سازمان مجاهدین خلق؛ توهم قدرت – شکست در استراتژی‌ – قسمت اول

باز انتشارنوشته ی فرا رو، که قبلا توسط آقای محمد  درودیان منتشر شده مناسب اوضاع فعلی (قصد فرقه ی رجوی برای برگزاری میتینگ پرهزینه ی ویلپنت پاریس و فرارسیدن سالروزننگین  30 خرداد 1360) تشخیص داده شد و بعلت طولانی بودن نوشته، مقرر شد که این نوشته درچند بخش تقدیم خوانندگان گردد وجوابی به سئوالاتی باشد که این روزها میتواند درذهن کسانی که آشنائی کافی با علل سقوط وشکست های پی درپی باند رجوی، شکل بگیرد.
انجمن نجات استان آذربایجان شرقی

بازنگری اندیشه و رفتارهای سازمان مجاهدین خلق در دو مرحله قبل و بعد از انقلاب اسلامی – با گذشت چهار دهه از زمان تأسیس آن (مقاله دردهه ی هشتاد شمسی نوشته شده است- انجمن نجات) نشان می‌دهد: حیات سازمان در ابعاد فکری، آموزشی، سیاسی، اجتماعی، سازمان دهی، اطلاعاتی، عملیاتی و نظامی با پیچیدگی و فراز و نشیب‌های بسیار گسترده و عمیقی روبه‌رو بوده است؛ که بدون بررسی‌های عمیق، کارشناسانه و همه جانبه نمی‌توان به دریافت و درک صحیح از آنها دست یافت.
شناخت صحیح از سازمان – به عنوان یک پدیده استثنایی- در تاریخ معاصر ایران علاوه بر قابلیت پیش‌بینی رفتارهای آینده سازمان و تعریف استراتژی مناسب برای مقابله با آن، می‌تواند شناخت مناسب‌تری از آن سازمان به نسل‌های جوان و آینده کشور ارائه نماید.
در این شماره از فصل‌نامه، عملکرد این سازمان در دوره پس از انقلاب- به ویژه در زمان جنگ و پس از ورود به عراق و انجام عملیات‌های نظامی – بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.
در این نوشتار سعی شده است که "علت شکست سازمان در مراحل مختلف" آن مورد بررسی قرار گیرد. این موضوع تاکنون در مراحل مختلف از سوی کارشناسان، ناظران، تحلیل‌گران، محققین، افراد بریده از سازمان و همچنین از سوی سازمان  به ویژه مسعود رجوی  در سخن‌رانی‌ها و نشست‌های عمومی با کادر مرکزی مطرح شده است. ضمن توجه به مسایل ذکر شده، علت شکست‌های سازمان بر پایه <ادراک سازمان از مفهوم قدرت> مورد بازبینی قرار می‌گیرد.
فرضیه مقاله بر این است که اشکال اساسی سازمان و تکرار خطاهای استراتژیک و در نتیجه شکست  ‌استراتژیک آن، ادارک غلط سازمان از "مفهوم قدرت" و در نتیجه طراحی استراتژی‌ها و تاکتیک‌های غلط برای رسیدن به هدف که همان "تصرف قدرت" است، می‌باشد. همواره سه عنصر اساسی در اداراک سازمان از مفهوم قدرت نقش داشته‌اند:
1- توان، قابلیت و قدرت اندیشه و عمل سازمان‌
2- عنصر اجتماعی و مردم‌
3- عامل خارجی‌
توجه سازمان به مفهوم قدرت و عناصر آن تدریجاً شکل گرفته و تکامل یافته است، به همین دلیل عوامل و روند شکل‌گیری این مفهوم، در یک بستر تاریخی قابل بررسی است.*
آن‌چه روشن است این‌ که مفهوم "قدرت" در کانون و مرکز ثقل هدف اصلی سازمان  یعنی مبارزه  نهفته است. قبل از انقلاب، سازمان مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه به روش مسلحانه را آغاز کرد و پس از انقلاب نیز سرنگونی نظام جمهوری اسلامی، مجدداً با همین روش در کانون تفکرات و رفتارهای سازمان قرار گرفت. استراتژی خاصی برای این هدف، از سوی سازمان در دو مرحله و در سال60 و سال 65 تدوین شد. این اندیشه و رفتار سازمان پس از انقلاب- فارغ از حواشی بسیار زیادی که قابل مشاهده است- در چارچوب مفهوم "مبارزه برای براندازی و کسب قدرت در چارچوب "سرنگونی  جانشینی" قابل تبیین است.**
بر خلاف مفهوم براندازی که قبل از انقلاب مورد توجه سازمان قرار گرفته بود، مفهوم جانشینی با عبارت "آلترناتیو" پس از انقلاب و ابتدا در ایران شکل گرفت و استقرار سازمان در فرانسه در گسترش و تعمیق این مفهوم، نقش مهمی داشته است.
بعد از اعلام فاز نظامی و حرکت مسلحانه در سال 60  و خروج بنی‌صدر و رجوی از کشور، سازمان سه هدف اساسی را دنبال می‌کرد:
1- هماهنگی مستقیم و نزدیک با غرب در جهت مقابله با نظام جمهوری اسلامی‌
2- حفاظت از مرکزیت سازمان‌
3- تبلیغ و جا انداختن سازمان در خارج از کشور
سازمان با تشکیل شورای ملی مقاومت جهت ارتباط با دولت‌ها و محافل غربی، سه هدف عمده را پیگیری می‌نمود:
1- معرفی شورا به عنوان آلترناتیو
2- جلب کمک‌های تبلیغاتی و مالی کشورها و نیروهای خارجی‌
3- تضعیف اعتبار جمهوری اسلامی و تخریب چهره آن در صحنه بین‌الملل (سازمان مجاهدین خلق،  ‌پیدایی تا فرجام، جلد 3، ص415)
توضیحاتی که از سوی سازمان و شورا درباره آلترناتیو وضرورت سامان‌دهی عناصر قدرت طرح می‌شود، قابل توجه است. در نشریه شورای ملی مقاومت آمده است: "… شورای ملی مقاومت با تکیه بر پتانسیل انقلابی مردم و پای‌بندی به مصالح میهنی، از طریق استحکام بخشیدن به پایه اجتماعی و قدرت رزمندگی در معادلات پیچیده دیپلماتیک وارد می‌شود… هیچ انقلابی بدون بهره‌گیری از شرایط متناسب بین‌الملل، به نتیجه مطلوب دست نیافته است. (پیدایی تا فرجام، ج3، ص416)
در این تحلیل، عنصر اجتماعی، قدرت رزمندگی و بهره‌برداری از شرایط بین‌المللی تکیه‌گاه سازمان و شورا برای سرنگونی و جانشینی تعریف شده است. البته در این ارتباط، شرایط بین‌المللی به معنای <توافق خارجی> نقش برجسته‌تری پیدا کرد.
بر پایه این ملاحظات نظری، اندیشه‌ها و رفتار سازمان  قبل و بعد از انقلاب  در یک بستر تاریخی و به صورت اجمالی بر پایه داده‌های اطلاعاتی کتاب منتشره از سوی موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی تحت عنوان "سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام 1384-1344" که در سه جلد تهیه و منتشر شده است، بررسی می‌شود.
قبل از انقلاب: جنگ چریکی‌
سازمان برای تبیین استراتژی مبارزه، ابتدا ماهیت ساختار سیاسی حکومت را تحلیل و به این نتیجه می‌رسد که ساختار سیاسی برآمده از کودتای 3 اسفند 1299 رضاخان و 28 مرداد سال 32 محمدرضا دچار دو عارضه است:
1- شکاف میان ساختار سیاسی با جامعه و در واقع عدم مشروعیت‌
2- وابستگی به خارج‌
در نتیجه ماهیت قدرت، استبدادی و وابسته است لذا به خارج امتیاز می‌دهد و در داخل سرکوب‌گری می‌کند.
در نشست سی نفره مرکزیت سازمان در سال 1347 این نتیجه حاصل شد که رژیم ایران، پلیسی است برای توده‌ای کردن مبارزه و شکستن سد یأس، باید جو پلیسی را شکست و ثبات سیاسی رژیم را از بین برد و چنین کاری تنها با عملیات مسلحانه امکان‌پذیر است. (پیدایی تا فرجام، جلد1، ص367)
در نتیجه "مبارزه از شهر به روستا با انتخاب مناطق استراتژیک و پیروزی نهایی از طریق تشکیل ارتش آزادی‌بخش و جنگ چریک روستایی مورد تأکید قرار گرفت. از نظر سازمان، تضاد اصلی حاکم بر جامعه، تضاد خلق و امپریالیسم بود و حل آن و پیروزی با مبارزه قهرآمیز توده‌ای در درازمدت ممکن بود. (همان، ص368) و یک گروه کوچک از افراد از طریق جنگ پارتیزانی می‌توانست اساس انقلاب باشد (همان، ص315)
سازمان در این دوره- تحت تأثیر تجربه انقلاب‌های کوبا، الجزایر و فلسطین و پیروزی آنها- در بررسی شکست جنبش‌های معاصر به این نتیجه رسید که روش مبارزه، علمی نبوده است. سازمان تحت تأثیر مارکسیست‌ها به این نتیجه رسیده بود که تحقق خط‌مشی، بدون سازمان‌دهی نمی‌شود. در واقع میان تحقق خط‌مشی و سازمان‌دهی همبستگی وجود دارد. (همان،ص33) له‌دوان از استراتژیست‌های مارکسیست و رهبران سابق حزب کمونیست می‌گوید: قدرت ما، در سازمان‌دهی ما نهفته است.
در واقع از نظر سازمان کلیه حرکت‌ها  از جمله جنبش 15 خرداد به رهبری امام  به دلیل فقدان سازمان‌دهی، شکست خورده ارزیابی می‌شد. برابر این تحلیل، سازمان عملاً از جنبش به رهبری امام و روحانیت فاصله گرفت.
بر اساس این ملاحظات، سازمان خودش را مجهز به روش‌ علمی مبارزه می‌دانست و این را لازمه "پیشتازی" درمبارزه فرض می‌کرد. این تصور "قدرت‌مندی" ضمن اینکه موجب نادیده گرفتن سایر حرکت‌های مبارز از سوی سازمان می‌شد، در عین حال دو عارضه خطرناک به همراه داشت: نخست رقابت*‌با سازمان چریک‌های فدایی خلق و احساس خود‌ کم‌بینی در برابر آنها بود.
‌شاید همین موضوع در تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان و مارکسیست شدن اعضای آن نقش داشت. چنان‌که خاموشی به نقل از ناصر جوهری می‌گوید: "سازمان پس از بررسی معضل‌ها و ریشه‌یابی شکست‌های قبلی  به خصوص ضربه سال 50  به این نتیجه رسید که علت آنها و ضمناً علت عدم تحرک بیشتر بچه‌ها، آن ایده‌آلیسمی است که به نام مذهب و خدا در ذهن‌شان انباشته شده لذا سازمان، مارکسیست را انتخاب کرد. (همان، ص22)
علاوه بر این سازمان از پیروزی بر رژیم شاه تصور ساده‌انگارانه‌ای داشت و قدرت اطلاعاتی  امنیتی رژیم شاه را تحقیر می‌کرد. چنان‌که برای عملیات سال 50  برای ترور شاه  چنین تحلیل می‌شد که "رژیم، عملکرد نهادی ندارد و متکی به شاه است. اگر شاه ترور شود، ارتش دچار اختلاف می‌شود و… همچنین تصور می‌شد ساواک کاره‌ای نیست و اطلاعاتش را از سیا می‌گیرد.
تصورات سازمان در این زمینه کاملاً ذهنی بود. بدیع‌زادگان در نامه زندان به این موضوع اشاره و درباره علت آن می‌نویسد: دید ذهنی ما در مورد عملیات، گنده‌بینی بود. *‌(همان، ص702)
برداشت سازمان از به صحنه آمدن مردم نیز غلط بود، چنان‌که برخی از دست‌گیری‌های اعضای سازمان از سوی مردم انجام می‌شد. محمد باقر عباسی هنگام فرار از صحنه درگیری بر اثر پرتاب پیت حلبی توسط یک نجار و توسط مردم دستگیر و طناب‌پیچ تحویل داده شد. (همان، ص366)
بن‌بست و شکست‌های پی‌در‌‌‌پی در روند مبارزه، سازمان را از درون دچار گسیختگی کرد. زیرا علاوه بر دست‌گیری نیروها توسط ساواک، تغییر مواضع ایدئولوژیک نیز موجب سرخوردگی و ترور اعضا شد. در سال 56 در مرکزیت سازمان ضرورت تغییر مشی چریکی مورد بحث قرار گرفت. (همان، ج2، ص295) تقی شهرام در بهار 56 تحلیل دوران رکود جنبش انقلابی را طرح کرد که به "تز رکود" یا "تئوری رکود" مشهور شد (همان، ص296) چنین استدلال می‌شد که چند برابر شدن قیمت نفت و رونق اقتصادی و بهره‌مندی مردم موجب دوران رکود و پس‌رفت موج انقلاب است. (همان)
از نظر سازمان شرایط اجتماعی لازمه پیروزی بود و این شرایط نیز مساعد نبود، لذا گفته می‌شد: درست است که بدون دست زدن به یک مبارزه مسلحانه، امکان پیروزی بر دشمن غداری هم چون امپریالیسم جهان‌خوار (به سرکردگی امپریالیسم امریکا) نیست ولی نکته مهم‌تر این است که این مبارزه در صورتی می‌تواند پیروز باشد که مبتنی بر یک تحلیل مشخص از شرایط اجتماعی جامعه‌ای باشد که مبارزه در آن صورت می‌گیرد. (همان، ص320)
سازمان بر اساس تئوری دوران رکود جنبش انقلابی در سال1356 به نتیجه رسید رهبری به دو بخش تقسیم شود: بخشی به خارج از کشور برود و بخش اجرایی و سیاسی در داخل بماند.در نتیجه تقی شهرام و چند نفر از کادر رهبری به خارج رفتند.
سازمان در سال 56 در شرایطی از مبارزه سرخورده شد و خط‌مشی مسلحانه را به دلیل شرایط اجتماعی کنار گذاشت که خیزش مردمی علیه رژیم شاه در همین سال آغاز و به فاصله یک سال رژیم شاه سرنگون شد. بر خلاف سازمان که به "مبارزه و سازمان" تاکید داشت، امام "اسلام و مردم" را مورد توجه قرار داد و به این موضوع کاملاً واقف و وفادار بود؛ به همین دلیل امام معتقد بود سازمان به اسلام اعتقاد ندارد و اسلام را ملعبه کرده است (همان، ص522) و لذا در ملاقات در شهر نجف به اعضای سازمان توصیه کردند: "خط‌مشی مسلحانه را رها کنند، زیرا آنها را هلاک خواهد کرد." ولی سازمان به دلیل جزمیت و تصلب فکری و عملی همراه با ذهنی بودن، توهم قدرت‌مندی و فاصله گرفتن از مردم به نظرات امام توجهی نکرد.**

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا