ازفرط استیصال باند رجوی، لمپن ها هم مقاله نویس شده اند!

کسانی  مثل من که عمری را درتشکیلات مافیایی وضدملی رجوی به هدر داده اند،  آقای مهدی نصرآبادی اهل خراسان ووابسته ی باند رجوی وساکن لیبرتی را میشناسند، میدانند که او جزو لمپن ترین افراد تشکیلات بود وهمین بددهنی، بی تربیتی ولمپنی اش باعث شده بود که هرگز رده ی تشکیلاتی اش بالا نرود و او همواره کسی بود که بعنوان عضو نامطلوب و آویزان ازسازمان نامیده میشد!
اینجانب انتظار شنیدن هر خبری از مهدی داشتم الا مقاله نویسی که بازهم شک دارم کار خودش باشد و احتممالا جوانمردی لمپنی اش گل کرده و اجازه داده که بنامش بنویسند ومنتشر کنند!
نام نوشته ی این لمپن معروف تشکیلات رجوی " شوق فراوان برای بازگشت "! گذاشته شده ودر رسانه های فرقه ی رجوی منعکس گردیده است که قسمت هایی ازآن را خوانده وملاحظاتی برآن میآوریم:
" در اوضاع و احوالی که پایه های حکومت خلیفه ارتجاع یکی پس از دیگری در حال فروریختن است و ناگزیر شده بجای خط بستن در سواحل مدیترانه و دریای سرخ, در اطراف بیت ولایت برای مقابله با ارتش گرسنگان از حکومت ننگینش پاسداری کند, وز وز مگسانی که در گنداب انجمنهای نجاست رژیم گرد آمده اند تا با یاوه سرایی علیه پرچم داران شرف یک خلق, چندصباحی به عمر ننگین این حکومت اضافه کنند, قابل تأمل و عبرت آموز است ".
اینکه پایه های حکومت ایران براساس چه فاکت های غیر قابل تردیدی درحال فروریختن است، مسئله ایست که آقای نصرآبادی روشن نکرده ویا ازطرف او روشن نکرده اند ومعلوم نیست که چرا حکومت ایران باید یکی از پهناورترین کشورهای جهان بنام ایران را که سرشار از ثروت بالقوه است رها کند ودرسواحل مدیترانه و… مشغول باشد!
اما آنچه که روشن است این است که آقا مهدی قصد دست برداشتن از لمپن مآبی و فحاشی ندارد واین مسئله را درپاراگراف فوق نشان داده که چگونه برایش مهم نیست که فرقی بین " نجات" ونجاست" نگذارد وتمامی وابستگان این تشکل غیر دولتی را که اعضای آن  تمامی اعضای خانواده های گرفتار رجوی و رهایافتگانی که بهترین ایام  عمرخود را درتشکیلاتی گذاشته اند که اینک مهدی نصرآبادی لمپن که زنان تشکیلات هم ازدست او راحت نبودند، به دبیری انتخاب شده، بباد فحاشی بگیرد؟!
درسطور بعد نوشته ی منسوبه گفته است:
" مأموران گشتاپوی آخوندی که بدلیل منفور بودنشان در جامعه, لباس خانوادة مجاهدین به تن کرده اند و برای ما دایه مهربان تر از مادر شده اند, مدعی شده اندکه «فرزندانمان شوق فراوانی برای بازگشت به خانه و آغوش گرم خانواده هایشان را دارند ولی به خاطر ترسی که از (مجاهدین) دارند در اردوگاه لیبرتی مانده اند ".
اگر خانواده ها خواستار رهائی عزیزانشان ازبند اسارت رجوی هستند، کار غیر طبیعی انجام نمیدهند ومیدانند که شرایط زندگی فرزندان ووابستگان آنها درکمپ لیبرتی و تحت امر پادوهای رجوی، چنان ذلت بار است که  گرفتاری درهرزندانی مناسب تر ازآنجاست.
مراجعین ایرانی به کمپ یا سازمان های بین المللی دارای هویت مشخص بوده وازاعضای خانواده های شما میباشند و هرگز با اسناد مجهول این مراجعات را انجام نمی دهند وبنابراین چرا باید دردرجه اول عوامل رژیم باشند ونه جزو خانواده های شما؟!
آنها باارائه ی مدارک خود ثابت کرده اند که اعضای خانواده های شما هستند ولی تشکیلات شما هرگز نتوانسته مدرکی دال بر وابستگی آنچنانی آنها به رژیم بدهد واین مسئله را هرگز درک نمیکنید که این خانواده ها حق مراجعه به هرجایی برای کسب خبر ازسرنوشت فرزندان خود دارند وممکن است که شغل دولتی هم داشته باشند وآیا کارمندان دولت ازحقوق شهروندی محروم گشته وحق آرزو کردن زندگی بهتر برای کسان خود ندارند؟!
به ادامه ی این رجز خوانی ها توجه فرمایید:
" در اینکه از موضع یک مجاهد خلق برای بازگشت به میهن «شوق فراوانی» دارم و لحظه شماری می کنم, شکی نیست, تا قبل از هرچیز ریش و ریشة آخوندها را سوزانده و در ویرانه های بجا مانده از ایلغار خمینی و پس مانده هایش, ایران زمین را دوباره از نو بسازیم. از این بابت هم رژیم آخوندی و هم دم و دنبالچه هایش باید خاطر جمع باشند چون این وظیفه و مأموریت ارتش آزادیبخش و تک به تک رزمندگانش می باشد و بی تردید آن را محقق خواهیم کرد ".
شما که درزندانی نشسته وازحقوق یک زندانی عادی هم برخوردار نیستید وحتی امکان مراجعت مسالمت آمیز به قانون را نداشته ومحکوم به زیستن درمناسبات قانون جنگلی مسعود رجوی هستید، صاحب دقایق زندگی خود هم نبوده ونمیتوانید کسی را بردارید ودیگری را بجای او بگمارید! چه کاری میتوانید بکنید؟
یادتان رفته که ازحق انتخاب کردن وشدن وتشکیل زندگی محروم هستید؟!
با این محرومیت چه قدرت وامکاناتی برای سرنگونی حکومت دارید؟!
با فرض شما، حکومت درحال فروپاشی است وشما درزندانی بنام کمپ لیبرتی درعراق با آن خصوصیات!
پس وقتی توان شرکت دراین سرنگونی اعلامی تان ندارید، منتظرید که دیگران بطور نیابتی ازطرف شما سرنگون کنند و زمام امور را اینطور مفتکی بدست تان بسپارند؟!
مطمئن اید که حالتان خوب است؟!
دوباره آمده است:
" پادوهای وزارت بدنام در مأموریتهای محوله و جنگ کثیف روانی همواره تلاش میکنند عنصر آگاهی و اختیار را که از عناصر پایهای یک مبارزه انقلابی است, انکار کنند. یادم هست از همان دوران دانش آموزی که در رؤیاهایم دنبال زندگی بهتر و آزادانه برای خودم و خانواده ام بودم, در سال 57 با گروههای سیاسی و فعالیت آنها آشنا شدم. اولین باری که به توصیه یکی از دوستانم مجاهد شهید محمد جعفرزاده در یک برنامه کوهنوردی شرکت کردم, نظم و انضباط, صفا و صمیمیت و مایه گذاری آنها برای یکدیگر, چشمم را گرفت, شیفتة آنها شده وارد جمع هواداران مجاهدین شدم و در کمیته های امداد و کمک رسانی به مردم که امورات جاری کوچه و محله را به عهده داشت, شرکت کردم ".
اگر انقلاب کار مردم است که عملا هم ثابت شده که اینطور میباشد، شما چه نقشی دراین پارامتر میتوانید داشته باشید که به خانواده های خودتان وجداشده ها ازاین مناسبات کثیف که جزئی ازحلق اند، توهین کرده وابرازدشمنی وحشتناکی با آنها میکنید؟!
آیا میتوان سازمان سابقا مجاهدین خلق را بابرقراری مناسبات عهد عتیق دردرون خود و علاوه کردن جاسوسی برضد منافع ملی، عنصر آگاه (تو بخوان رهبر مردم!!) بحساب آورد؟!
اگر جواب مثبت است، باید بگویم که عناصری که باید زیرعلم این عنصر آگاه سینه بزنند، نمیتوانند انسان مدرن قرن 21 باشند ولابد آنها را باید در بین وحوش کوه وجنگل ها یافت!
 راستی ازکسی که بدون مطالعه وبا شرکت دریک جلسه ی کوهنوردی، هوادار یا عضو سازمان باشد، چه انتظاری بهتر ازاین میتوان داشت؟!
آقای نصر آبادی سخن خود را باتهدید رهاشده ها وخانواده ها چنین بپایان میرساند:
" مزدوران و مأموران انجمنهای نجاست آخوندی که از پس شرایط سخت مبارزه را بر نیامده و به زیر عبای آخوندها خزیده اند و این جنگ کثیف روانی را راه انداخته اند بایستی بدانند که خانواده من همان خانواده بزرگ مقاومت در خاوران است با 120 هزار شهید در اقصی نقاط ایران است. پیشاپیش به خانواده ام نیز می گویم چنانچه بازیچه مزدوران وزارت اطلاعات و انجمن نجاست قرار گیرند, از آنها اعلام برائت کرده و هیچ رابطه ای با آنها نداشته و نخواهم داشت و توصیه می کنم که هرگز خود را به رجس آخوندی آلوده نکنند ".
منهم ازاینکه در سالهای توفانی واولیه ی انقلاب عده ای ازهردوطرف فداشدند، بسیار متاسفم!
فقط مسئله ی این 120هزار نفراست که برایم معمایی شده ودرداخل فرقه ی رجوی هم که بودم، ابدا لیست این افراد منتشر نشد وازطرف دیگر حکومت هم ادعا دارد که نزدیک 14 هزارنفر ازمامورانش به همراه مردم عادی، ازطرف وابستگان رجوی ترور شده اند، چطور است با رقم سرجمع 28هزار نفری که مردم ایران ازدست داد، توافق کنیم؟!
دیگر اینکه هرپیامی میتوانی به خانواده ات بفرستی که مسلما آنها هم توجهی باین نوع اراجیف نخواهند کرد وتو دراصل خانواده ات را تهدید میکنی که ازحقوق مسلم خود دست بردارند وآنگاه چگونه میتوان پذیرفت که 80 میلیون نفر مردم ایران را به کمک دوستان وآن ارتش کذائی به آزادی خواهی رساند؟!
تو درحالت زندانی بودن چنین مستبد هستی، آیا موقعی که قدرت ناممکنی بدستت بیافتد مستبدتر نخواهی شد؟
درخاتمه از دوست وهمدرد عزیزم… که در ویرایش این نوشته به من کمک کرد، تشکر میکنم!
اسماعیل  آقاپور (غفار)
عضو رها شده  وسابق ارتش آزادییخش
تبریز

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا