت از رجوی
بنیاد خانواده سحر: خوب؛ خانم سلطانی و خانم یوسفی در دلایل سیستم های امنیتی درون تشکیلاتی، و همچنین سیستم های حفاظتی- امنیتی به موضوع شک امنیتی به عنوان یک بهانه اشاره کردند. یعنی از اساس موضوعیت چنین دلیلی را رد کردند. می خواهیم بحث را بار دیگر با طرح کلیدی این سوال دنبال کنیم که به نظر شما ضرورت این سیستم های امنیتی که رجوی دور خود کشیده واقعا از کجا ناشی می شود؟
شما خانم سلطانی به هر حال مدت بیشتری در مناسبات بوده اید، به رجوی و آن نهادهای تشکیل دهنده و توجیه کننده این شرایط نزدیک تر بوده اید، خلاصه به موضوع اِشراف بیشتری دارید، با توجه به این فاکتورها حالا از شما می خواهیم تا توضیح بدهید واقعا این ضرورت ها تا چه اندازه زمینه داشته و از دل شرایط عینی بیرون آمده و چقدر به قول خانم یوسفی مولود کیش شخصیت و بی اعتمادی رجوی به مناسبات بوده است.
خانم سلطانی: یک موضوع کلیدی که در بحث قبلی به آن پرداختم عطف به تیز شدن بحث رهبری و جایگاه آن در مناسبات سازمان بعد از انقلاب ایدئولوژیک است. یعنی وقتی این موضوع تبدیل به موضوع اول و آخر سازمان شد، به دنبال آن بصورت موازی بحث حفاظت از رجوی هم مدارش کاملا عوض شد و مریم مسئولیت آن را بعهده گرفت. یعنی یک شق این موضوع در واقع متاثر از تحولاتی بود که به لحاظ تشکیلاتی در خود سازمان اتفاق افتاده بود که در راس آن هر چه بیشتر تیز شدن موضوع رهبری و اهمیت حفاظت از او و به دنبال آن بودجه ای که به این کار اختصاص می یافت، مربوط می شد. مثلا از این مرحله به بعد پرسنلی که به این کار اختصاص داده می شد، کلا یک مدار کیفا متفاوت از گذشته بود و همین طور به سمت پیشرفته تر شدن، مدرن شدن، افزایش کمی نیروها و کادرها می رفت. یعنی این تحولات (رهبری عقیدتی) فی النفسه به ایجاد تغییرات ساختاری و محتوایی حفاظت از رجوی تبدیل شد. این یک پارامتر بود.
پارامتر دیگری که در این موضوع تاثیر گذاشت، شرایط ژئوپولتیکی منطقه بود. به این مفهوم که اگر فرضا در مناسباتشان با دولت فرانسه خلل یا سستی می دیدند، و نسبت به گذشته تفاوت هایی حس می کردند، روی این موضوع حساس می شدند. مثلا زمانی که مسعود و مریم به عراق آمدند، چیزی که بعدها در تاریخچه به آن اشاره شد و من هم به آن تاریخچه استناد می کنم این بود که رجوی می گوید ما احساس کردیم که یک بند و بست و توطئه ای بین دولت وقت فرانسه و دولت ایران صورت گرفته است. بطور طبیعی وقتی اینها چنین تهدیدی را از جانب کشوری که در آن مقیم هستند احساس کنند، حساس می شوند. حتی گفته می شد که یکی از دلایل جابجایی مسعود از فرانسه به عراق، خطری بود که از جانب دولت فرانسه احساس کرده اند. بعدها در تشکیلات روی این موضوع خیلی بحث شد و حرف این بود که قرار بوده توطئه ای صورت بگیرد. البته در آن زمان من در تشکیلات نبودم و اینها را از کتاب تاریخچه سازمان که آموزش دیدم نقل می کنم. حتی اینها می گفتند که موشکهایی با برد ۳۲۰ کیلومتر با هدف زدن اور از طرف دولت ایران بارگیری شده بود. حالا این ادعاها چقدر راست و چقدر دروغ است، من وارد این جزئیات نمی شوم، بیشتر روی زمینه هایی که شما به آن اشاره کردید و تاثیری که بر شکل گرفتن این مناسبات گذاشته، بحث می کنم. روی اینکه وقتی اخباری دریافت می کنند مبنی بر این که مثلا موشکی با برد ۳۲۰ کیلومتر از مرز با هدف مقر اور به فرانسه منتقل می شود، و اینکه چنین محموله و چنین تهدیدی وجود دارد، این کلا روی موضوع جابجایی تاثیر می گذارد. روی اینکه برای مقر رهبری دنبال جایگزین و یا خروج از فرانسه باشند، اثر می گذارد. در عراق هم به همین صورت وقتی احساس خطر می کردند، بلافاصله تغییر مقر می دادند. مثلا اینها در جریان عملیات فروغ جاویدان و عملیات مروارید در دو سه نوبت با ریزش گسترده روبرو شدند. در یک مورد کسی از سازمان فرار کرد که نفر کادر حفاظت از مسعود بود. یا کسی مثل سعید شاهسوندی در جریان عملیات فروغ دستگیر و جدا شد. یعنی از بالاترین سطح تشکیلاتی سازمان و نزدیک ترین فاصله به رجوی جدا شده بودند. یعنی کسی که موازی با خود مسعود سابقه تشکیلاتی و عضویت در بالاترین مدارهای تشکیلاتی سازمان را داشت. در واقع با رفتن اینها تمام اطلاعات سری و محرمانه مربوط به مقر رجوی و رهبری می سوزد. به همان میزان اطلاعات مربوط به بخش های دیگر هم می سوزد. یا وقتی امثال مسعود خدابنده یا کریم حقی که جزو پرسنل حفاظت از مسعود رجوی بودند از سازمان بیرون می آیند، این تغییرات در سیستم و کیفیت و کمیت حفاظت از مسعود هم تاثیر می گذارد.
در تغییر سیستم حفاظت از مسعود، ریل های بازرسی، تغییر مکان های استقرار رجوی، روش ها و ساختارها و نفرات و سلسله مراتب و خلاصه تمامی زوایای ریز و درشت محافظت تغییر ایجاد می کند. حتی یادم است در همان زمان جداشدن اینها از تشکیلات مقر رجوی بکل عوض شد و آن مقر به نقاهتگاه تبدیل گردید. به محلی که زخمی ها در آنجا دوره استراحت خود را طی می کردند. در نشست هایی که بعد از آن مریم برگزار می کرد، می گفت در آن زمان حتی اگر شده بود برویم تو بیابان چادر بزنیم و مسعود را در چادر استتار کنیم، این کار را می کردیم. برای اینکه از آن مقطع به بعد مسعود در مقرش امنیت نداشت. من این جمله را از خود مریم شنیدم که می گفت چادر تو بیابان تضمین حفاظتی بیشتری نسبت به مقر لو رفته رجوی داشت. این مکان تازه هم تا زمان حمله آمریکایی ها به عراق حفظ شد. بعد دوباره این مقر جدید در زمان سقوط صدام تخلیه شد و دوباره یک پروژه زیر زمینی جدید ساختند که نمی دانم مورد استفاده قرار گرفت یا نه، ولی باز موقتا تا اتمام ساخت مقر جدید، مسعود را به جایی بردند که هیچ کس الا معدود اعضای شورای رهبری از آن اطلاع نداشتند. پس بخش دیگر اهمیت موضوع هم مربوط به کسانی می شود که از مناسبات فرار کرده اند. اهمیت این اتفاقات برای رجوی تا حدی است که وقتی مسعود طیبی فرار کرد در سیستم تبلیغات رجوی هم تغییرات ایجاد شد. همانگونه که مطمئن باشید بعد از فرار من حتما تمامی سیستم حفاظتی آنجا تغییر می کند. حتی جا و مکان و سیستم حفاظت از مژگان هم تغییر می کند، چون جانشین رهبری است. یا مثلا اخباری که بر حسب شرایط منطقه به دست می آوردند در این وضعیت تاثیر می گذاشت. برای همین است که مریم می گوید اگر برویم تو بیابان یک چادر بزنیم حفاظت و امنیتش بیشتر از جایی است که سوخته و لو رفته است. این دو فاکتور حداقل از همان جهت زمینه های عینی که شما روی آن اشاره داشتید، اهمیت دارند. اینها می شوند زمینه های مادی که می شود به استناد یا توجیه آنها آن دستگاه طویل و عریض امنیتی و حفاظتی سوار بشود و مدام هم با اضافه شدن فاکتورها و اتفاقات غیر قابل پیش بینی کیفا و کما تغییر کند و رو به پیچیدگی برود. برای همین هم رجوی همیشه روی فرار از مناسبات خیلی حساس بود. چون می گفت کسی که فرار می کند در واقع بخش قابل ملاحظه ای از اطلاعات مهم را با خودش می برد.
بنیاد خانواده سحر: خوب خانم سلطانی همینجا بحث تان را نگه دارید تا در همین رابطه یک سوال تکمیلی را مطرح کنم. شاید این توضیحات شما از جهاتی بتواند قانع کننده باشد. اما با توضیحاتی که شما در مورد اعمال شیوه های امنیتی در درون مناسبات و قرارگاه دادید، مشخص است که این حساسیت ورای آن زمینه هایی است که اشاره کردید، یعنی در این مورد الزاما باید زمینه های دیگری و متناسب با موضوع مد نظر باشد. باید به دلایل دیگری استناد شود. در این خصوص چه توجیهاتی در مناسبات مطرح می شد. این همه حفاظت و امنیت درون قرارگاه به چه دلایلی توجیه می شد؟
خانم سلطانی: بطور مشخص در این مورد هم به نفوذ عوامل دشمن به قرارگاه و مناسبات استناد می کردند. یعنی همان دلایلی که قبلا در بحث ورود به نشست های رهبری توضیح دادم.
بنیاد خانواده سحر: خوب حالا در ادامه آن توضیحاتی که در بخش اول در مورد فراری ها و جدا شده ها دادید، اینجا توضیح بدهید چه میزان از این توجیهات روی زمینه های مادی و واقعی سوار بود؟
خانم سلطانی: البته من در شروع این مرحله در سازمان نبودم، اما بر اساس آنچه در آموزش ها برای ما مطرح می کردند رژیم توانسته بود گروهی را با نام شبکه عبدالله (یا عبدالله پیام) سازماندهی کند و وارد مناسبات سازمان نماید. اینطور که گفته می شد این گروه بعد از سی خرداد و ورود به فاز نظامی با سازماندهی و طراحی حزب توده برای مقابله با هسته های نظامی داخل ایران تشکیل شده بود و کارش این بود که شبکه های مختلف و روابط میان هسته ها را کشف و تا کشف ارتباطات تا لایه های بالای تشکیلات خود را حفظ نماید. بعد از فراخوان رجوی به خروج نیروهای سازمان از ایران، طبیعتا پیش بینی این بود که این افراد نفوذی به خارج آمده و در مناسبات و تشکیلات خارج کشور جا گرفته اند. در واقع این حساسیت ها از همین مرحله کلید خورد و هم زمان با انقلاب ایدئولوژیک و بحث حفاظت از رجوی روی میز سازمان رفت. بعد از آن هم اعلام کردند تعدادی را در این رابطه شناسایی کرده اند. آنطور که در سازمان می گفتند بعضا اینها خودشان به این که نفوذی و عامل جمهوری اسلامی هستند اقرار کرده یا سازمان توانسته در پروسه چک امنیتی آنها را شناسایی کند. اینکه واقعا چنین موضوعی حقیقت داشته یا مثل خیلی از موارد دیگر رجوی فیل هوا کرده، این را واقعا نمی دانم. ولی در پاسخ سوالی که شما مطرح کردید باید بگویم چنین موضوعی در مناسبات مطرح شده و این می تواند یکی از همان زمینه های درون تشکیلاتی باشد که بر اساس آن بحث سیستم های حفاظتی و بازرسی های درون تشکیلاتی با چنین دستاویز و یا واقعیتی مطرح شده است. یک نکته قابل اشاره این بود که این اعترافات را سازمان بیرونی نکرده بود، اما گاه بعضی از آن اعترافات را از تلویزیون مجاهدین خلق در برنامه پرونده پخش می کنند. در بعضی از این اعترافات که فقط در درون تشکیلات برای ما پخش می کردند، افراد اقرار می کردند به اینکه مثلا رژیم ما را توجیه کرده و گفته که انطباق کار کنید.
بنیاد خانواده سحر: اینها را در میان تمام لایه های تشکیلاتی پخش می کردند.
خانم سلطانی:در سطح کلی نمی گذاشتند. بیشتر در سطح شورای رهبری و رده هایی بود که بیشتر نقش و وظیفه مهار و کنترل را بعهده داشتند. در واقع این اطلاعات را بیشتر بخاطر بالا بردن میزان هوشیاری و اطلاع از کم و کیف این موضوع در اختیار ما می گذاشتند. اما کمتر جزئیات این مسائل را در اختیار ما می گذاشتند.
بنیاد خانواده سحر: من هنوز در رابطه با موضوع حفاظت از رجوی سوال دارم و بطور مشخص از خانم سلطانی، اما قبل از آن از خانم یوسفی می خواهم نقطه نظرات خود را در رابطه با سوال و همچنین در رابطه با اظهارات خانم سلطانی بیان کنند.
خانم یوسفی: قبل از هر توضیحی اصرار دارم باز روی نقطه نظرات قبلی درباره این بحث تاکید کنم. روی این ادعا که اساس این دنگ و فنگ بر پایه بی اعتمادی داخلی رجوی به تشکیلات و در نهایت بیشتر کردن آن فاصله تشکیلاتی با تشکیلات است. همانطور که خانم سلطانی اشاره کردند تیز بحث رهبری عقیدتی در انقلاب ایدئولوژیک ایجاد چنین فاصله ای و عمیق کردن آن به جهت دو هدف یکی مقدس کردن رجوی و حریم سازی برای او و دیگر حذف نقد از رجوی و پاسخگویی او در قبال تصمیمات اش است. حالا درباره آن جنبه های بظاهر عینی که خانم سلطانی اشاره کردند توضیح خواهم داد که اساسا بیشتر این ادعاها بر پایه توهمات و پیشتر در راستای آن اهدافی که بیان کردم، مطرح و شکل میگیرند. نمی خواهم بطور کامل بر نفی این زمینه ها درجا بزنم، اما اگر اجازه بدهید تک تک ادعاها را بصورت واقع بینانه بررسی کنیم، در آن صورت درصد خیلی ناچیزی احتمالات باقی می ماند که به نسبت آن کیفیت امکانات حفاظتی به یک شوخی و طنز شبیه می شود. اولا آن امکاناتی که به لحاظ امنیتی رجوی در مقر اور برای خودش ایجاد کرده بود، به قبل از کشف گروه عبدالله و بحث طرح نفوذ به داخل مناسبات مربوط می شود. مثلا وقتی سیاج ها و سیم خاردارهای اطراف اور را به برق متصل می کنند، اصلا هیچکدام از این بحث ها نیست. اینها را با چشم خودم دیده بودم. اینها تماما در گزارش خبرگزاری ها قید شده و خوشبختانه همه اینها در آرشیو نشریات آن دوره وجود دارد. اینها مربوط به همان سالهای اولیه ورود رجوی به اور در فرانسه است. موضوع دوم که خانم سلطانی مطرح کردند بحث زدن مقر اور با موشک های دوربرد می باشد.
من واقعا تعجب می کنم که مریم رجوی چطور می تواند حتی روی بیان این موضوع اینقدر جدی بحث کند. واقعا اگر این موضوع را در جایی بیرون از مناسبات برای یک شهروند خیلی عادی فرانسوی مطرح کنید، به شما خواهد خندید. مگر می شود یک دولتی از آسیا بیاید و در قلب اروپا یک مکانی را از فاصله ۳۰۰ کیلومتری با موشک بزند؟ آیا این سوال پیش نمی آید که این دولت با چه سازوکارها و امکاناتی می خواهد این کار را بکند؟ با چه اهداف و تحلیل سیاسی کلان و استراتژیکی می تواند خودش را مجاب کند که بر فرض امکان چنین کاری به نفع او تمام می شود؟ آن هم وقتی توانسته است بحران سی خرداد را پشت سربگذارد و آن را مهار و کاری بکند که رجوی فراخوان خروج نیروهایش از داخل ایران را بدهد. ببخشید این مسئولین جمهوری اسلامی باید بی عقل باشند که خودشان را درگیر چنین بحرانی کنند. خانم سلطانی از قول رجوی ها می گویند که آنها احساس کرده اند که جمهوری اسلامی با فرانسوی ها وارد زدوبند شده است. حتی با چنین فرضی اینکه یک دولت اروپایی آن هم فرانسه اجازه تعدی به پناهندگان سیاسی اش را بدهد، ببینید در عالم واقع چقدر این احتمال می تواند واقعی باشد. من کاری به ماهیت واقعی این دولتها ندارم، اما این طور نیست که بتوانیم یکسره همه پارامترهای موجود در غرب را نادیده بگیریم و این ادعاها را بپذیریم. من این موضوع را از این زاویه می بینم که این فرانسوی ها اگر به این قواعد پایبندی بیشتری پیدا نکرده نباشند، حداقل اینکه از دهه چهل و پنجاه که عقب تر نرفته اند. در زمانی که فرانسوی ها در حال جنگ الجزایر هستند و نیروهای مقاومت الجزایر مشغول ترور و مبارزه بر علیه فرانسوی ها هستند، در همان زمان تمام تئوریسین های این انقلاب از جمله فانون و تعدادی از لیدرهای الجزایری در قلب فرانسه و توی کافه تریاهای پاریس هستند. با این حال فرانسوی ها و دوگل اینها را تحمل می کنند. آن وقت چنین دولتی بیاید تمام حیثیت و اعتبار سیاسی و تاریخی خودش را هزینه زدوبند با جمهوری اسلامی برای کشتن رجوی بکند. برای همین است که می گویم وقتی از بیرون به موضوع نگاه کنید خیلی مضحک و خنده دار می شود. اما وقتی از داخل و مناسبات این مسائل را برای شما حلاجی و توجیه می کند، باورپذیر و واقعی می شود. از داخل قضیه تراژیک جلوه می کند اما از بیرون کاملا کمیک و طنز جلوه می کند.
اما در مورد گروه عبدالله و تشکیل هسته های نفوذی که خانم سلطانی بحث اش را کردند. واقعیت این است که این بحث وقتی روی میز رجوی آمد که انقلاب ایدئولوژیک داغ بود. موضوع نشست های انقلاب ایدئولوژیک موضوع اول رجوی بود. بر خلاف آن نامه هایی هم که در نشریه مجاهد و در ستایش و وفاداری به انقلاب رجوی از سوی اعضاء چاپ و منعکس می شد، شمار قابل توجهی هم در نقطه مقابل به شدت نسبت به این اتفاقات معترض بودند. این اعتراض ها از قلب پاریس تا دورترین نقاط یعنی کردستان ایران گسترش پیدا کرده بود. رجوی باید جلوی نفوذ و گسترش این اعتراضات را می گرفت. در غیر اینصورت تمام مناسباتش را فلج می کرد. اینجا رجوی کلید و استارت این بحث را زد و اولین زندان رسمی رجوی به بهانه رفع ابهام و چک اعضاء در پایگاه منصوری واقع در منطقه مرزی در روستای کهریز تاسیس شد. بهانه این زندان حضور عوامل نفوذی و در واقع بحث من درآوردی رجوی به نام گروه “عبدالله پیام” بود. به این صورت که ادعا می شد این گروه که به قصد کشف خانه های تیمی مجاهدین خلق در ایران تشکیل شده، توانسته است سه تن از افراد خود را به تشکیلات سازمان وصل کند. ادعا این بود که می خواهیم این عناصر را شناسایی کنیم. اسم این پروسه را رفع ابهام گذاشتند. اما حقیقت این بود که این پروسه و تأسیس زندان به دنبال دو اتفاق شروع شده بود. یکی ایزوله کردن مخالفین انقلاب ایدئولوژیک که تا آن زمان شناسایی و دستگیر شده بودند و دوم بیرون کشاندن افرادی که پیش از این به اتهام و یا سوء ظن به انشعاب شناسایی شده بودند. این افراد البته از قبل شناسایی شده بودند و در معرض ظن انشعاب بودند اما با اعلام انقلاب ایدئولوژیک رجوی، انگیزه این افراد برای انجام انشعاب و انشقاق مضاعف شده بود. گروه عبدالله پیام که تازه آن موقع سازمان اعلام کرده بود که سه تن از آنها در سازمان نفوذ کرده اند، با همین بهانه دهها تن از اعضایی که ظاهرا یک دوره قطع ارتباط با سازمان داشتند را بازداشت کردند. اما هیچکس واقعا نمی دانست افراد دستگیر شده همان کسانی هستند که این شرایط را داشته اند و انگیزه های دیگری در کار نبوده است. ضمن اینکه بعد از آن در مناسبات اینطور مطرح شد که این پروسه در واقع یک مرحله آزمایشی برای اثبات وفاداری و ایمان اعضاء به انقلاب ایدئولوژیک مسعود است. این مسئله غیر مستقیم حتی این معنی را می داد که این افراد برای آزمایش پس دادن وفاداری خود به رجوی زیر فشار و شکنجه قرار گرفته اند تا صداقت و وفاداری آنها به رجوی محک بخورد. به این ترتیب رجوی با چنین بهانه ای هم بطور رسمی اولین زندان درون تشکیلاتی را تاسیس کرد و هم اینکه به دنبال طرح آن مباحثی که مریم در ضرورت از حفاظت رهبری عقیدتی در مناسبات مطرح می کرد، شروع به تعویض مدار حفاظت نمود. اینها محور موضوعاتی بود که خانم سلطانی در توجیه بحث حفاظت و امنیت رجوی البته از درون تشکیلات نقل می کنند. اما می بینید که اینها در واقع بر پایه توهمات خود ساخته رجوی مطرح شده و بعد هم رفته اند دنبال بحث انطباق و مهار و غیره.
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا