سرانجام رجوی مجبور شد بگوید درباره خانواده ها دروغ گفته است

سال هاست که خانواده های اعضای فرقه برای ملاقات با فرزندان شان به پشت سیاج ها و دیوارهای قرارگاه و کمپ فرقه مراجعه می کنند تا شاید به آنچه که حداقل حقوق یک انسان است یعنی دیدار با فرزند شان برسند. آنها در پی مانع تراشی های مستمر و ضد انسانی رجوی ها بارها و بارها گفتند که خواسته شان تنها و تنها یک موضوع انسانی و عاطفی و خارج از مدار سیاسی است و برای آن که رجوی ها به بهانه های شیطانی مانع از دیدار نشوند حتی گفتند حاضرند فرزندان خود را از پشت سیاج و دیوار و از فاصله چند متری هم ببینند برای شان کافی است.
اما رجوی بدلیل خوی ضد انسانی از یک سو و از سوی دیگر به علت ایجاد ساختار فرقه ای که اولین الزام آن دور کردن اعضای فرقه از بیرون و خارج از فرقه می باشد از ملاقات وحشت دارد. او می‌داند که انجام ملاقات به معنای نابودی فرقه اوست چرا که اولا احساسات و عواطف انسانی که او سال ها با مغزشویی های مستمر و فشارهای سنگین و غیر انسانی تشکیلاتی تلاش بر مهار و از بین بردن آن در اعضا نموده بود، دوباره زنده می شد. ثانیا رسیدن هر ذره نور حقیقت از بیرون به درون فرقه سیاه رجوی، باعث روشن شدن اذهان اعضای از دنیا بی خبر و در اوهام نگه داشته شده فرقه خواهد شد. و این دو یعنی آغاز فروپاشی.چون در شرایطی که رجوی با تمام قدرت مانع از ملاقات می شود، فرار از فرقه به یک روند بلا انقطاع تبدیل گشته است، چه رسد به اینکه اعضا عواطف شان زنده و ذهن شان نسبت به واقعیت آگاه گردد.
رجوی کذاب در راستای ممانعت و مانع تراشی برای انجام ملاقات، خانواده ها را مورد بدترین توهین و تهمت ها قرار داده دستور حمله فیزیکی به آنان را نیز صادر کرد که باعث زخمی شدن تعداد زیادی از خانواده ها شد. او در دستگاه تبلیغاتی دروغ پرداز خود نیز مدعی بود که مراجعه کنندگان نه اعضای خانواده بلکه نفراتی از وزارت اطلاعات ایران یا نیروی قدس سپاه پاسداران هستند!!
اما سرانجام رسید روزی که کذاب کبیر یعنی رجوی خائن ناچار گردید تا اعتراف کند مراجعه کنندگان فقط و فقط اعضای خانواده نفرات فرقه هستند. رجوی ها در مقاله ای با عنوان «مادر!! یا گرگ در لباس میش؟» که برای رد گم کنی آن را از قول یکی از اعضای اسیر خود به نام احمد عبدی که در زمان جنگ سرباز بود و توسط نیروهای عراقی اسیر شده و رجوی او را از اردوگاه اسیران جنگی صدام به قرارگاه فرقه برده بود، در سایت های خود درج کردند.
در این مقاله رجوی به صراحت اعتراف می کند که مراجعه کنندگان مادر و پدر پیری هستند که به دیدار فرزند خود آمدند یا دختر و پسری هستند که پدر یا مادر خود را از خردسالی ندیده اند و خواهر یا برادر و در یک کلام اقوام درجه یک اعضای فرقه هستند. اما رجوی که نمی تواند از خوی پلید خویش دست بردارد، به مادر پیر احمد عبدی که با کهولت سن روزها و ماه ها در گرما و سرما پشت درب اشرف ماند تا شاید فرزندش را ملاقات کند، توهین کرده و تلاش می کند با نوشتن مطالبی در ظاهر از قول پسر، قلب این مادر را به درد آورد. رجوی وقتی می بیند نمی تواند این گونه وانمود کند که مراجعه کنندگان اعضای وزارت اطلاعات یا نیروی قدرس بوده بلکه اعضای درجه یک خانواده نفرات فرقه هستند، تلاش می کند تا به نوعی آنها را جزء نیروهای اطلاعاتی یا نظامی ایران جا بزند و از این طریق فریبکاری خود برای ممانعت از ملاقات را ادامه بدهد. در مقاله مذکور نیز او با دروغ های شاخدار دنبال این خط است و در قسمتی از این مقاله از قول فرزند این مادر می‌تویسد، « طبق خبر دقیقی که از یکی از دانشجویان خط امامِ هم کیش مادرم داشتم, بعد از سی خرداد1360 [مادرم] به همکاری تمام عیار با وزارت اطلاعات کشیده می شود»
از قدیم گفتند که دروغگو فراموش کار است چه رسد به رجوی که دروغگویی کار روزمره اش می‌باشد. او فراموش کرده که وزارت اطلاعات ایران در سال 1363 ایجاد گردیده و در سال 60 وزارت اطلاعاتی وجود نداشت تا این مادر با آن همکاری کند.
رجوی تلاش کرد دروغ قبلی خود مبنی بر اینکه خانواده ای در کار نیست را با چسباندن خانواده ها به وزارت اطلاعات جبران کند اما بار دیگر رجوی از حول حلیم در دیگ افتاده است.
رجوی باید بداند:
خانواده ها دست او را خوانده و دیگر مرعوب تبلیغات او نخواهند شد. همین که رجوی مجبور شد بپذیرد مراجعه کنندگان اقوام درجه یک اعضای فرقه هستند نشان از این دارد که روز رسیدن خانواده ها به خواسته به حق خود یعنی ملاقات حضوری خیلی نزدیک است. بنابراین باید این پیروزی بزرگ را به خانواده ها تبریک گفت
با آرزوی محقق شدن هر چه سریعتر خواسته به حق آنان که حداقل حقوق به رسمیت شناخته شده انسان ها در همه جوامع است.
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا