مسئول مرگ ابراهیم اسدی رجوی می باشد نه علاقه او به درختان اشرف

وقتی مقاله ای در مورد ابراهیم اسدی که در 10 شهریور توسط رجوی جنایتکار به قتل رسید در سایت های فرقه دیدم برایم بسیار جالب بود که این نویسنده تا کجا کاسه گدایی نزد تشکیلات فرقه دراز کرده است تا وی را به حساب بیاورند و از آنجایی که من ابراهیم اسدی را بطور کامل می شناختم می خواهم شهادت بدهم که او فرد بسیار زحمتکشی در درون فرقه بود و به خاطر سادگی و بی آلایشی اش تا توانستند مسئولین فرقه از وی سوء استفاده می کردند.
من مدت زیادی در فرماندهی سابق اشرف با هم بودیم و حتی وقتی از وی جدا شدم همیشه او را می دیدم که چگونه سعی می کرد با کار خودش را مشغول نگهدارد تا مبادا مسئولین وقت اشرف به او گیر بدهند.
شاید اکنون این به اصطلاح نویسنده از راه رسیده در مورد شخصیت او حرف می زند و او را یکی از انقلابیون خطاب می دهد نمی داند که این ابراهیم ما برای فرار از دست مسئولین اشرف به این کار عشق می ورزید و موارد زیادی بود که به من می گفت که حداقل وقتی با درختان سر و کله می زنم ذهنم راحت است و دیگر مسئولی به من گیر نمی دهد و این گونه می توانم از دستشان راحت شوم چرا که آنان در اطاق های خنک شان نشسته اند و به من از صبح تا پاسی از شب که درگیر کار می باشم فشار می آورند و می گویند که تناقض حمل می کنی.
شاید این نویسنده کاسه لیس فرقه یادش نباشد وقتی من در فرماندهی سابق اشرف بودم ابراهیم بخاطر   بی سواد بودن به من می گفت که فاکت هایش را بنویسم و من نیز همه چیز را برایش معنی کرده و سعی می کردم که زیاد مسئولین به او فشار نیاورند و حتی نقطه اوج این فاکت نویسی در جریان بحث های طمعه بود که فشار زیادی روی این دوست مان یعنی ابراهیم بود و به من مراجعه می کرد که باید چگونه فاکت بنویسم و سئوال می کرد که من از صبح تا شب درگیر کار این قرارگاه هستم و در ضمن بی سواد هستم به من گیر دادند که باید فاکت های خودت را بخوانی و بگویی که با کمک کارگرهای عراقی قصد فرار داشتی که وقتی من در این رابطه به او توضیح دادم با زبانی ساده گفت که اینها از من می خواهند که دروغ بگویم و اگر این گونه مسئول نشست بتول رجایی سر دژخیم رجوی دروغ می خواهد من هم دروغ ردیف می کنم و می خوانم که در این رابطه برایش تعدادی فاکت های کشکی ردیف کردم و او در نشست خواند و مورد تایید سر دژخیم رجوی قرار گرفت و بعد از پایان نشست بود که گفت هادی دستت درد نکند خیلی راحت توانستم با کمک تو از این داستان در بروم. آخه منو چه به فرار و این جور کارها.
اگر نویسنده مدعی ابراهیم اسدی می شود بهتر بود به این نکته اشاره می کرد که چرا سران فرقه طی این سالیان به او حتی سواد خواندن و نوشتن یاد ندادند؟ چرا مسئولین وقت اشرف همیشه سعی می کردند او پایین نگهداشته شود؟
چرا همیشه او می بایست در کارهای سیاه شرکت می کرد و مسئولین زن می بایست در اطاق های کار و زیر کولر قرار بگیرند و سعی می کردند که بیرون از اطاق کار نیایند که مبادا گرما زده شوند و به آنها فشار بیاید.
بهتر است این نویسنده زیاد از این گونه افراد که اصلا شناختی هم ندارد حرفی نزند ابراهیم همیشه در حرف های خودمانی می گفت که بالاخره کارمان در عراق چه خواهد شد؟ آخر ما رنگ ایران را نخواهیم دید، این زن هایی که اکنون سر کار هستند فقط به فکر خودشان می باشند، ما باید آنقدر جان بکنیم تا در همین اشرف بمیریم. من که تمام زندگی ام را از دست دادم می مانم تا بینیم چه خواهد شد.
این تازه گوشه ای از حرف های ناگفته ابراهیم بود که به من و دیگر دوستانش در فرماندهی اشرف می زد اگر این نویسنده فقط روزهای پنج شنبه او را می دید من به همراه دیگر دوستانم در " ف اشرف " با او زندگی می کردیم.
تازه یادم نرفته این را هم بیان کنم که سر درست کردن پارک اشرف سر دژخیم رجوی یعنی بتول رجایی چگونه از وی بیگاری می کشید و وقتی ابراهیم به مقر بر می گشت دیگر نای حرف زدن نداشت و خیلی از مواقع به من می گفت که در تیررس این زن یعنی بتول رجایی نباشم چرا وی بغایت دریده و وقیح می باشد.
این نویسنده به جای سفسطه بازی روی واقعیت های موجود در تشکیلات انگشت می گذاشت. بهتر بود و به این سئوال جواب می داد که چرا رجوی جنایت کار مانع تخلیه اشرف شده و مسئول مرگ 52 نفر در اشرف چه کسی است؟
آری اکنون که ابراهیم نیست مقصر اصلی مرگ وی رجوی جنایتکار می باشد که می توانست نفرات را خیلی زودتر از اشرف خارج کند و او بتواند به زندگی خود ادامه دهد ولی با خیره سری رجوی ها و اینکه باید اشرف را نگهداریم وی نیز جانش را در راهی که اصلا اعتقادی به آن نداشت داد تا شاید گواهی باشد بر جنایتکار بودن رجوی ها و دارو دسته پلیدش.
هادی شبانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا