نقد ی بر مقاله محمد تقی صالحپور

دو روز پیش در سایت ایران افشاگر وابسته به فرقه مجاهدین مقاله ای  تحت عنوان "فرجام جانیان " با امضای آقای محمد تقی صالحپور را دیدم  و به علت شناختی که از ایشان داشتم با خواندن آن مقاله ناچار شدم  نظری به خاطرات گذاشته خود که با او دریک یگان بودیم بیندازم.
قبل از اینکه به محورهای مقاله ایشان برسم به خاطرات آن زمان که با محمد تقی آشنا شدیم،  اشاره می کنم.
 در سال 1369 در قرارگاه اشرف ما را سازمان دهی کردند و مرا به یگان مهندسی دادند که مسئول یگان ما آقای مجید عالمیان بود ومن ایشان را از روز ورود به سازمان می شناختم وایشان چند روز بعد به من گفت تو یک همشهری داری به نام محمد تقی او را می شناسی گفتم نه ولی از بچه ها شنیدم که الان هم ماموریت است گفت بلی در آن روزها بود که باید همه به قرارگاه حنیف(کیفری) می رفتند برای پراکندگی وما بعنوان یگان مهندسی می باید برای تمام نیروها سنگر آماده می کردیم. قبل شروع جنگ خیلج فارس اول بود  که یک روز محمد تقی آمد وقرار شد ما دونفر کار کنیم ایشان در کار لودر از من وارد تربود و موقعی که من کار می کردم ایشان باید در آن نقطه مواظب من می شد.
ارتباط مستقیم من با ایشان تا زمان آغاز ماموریت های مرزی ادامه داشت.
بعد از عوض شدن کارمان، چون همدیگر را خیلی می شناختیم، درهر کجا که بهم می رسیدیم، به یاد گذشته های وآن خاطرات مشترک افتاده و ساعت ها با هم بودیم.
 حدود 20 روز قبل هم که من به دیدار آقای رحیمی (مجاهد با سابقه ای که فرار کرده واخیرا به ایران آمده) و به تبریز سفر کرده بود، رفتم.
 بعداز احوال پرسی قبل ازهمه سراغ محمد تقی را ازایشان گرفتم  وایشان هم گفت دارد هر روز ورزش می کنند وسر حال است و وضعیت تک تک بچه های یگان مهندسی را از او سوال کردم و از شنیدن خبر سلامتی شان خیلی خوشحال شدم.
دوستان قدیمی که باهم بودیم وعمیقا آنها را میشناختم ومیدانم که درحق همه آن دوستان ظلم شده ورجوی از احساسات بچه ها سوء استفاده کرده است!
 یعنی اینکه ایستادن محمد تقی ها در اشرف یا در لیبرتی به خاطر رجوی یا مریم نیست شاید ظن اولیه این باشد که اینها به خاطر آن دو نفر یا ایدلوئوژی آن در آن مکان در کنار آنها هستند که  چندان درست نیست!
اینها بچه هایی بودند که انگیزه در آنها بود ورجوی از انگیزه آنها سو استفاده کرد وبا دریافت تعهد های پیچیده نفرات را حفظ کرد.
اگر به خاطرات تمام بچه های که در سایت این فرقه نوشته شده توجه شود اغلب میبینیم که شور وحال انقلاب بهمن 1357 باعث کشیده شدن آنها به سیاست و… شده است که متاسفانه از آن انرژی آزاده شده انقلاب خوب استفاده نشد واین انرژی در خدمت جامعه قرار نگرفت وفریب دهندگان تعدادی ازاینها را ربودند و خود محمد تقی هم اشاره ای به موضوع دارد:
"من در آن دوران تصورم این بود که خمینی یک رهبر مذهبی وسیاسی است واز آمدن او خوشحال بودم "
درست است که در هر انقلاب چنین اتفاقاتی می افتد واگر انرژی های آزاده شده بدرستی سازمان دهی نشده باشند، آنها که در کمین نشسته اند نفرات را ضایع خواهند کرد ومحمدتقی ومحمدتقی های دیگر که دریک یگان بودند شامل این نقص بزرگ انقلاب شده وبه تور رجوی افتادند!
آقای صالحپور از آن جوانان است که زندان دیده اما نتوانسته آن تجربه را که درآن زمان باید به دست می آورد بیاورد.
 من خیلی ها را الان درشهر تبریز میبینم که در همان زمان زندان بودند اما تجربه بدست آورده والان در بهترین شرایط زندگی قرار دارند که می توان گفت آنها مبارزه کرده ومی کنند چرا که بعضی ها مدیریت  کارخانه های تولیدی را بدست گرفته وضمن کمک به ترقی واستقلال کشور، حداقل به چند خانواده نان می دهند واین است معنی مبارزه درشکل درست و مدنی اش!
اینها مجبور به مخفی شدن در زیربغل قدرت های بیگانه نشدند ویا قصر جادویی درپاریس براه نیانداختند. کاری که مریم ومسعود کرد!
آقای محمدتقی به نوشته خود:
" در همین بند سه گانه که ما بودیم اغلب زندانیان مربوط به شهرستان های اطراف تبریز بودند و خانواده ها بایستی از شب قبل خودشان را به محوطه جلوی زندان می رساندند و در صف می ایستادند تا نوبت ملاقات پیدا کنند. یادم هست که زمستان سال 61 سرمای وحشتناکی در تبریز بود و تا 20درجه زیر صفر رفته بود و برای نفرات ملاقاتی محلی هم نبود و باید در همان محوطه بیرون زندان آتش درست می کردند که یخ نزنند. ملاقاتهایی که باید از هفت خوان آزار و اذیت آخوندی می گذشتند و بین 5 تا 10 دقیقه آنهم بصورت تلفنی از پشت شیشه دوجداره و مهمتر از آن زیر فشار پاسدارانی که در هردو طرف مثل میرغضب ایستاده بودند و مستمر سیخ می زدندکه زودباش, زودباش و با بهانه های مختلف همین را نیز قطع می کردند یک روز در زمستان سال61  که جمعیت زیادی برای ملاقات آمده بودند و زندانبانان اجازه ملاقات نمی دادند, خانواده ها در همان جاده جلوی زندان که یک جادة ترانزیت بود, تحصن کردند و تعدادشان هم بیش از هزار نفر بود. جاده کاملا بسته شده وکیلومترها ماشین ها صف کشیده بودند…"
دوست گرامی ام!
پس قبول دارید که رژیم علیرغم نارسائی های موجود زیاد، ملاقات هایی به خانواده های زندانیان میداد؟
اما اغلب همان خانواده هابعداز چند سال به پشت سیاج قرارگاه اشرف آمدند ولی همین سازمان به آنها ملاقات نداد!
هیچ توهینی ازخانواده های مستقر درپشت سیم خاردارها درکار نبود. آنها در آنجا نه تظاهرات راه انداختن ونه غیره.
با همان بلندگو ها فقط شما را صدا می کردند وشاید در آرشیو فیلم های موجود باشد که به خلق قهرمان نشان داد که فرقه مجاهدین به نفرات خود اجازه ملاقات با خانواده اش از پشت شیشه هم نداد! آیا این رسم درستی است که رهبران شما با خانواده ها چنین کردند وبجای چند ساعت معطلی  صبح که درزندان بوده، ماهها خانواده ها را پشت در گذاشتید!
آقای محمد تقی صالح پور!
اشاره به دشمنی انجمن نجات با دستگاه فرقه مجاهدین کردید که حکم نقض حقایق را داشت.
برابر اساسنامه ی انجمن نجات که یک نهاد غیر دولتی قانونی(NGO) است،  این انجمن برای ایجاد سهولت در رفت و آمد خانواده ها برای ملاقات با فرزندانشان ویابرقراری رابطه با ارگانهای دیگر در همان رژیم که شما به آن آدم کش می گویید درست شده، توسط خانواده ها وجدا شده ها  باهزاران سختی اداره می شود.
اجازه دادن به فعالیت انجمنی با این مشخصات،  نشانگر ضعف این دولت ویا حکومت نیست بلکه اقتدار آن دولت را نشان می دهد و چرا با رعایت این حقوق شهروندی خانواده ها توسط رژیم مخالف هستید؟! مگر ادعای مجاهده برای خلق راندارید واگر این اعضای خانواده ها در صف " ضد خلق" قراردارند، لطف کرده وصف خلق را برای ما روشن کنید!
آقای محمدتقی! در مقاله شما آمده است:
" همین آخوندهای پلید که این روزها از فرط فلاکت برای مجاهدین دایه مهربان تر از مادر شده و بحث عواطف و خانواده و… را مطرح می کنند و در یاوه نامه هایشان مینویسند: «هیچ کدام از اعضای [مجاهدین] حق ارتباط آزادانه با خانواده‌هایشان را ندارند و…در قرن ارتباطات هیچ کدام از اعضا حق استفاده از تلفن و موبایل و اینترنت را ندارند.»
وقتی به خانواده ام زنگ زدم که جویای حالشان باشم, برادرم از شدت ناراحتی گریه می کرد و خواهش می کرد که با او تماس نگیرم و می گفت الان بلافاصله بعد از تماس تو, فشارها شروع می شود و دیگر زندگی برایم تباه می شود.
همین مأموران گشتاپوی آخوندی که برای مجاهدین لغز «قرن ارتباطات» می خوانند, موقع ترک اجباری اشرف توسط دولت دست نشانده شان در عراق مانع شدند که ما موبایلها و سایر وسائل اینترنت و ارتباطیمان را به همراه بیاوریم و در لیبرتی نیز مانع شدند که با امکانات و پول خودمان همین وسائل ارتباطی را تهیه کنیم ".
آقای محمد تقی اشتباه من در گذشته در امروز شما بدلیل دوری ازجامعه ادامه دارد ونمی دانید که امروز درایران در هر خانه -چه مخالف وچه موافق- وسایل مدرن وگسترده ارتباط جمعی وجود دارد ومن نمی دانم که رهبران شما چرا درآن بولتن های دیواری خود این مطلب را نمی نویسند که از ده ها میلیون ایرانی  نوجوان تا پیر مرد، هر کدام یک یا دو سیم کارت دارد ودر اکثریت مطلق خانواده های ایرانی اینترنت – بسته به میزان درآمد عادی یا باند پهن والبته با اکثریت باند پهن – وجود دارد.
دردوران اسارت من که همراه شما بودم، موبایل وتلفن دراختیار نداشتید، آیا بعد از آن صاحب آن شدید؟؟ من دراین مورد اطلاعی ندارم و نمیخواهم این ادعای شما را دروغ بنامم ولی این را میدانم که شما صرفا حق استفاده ازتلفن های داخلی کمپ را دارید که این نیز با باشرط وشروطی محدود شده است!
دولت عراق وسایل ارتباط شما را نگرفته است مگر شما موبایل داشتید! که آن را هم دولت عراق بگیرد؟!
آقای محمد تقی!
 چرا سازمان تو به قصد دریافت پول از خانواده اجازه تماس می دهد اما به کسانی که 27 سال است خانواده اش در انتظار تماس او بوده اجازه تماس نمی دهد؟
 اگر دولت عراق امکانات تماس شما با دنیای خارج؟؟!! را گرفته، کار درستی انجام نداده است اما اینهم درست نبود که با فرستنده های رادیویی سازمان وآنهم بعنوان مهمان ناخوانده، درداخل عراق برعلیه دولت عراق وهمسایگانش  به سم پاشی بپردازد!
اما درموقع خود چرا به دولت آمریکا اعتراض نداشتید که تمام سلاح ها را گرفت ونتوانستید جلو آنها زبان باز کنید مگر سلاح مانوس هر مجاهد نبود؟ خواهشاً  از حرف های بی ربط استفاده نکنید واین را می دانم که امروز خانواده شما ودیگران دسترسی کافی به فضای مجازی دارند واین مسئله را میتوانید از دوستان معتبرتر ومورد اعتماد خود (بطور یواشکی) بپرسید!
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا