نامه ای به دخترم طیبه در آلبانی

سلام! من و پدرت هر دو با هم برایت نامه را می نویسیم. از آنجایی که با خبر شدیم به آلبانی منتقل شده ای بسیار خوشحال شدیم چند سالی است که از تو خبری نداریم هر چه باشد فرزند ما هستی و ما حق داریم نگران شما باشیم من و پدرت حسرت به دل مانده ایم یک بار هم که شده نامه ای و یا تماس تلفنی با ما داشته باشی که ما از نگرانی در بیاوری این رسم روزگار شماست که محل به پدر و مادرت نمی گذاری نکنه فکر کردی از زیر بوته در آمدی و کس و کاری نداری از طرفی دخترت نگار در حصرت دیدن شما مانده. نگار الان یک خانمی برای خودش شده با این وجود نگران شماست و آرزو می کند که هر چه زودتر شما را ببیند من و پدرت نمی دانیم که آیا می توانیم یک روزی تو را ببینیم یا خیر. برای چی و برای چه هدفی خودت را به این روز انداختی در باتلاقی گیر کردی که نمی توانی خودت را بیرون بکشی بدنبال چه چیزی هستی این همه سال عمرت را به تباهی کشیدی بس نیست آخرش می خواهی به کجا برسی به این فکر کرده ای که قبل از هر چیز تو یک انسان هستی و نه یک رباط که دستگاه کنترل آن دست کسی دیگر باشد و تو را کنترل می کند چرا یک فکر اساسی برای آینده خودت نمی کنی که دردنیای آزاد زندگی کنی خبر داری که دخترت نگار هنوز که هنوز است سراغ شما را می گیرد و به شما نیاز دارد ولی متاسفانه در جایی اسیر شده ای که مثل طعمه در تار عنکبوت گیر کرده ای و دارند مثل زالو خون تو را می مکند واقعا کسانی که این بلا را بر سرت آورده اند از انسانیت بویی برده اند؟ معنی و مفهوم زندگی را می فهمند و معنی مادر بودن را می فهمند؟ سر سوزنی هم به فکر دخترت باش. دختری که چندین سال است در حسرت شما مانده گناه این دختر چی بود که آن را به امان خدا سپردی و رفتی در کنار یک سری آدمهای از خدا بی خبر که فقط من و پدرت و پدر و مادرهای بسیار را داغدار کردند امیدوارم روزی آه ما این از خدا بی خبران را بگیرد. در پایان ما همیشه به فکر تو هستیم و لحظه شماری می کنیم که هر چه زودتر به آغوش گرم خانواده برگردی و دخترت را در آغوش بگیری. به امید آن روز.
دوست دار شما مادر و پدرت
پدرت غلام رضا نوری
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا