استیصال رجوی ها در مقابل جدا شدگان

افشاگری های جداشدگان، واقعیات درون فرقه رجوی را بیرونی کرد و به همه نشان داد که رجوی‌ها حتی در رابطه با نیروهای خودشان نیز قساوت کم نظیری بکار برده و می برند و آنچه در مناسبات درونی فرقه می گذرد 180 درجه با ادعاهای بیرونی رجوی ها متفاوت است.

این افشاگری ها، علیرغم اهانت ها، توهین ها و تهدیدهای صورت گرفته از سوی رجوی ها، نه تنها کم نشده بلکه روز به روز بر گستره آن افزوده شده است و در هر کجا که جدا شده ای هست، افشای چهره پلید رجوی ها جریان دارد، به حدی که خواب خوش را از سر آنان ربوده است.

یکی از جداشدگانی که در این مسیر نقش مهم و پیشقدم داشته است مرحوم صمد نظری بود. او پس از جدایی از فرقه به افشای مناسبات فرقه ای و چهره واقعی رجوی ها پرداخت و در این مسیر در مصاحبه ها، همایش ها، برنامه های مستند و… زیادی شرکت داشت و مقالات و همچنین کتب ارزشمندی در این رابطه نوشت. او که یکی از قدیمی ترین اعضای انجمن نجات بود، نقش مهمی در آگاه کردن خانواده های افراد اسیر و دست یافتن آنها به شناخت از مناسبات فرقه ای داشت و به این خانواده ها برای تلاش در جهت رها کردن اقوام اسیر شان، روحیه و انگیزه می داد. به همین خاطر نیز پس از وفات وی، هرگاه خانواده های استان مازندران یا دیگر استان ها با اعضای انجمن نجات استان مازندران تماس گرفته یا ملاقاتی دارند، از او و خاطراتش به نیکی یاد می کنند.

اگر به میزان همکاری نزدیک خانواده های افراد گرفتار در فرقه رجوی با انجمن نجات استان مازندران و تلاش آنها برای آزادی فرزندان شان و میزان فعالیت های مختلف این خانواده ها همگام با انجمن نجات توجه کنیم، بهتر درخواهیم یافت که خانواده ها با انجمن نجات و شخص صمد نظری رابطه نزدیکی ایجاد کرده اند.

هر یک از موارد ذکر شده در بالا به تنهایی کافی بود تا رجوی ها از انجمن نجات، جداشدگان فعال در این انجمن و بخصوص شخص صمد نظری کینه حیوانی به دل بگیرند. رجوی ها بارها تلاش کردند تا با تهدید یا انتشار مطالب توهین آمیز همراه با نشر اخبار دروغ، چهره او را تخریب نمایند اما حقیقت چیز دیگری را نشان می دهد. حقیقت را می توان در ارتباط وسیع خانواده های استان مازندران با انجمن نجات چه در زمان حضور مرحوم صمد نظری و چه بعد از وفات وی به خوبی دید. هر چقدر اعتماد خانواده ها به انجمن نجات زیادتر می شود کینه و وحشت رجوی ها از جدا شدگانی همچون صمد نظری که زحمات زیادی در این مسیر کشید بیشتر خواهد شد.

حضور خانواده های افراد گرفتار در فرقه در جلوی لیبرتی و درخواست آنها از دولت عراق و مجامع بین االمللی برای انجام ملاقات با فرزندان شان، رجوی ها را آنچنان کف بر دهان و وحشی نمود که یک سال بعد از فوت مرحوم صمد نظری، دستگاه تبلیغاتی فرقه رجوی مجبور به لجن پراکنی علیه وی شد. رجوی ها یک سال بعد از وفات صمد نظری مدعی شدند که صمد نظری «توسط نیروهای امنیتی ایران» کشته شده است!!

رجوی های در گل مانده فکر می کنند ایران هم قرارگاه اشرف است که بتوان آن را از دنیا قطع کرد و هر خبر دروغی را به خورد افراد از دنیا بی خبر خود داد. اعضای معترض را کشت یا تحویل نیروهای عراقی داد تا به زندان ابوغریب ببرند و درون تشکیلات هم آنچنان جو ارعابی ایجاد نمود که کسی جرات نداشته باشد بپرسد نفر کناری کجا رفت.

به رجوی ها باید گفت آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. اینجا قرارگاه اشرف نیست که افراد از ترس برخورد تشکیلاتی نتوانند بیماری خود را بیان کنند و در صورت بیان بیماری، به جای درمان، به نشست دیگ، حوض، عملیات جاری و یا غسل هفتگی حواله داده شوند.

اینجا قرارگاه منفور اشرف نیست که افراد جرات حرف زدن با کسی را نداشته  باشند و اگر هم جرات به خرج داده و حرفی بزنند، بنابر حکم ابلاغ شده از سوی رجوی، به جرم ایجاد محفل بعنوان «پاسدار» مورد محاکمه و برخورد تشکیلاتی قرار بگیرند.

اینجا اسارتگاه اشرف نیست که در آن داشتن همسر حرام بوده و رجوی ملعون خانواده را «کانون فساد» لقب داده و عاطفه ها را خفه کنند و مریم قجر ابلاغ کند که «عاطفه یک چیز کثیف بورژوایی است و شما فقط باید نسبت به مسعود رجوی عاطفه داشته باشید و لا غیر».

تمامی افراد جدا شده که به ایران بازگشته اند، در کنار خانواده های خود زندگی می کنند و با همسایگان و اقوام خود در ارتباط تنگاتنگ هستند. مرحوم صمد نظری هم مثل بقیه جدا شدگان در میان خانواده خود بود و بعد از ازدواج صاحب دختری شد. در روزی هم که فوت کرد همسر و دخترش در کنار او بودند و شما نمی توانید با دروغ های خبیثانه، حقیقت را وارونه کنید.

راستی بیماری او از کجا شروع شد و چه کسانی مسبب آن بودند؟ او نیز مثل تمام کسانی که در قرارگاه اشرف بودند بر اثر فشارهای طافت فرسا و غیر انسانی از سوی تشکیلات اعمال می شد، دچار بیماری شد و چون به بیماری اش رسیدگی نمی شد، بیماری او تشدید شد و بعد از رهایی از فرقه هم دیگر کار از کار گذشته بود و فقط می توانست بیماری اش را کنترل کند و دیگر امکان درمان وجود نداشت.

مگر همین رجوی ملعون نبود که  به عنوان ضابطه و دستور تشکیلاتی به همه اعضای فرقه ابلاغ کرده بود که «فرد بیمار و لمیده در آسایشگاه نداریم» و به این ترتیب مجوز برخورد از سوی فرماندهان فرقه با افرادی بیمار را صادر کرد؟

مگر مریم قجر نبود که به نیابت از سوی رجوی می گفت نباید اجازه داد تا مردان به بهانه بیماری در آسایشگاه تنها بمانند، چرا که در این صورت به موضوع جیم (مسائل جنسی) فکر می کنند؟!

مگر همین رجوی های ضد بشر نبودند که  به بهانه ممانعت از فرار، امکان رفتن به دکتر را از اعضا سلب و فقط تعداد 4 یا 5 پزشک که مورد تایید حزب بعث بودند را به اشرف می برد و افراد بعد از آن که مسئول تشکیلاتی شان بیماری آنها را تایید می کرد! می توانستند به این چند پزشک مراجعه کنند. فرق نمی کرد که موضوع بیماری چه بود، درد معده، سر درد، سنگ کلیه، ضرب دیدگی، آسیب چشمی، مشکل دستگاه گوارشی و…، بیماری هر چه بود بعد از تایید تشکیلاتی می بایست به همین پزشکان تایید شده مراجعه می شد و خبری از دکتر متخصص نبود. تازه داروهایی که این پزشکان تجویز می کردند نیز در بسیاری از موارد تهیه نمی شد چرا که از دیدگاه رجوی، داروی مسکن باعث می شود که تشکیلات نتواند به فرد کار بدهد و این فرد اگر در َآسایشگاه بماند حتمی به مسائل جنسی فکر خواهد کرد.

کم نبودند افرادی که در تشکیلات فرقه در سال های حکومت صدام و یا بعد از آن در زمان استیلای آمریکا بر عراق، بدلیل عدم رسیدگی های پزشکی مردند. این موضوع تنها به عراق ختم نمی شد بلکه چون این یک خط تشکیلاتی بود، همین اتفاق به وفور در بین نیروهای فرقه که در کشوری غربی بودند نیز می افتاد! چرا که از نظر رجوی اعضا فقط ابزاری برای رسیدن به اهداف شیطانی اش بودند و نباید با بردن شان به پزشک پول و امکانات را صرف آنها نمود! روندی که امروزه نیز کماکان در آلبانی ادامه دارد و هر از چندگاهی خبر مردن یکی از اعضای فرقه منتشر می شود.

رجوی با وقاحت می خواهد جرم خود را با فرافکنی بپوشاند. مسبب اصلی مرگ مرحوم صمد نظری، رجوی ها هستند.

تمام کسانی که در فرقه بودند اعم از جدا شده یا کسانی که هنوز در اسارت رجوی ها هستند، بخاطر روش های  ضد انسانی اعمال شده در تشکیلات که دقیقا اجرای فرامین رجوی ها بود، دچار بیماری های مختلف جسمی و روحی هستند. تعداد اندکی از جدا شده ها موفق به درمان بیماری خود شده اند و اکثر قریب به اتفاق آنها کماکان این بیماری ها را با خود حمل می کنند. از این رو باید با صراحت گفت که رجوی ها نه تنها مسبب و عامل اصلی به کشتن دادن اعضای اسیر در فرقه هستند، بلکه مسبب و عامل اصلی مرگ هر یک از جدا شدگان نیز می باشند. چرا که جداشدگان نیز بیماری های مختلفی که در اشرف به ان مبتلا شدند را با خود به همراه داشته و برخی نیز هم اینک تحت درمان قرار دارند.

حقیقت هیچگاه پشت ابر نخواهد ماند و روزی حقایق تلخ مناسبات فرقه ای و بلایی که رجوی بر سر اعضای بیمار در فرقه آورده است نیز افشا خواهد شد.

صالحی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا