ازنظراحمد ناظم زمردی: راه بهشت با فحاشی به خانواده ها باز میشود!

ناظم زمردی هم جزء لیبرتی نشینانی است که  میگوید درجمله به کمپ اشرف زخمی شده است.
 بنا بنوشته ی خود او، بعد ازتیر خوردن دچار بی دردی عمومی شده و مهمتر اینکه دراین دنیای بی دردی وبیهوشی، پدرش را که ظاهرا اوهم در گذشته ودر جریان ماجراهای شبیه آنچه باند رجوی می آفریند، کشته شده، همراه خود دربهشت دیده وازاینکه بعد از عمل جراحی روی سرش به هوش آمده وملاحظه نموده که دربهشت نیست، احساس غبن کرده وبرای جبران این مغبونیت، برآن شده که سازمان  (فرقه ی رجوی) را بهشت خود انتخاب کند!!
عجیب اینکه او با آگاهی ازبهشت موهوم حالت بیهوشی ودانستن خدمات همقطارانش که با کارهای محیر العقول خود مانع این بهشت رفتن او شده اند، خانواده ی عقیدتی وآرمانی خود را بهتر درک کرده و بطور ضمنی قبول نموده که دربهشتی است که برآن بهشت واقعی که پدرش هم درآنجا بوده، برتری دارد!
ما بعنوان گروهی از خانواده های اسرای لیبرتی وساکن استان آذربایجان شرقی، ضمن اعلام تاسف از حوادث کمپ اشرف که خونین ودردناک بود، به گوشه ای از نوشته ی این جوان به تورافتاده ی ایرانی که مفصل است وجنبه های رمانتیک وخیال پردازانه اش بر کل متن تاثیری درحد بی محتوا کردن وخسته کننده ی نوشته اش گذاشته، به بازگویی پارگرافی ازاین متن میپردازم.
نوشته ی این جوان  " بهشت من " نام دارد که علیرغم زیاده گویی های یاد مانده های عوالم بیهوشی، به اصل مطلب که مخالفت شدید با مراجعه ی خانواده ها به کمپ لیبرتی و تقاضای ملاقات و…، است، پرداخته است:
"…هنگامی‌که در بیمارستان بودم، صدای گوش‌خراش بلندگوهای مزدوران رژیم که از مالکی به خاطر کشتار اشرفیها تشکر می‌کردند، به گوش میرسید، همان مزدوران سپاه قدس که این روزها هم حوالی رزمگاه لیبرتی پیدایشان شده و برای قتل عامی دیگر زمینه‌سازی میکنند. همان مزدورانی که با نامه پراکنی به ارگانهای بین المللی تلاش می‌کنند، خودشان را خانوادة مجاهدین جا بزنند، ولی زهی خیال باطل! چرا که اکنون، پس از تجربة مرگ و شنیدن بوی بهشت و دریافت عواطف سرشاری که نثارم شد، خانوادة اصلی ام، یعنی خانوادة عقیدتی و آرمانی ام را بهتر شناخته ام، خانوادة بزرگ مجاهدین و مقاومت ایران. خانوادهای که بسیار دوستشان دارم و به تک‌تکشان عشق میورزم. حالا مفهوم دیگری از بهشت را میفهمم، من همین حالا هم در بهشت هستم، بهشت من سازمانم است و آرمانم، آن بهشت اگرچه از من دریغ شد… و حرف‌هایم را نتوانستم به پدر بزنم، اما در این بهشت، با مسئولیتی هزار برابر، راه پدر و آرمان والایش را تا رسیدن به فرجام نهایی که از سرنگونی رژیم ضدبشری آخوندی می‌گذرد، با غرور و سرفرازی ادامه خواهم داد ".
ما هم بعنوان اعضای خانواده های ناظر جریان، ابدا ابراز تشکری از بلند گوهای مورد استفاده ی ما برای فریاد زدن دردمان، به نیروهای مالکی و…مشاهده ننمودیم!
ما بعنوان متحصنین جلوی درب اشرف، روزانه شاهد آن بودیم که غیر از کارهای اورژانسی وکوچک که انجامش برعهده ی درمانگاه اشرف بود، تمامی بیماران بد حال به شهر بعقوبه اعزام میشدند وما بی علاجان روزگار، بسوی این آمبولانس های حامل بیماران حرکت میکردیم وهرکس میخواست ببیند که آیا این بیمار عزیز اوست که لحظه ای چهره ی اورا ببیند!!
اما این آمبولانس ها چنان ازطرف مامورین حفاظتی رجوی درمحاصره قرار میگرفتند که ما متحصنین، موفق به شناسائی بیمار  نشده وکوچکترین مجال پرسش ازاو نداشتیم!
هموطن بی اطلاع ما!
اگر توهم آنجا بودی که ازنوشته هایت معلوم است که نبودی، درمقابل حالت روحی متعالی  پیرزنان حلقه زده دراطراف این آمبولانس ها نمیتوانستی درداخل هم که شده، خون گریه نکنی!
دراین مورد اگر حرفی برخلاف آنچه که گفته شد بتو گفته اند، دروغ محض است و اگر اطلاعات کامپیوتری داشته باشی، میتوانی قبول کنی که حرف های زشت ضبط شده وارائه شده ی احتمالی برتو، میتواند ناشی از تکنیک های کامپیوتری (میکس، مونتاژ، صداگذاری مجدد و…) باشد که حتما هم چنین بوده است!
بدی وخیانت بار بودن کار دراین است که رهبران شما، بشما تفهیم نکرده بودند که دولت عراق میخواهد این قسمت ازخاک خود را تملک کند ودراین مورد اخطارهای زیادی به رهبران شما دایر برتخلیه ی کمپ داده شده بود که رهبران بیخرد ودور ازعواطف انسانی شما، بجای تعامل بادولت عراق و حل کردن مسالمت آمیز قضیه، شروع به تهدید صاحبخانه میکرد وهرچه میتوانست برعلیه دولت عراق توطئه چینی میکرد ودرامور داخلی اش بعنوان یک اشغالگر – ونه مهمان ناخوانده- دخالت میکرد!
با این حساب، زمینه های حمله ی عراقی ها قبلا با برخورد زشت رهبران شما که قصدی جز جان شما رانداشتند، فراهم شده بود والبته ممکن است که افرادی ازنیروی عراقی به افراط گری روی بیآورد وعمق فاجعه را که رهبران شما تدارک دیده بود، بیشتر کنند!
ما بدرستی نمیدانیم که شماازچه وسائلی برای جلوگیری ازورود ارتش عراق استفاده میکردید ولی درماههای قبل، خودروهای عراقی ضد گلوله را مشاهده کردیم که شیشه هایش سخت ترک برداشته بود و مامورین عراقی میگفتند که درماجرای مراجعه ی اول ارتش عراق وجایگزین شدن بجای نیروهای آمریکائی، شما ها بودید که با اجسام سنگین، شیشه های این خودروهای ضدگلوله را شکسته اید!!
دیگر اینکه توصیه ام به تو هموطن جوان این است که نسنجیده حرف نزنی!
کدام افسر نیروی قدس و…، باین راحتی حاضر میشود دربرابر دوربین های متعدد رجوی با فیلمبردارانی که درچند متری ما ودرداخل بوته ها مخفی شده وتصویر برداری میکردند، ظاهر شده وشناخته شود؟!
شما، اعضای خانواده های خودتان را بجای آنها گذاشته ونتایج دلخواه رجوی را هم ازاین جانشینی استخراج کرده و خودتان را گول میزنید!
قاطعانه به شما فرزندان خود میگوییم:
حکومت ایران اهمیت چندانی به وجود وحضور شما درهرکجا وحتی درداخل ایران نمیدهد و شما برایش اهمییتی ندارید!
اهمییت تان ازبابت اهمیتی است که ما اعضای خانواده ها بشما میدهیم واین امر مشتبه تان میکند وخیال میکنید که علی آباد هم شهری است!
گروهی از اعضای خانواده های اسرای رجوی درلیبرتی
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا