بیایید رسوبات فرهنگ کثیف رجوی را از خود بزداییم

در این نوشته ام قصدم کوبیدن هیچ شخصی یا توهین و حمله به کسی نیست بلکه هدفم یادآوری فرهنگ کثیف رجوی وانتقاد از برخی دوستان جدا شده ای است که هنوز رسوباتی از این فرهنگ را بیش و کم با خود دارند.
قبل از هر نکته ای بهتر است یاد آوری کنم افشای جنایت فرقه رجوی شهامت و شجاعت می خواهد و کار هر کسی نیست و دوستانی هم که به عناوین مختلف می گویند از این افشاگریها در ابهام هستند سخت در اشتباهند و ربط دادن این افشاگریها به رژیم جمهوری اسلامی کاری است ناپسند و دور از پرنسیب های سیاسی چرا که سکوت در مقابل فرقه رجوی خیانت به تمامی دوستان و کسانی است که در لیبرتی و قلعه اورسورواز اسیر هستند. حداقل آن کسی که شهامت این افشاگریها را ندارد لطفا نمک روی زخم های سالیان گذشته ما که اسیر دروغ های رجوی بودیم نپاشد و اتفاقا این دوستان خودشان هم بهتر از ما در جریان امر بودند و رجوی را خیلی بهتر از ما می شناسند برای اینکه به او نزدیکتر بودند.
چندی پیش مقاله های گوناگونی را از دوستانی که از فرقه رجوی جدا شده اند خواندم که یکی از همین دوستان آقای اسماعیل یغمایی است که در مورد اقای حسین نژاد و یکی دیگر از جداشده ها ابهام داشت.
می خواهم به آقای اسماعیل یغمایی بگویم که اولا اقای حسین نژاد در اشرف مورد شناخت همه بود و شخصیتی بود که رجوی در نشستها او را استاد غلام صدایش می کرد و درست خواندن یا غلط خواندن آیات قرآن و هر عبارت عربی را با او چک می کرد و هر اشکال عربی اش را از او می پرسید. او استاد و مدرس زبان عربی تمام کسانی بود که در اشرف و عراق بودند از جمله شخص مسعود رجوی و اطرافیانش مانند مهدی ابریشمچی و عباس داوری و احمد افشار که در ملاقاتهای رجوی با صدام و دیگر سران رژیم گذشتۀ عراق همیشه حضور داشتند. ایشان وقتی که بعد از ۲۵ سال از عراق دوباره به فرانسه بازگشت جای خواب و هیچ سر پناهی نداشتند. آن موقع چرا دوست عزیزمان آقای یغمایی که همیشه شخصیتی مورد احترام همۀ ما بوده و می باشد و دوستان دیگر امثال ایشان دنبال رفع ابهامشان نبودند که ببینند آقای حسین نژاد «کجاست و چه کار می کند؟» تا حداقل کمکی به یک هم رزم سابق خود بکنند و حالش را بپرسند؟!
سخنی نیز با آقای سعید جمالی دارم که بعضی از دوستان بحق به ایشان لطف دارند که ایشان را فرمانده سابق خود و بسیار با احترام خطاب می کنند اما می خواهم بگویم که ایشان در حق آقای داود باقروند واقعا ظلم کرده اند و کلماتی در مورد او بکار برده اند که لایق ایشان نبوده و نیست.
من در بیست و اندی سال که در اشرف بودم آقای باقروند را از نزدیک می شناختم. او همیشه یک فرد انقلابی و دلسوز بود و وقتی هم که از آن تشکیلات دوزخی رجوی بیرون آمد بنابر وظیفه انسانی خود دست به افشاگری علیه فرقه رجوی زد. حال من به آقای جمالی می گویم شما با چه استدلالی و منطقی انسانی به ایشان توهین می کنید و آنگونه با تحقیر و دقیقا به شیوۀ نشستهای رجوی ساخته با او برخورد کرده و او را دقیقا و مضمونی به «صفر صفر کردن تناقضات»! یعنی به توبه کردن در درگاه رجوی فرا می خوانید فقط برای اینکه علیه این فرقه قلم به دست گرفته و افشاگری می کند و تجاربش را در اختیار نسل جدید ایران و ایرانی می گذارد؟!. توهین کردن فقط و فقط مرام رجوی و رجوی چیان است و لاغیر و به نظر من کثیف ترین و پست ترین و بی هویت ترین اشخاص کسانی هستند که در همین خارجه از این فرقه تروریستی حمایت و هواداری می کنند حال می خواهد هر کسی باشد.
خطاب به آقای سعید جمالی می گویم شما برای من بعنوان یک قربانی فرقه رجوی هستید و آزادید نکات و نظرات خود را در مورد هر کسیکه خواستید بیان کنید ولی محترمانه و نه با تحقیر و توهین و از موضع دقیقا همان فرمانده و مسئول در فرقۀ رجوی!.
این که می گویم خود شما نیز قربانی این فرقه بوده و هستید یعنی بارها هم در تشکیلات فرقۀ رجوی و هم بیرون آن مورد انواع توهینها و دشنامها و تهمتها قرار گرفته اید با آنکه یکی از مسئولین و فرماندهان بالای سازمان بودید، برای این است که نمونه اش را من خودم آن موقع که من و شما در تشکیلات این فرقه بودیم شاهد بودم که مسئولین سازمان چه چیزی پشت سر شما می گفتند و می دانم که شما خیلی خیلی بهتر از من این فرقه را می شناسید و با راز و رموز آن آشنایی کافی دارید.
اگر اشتباه نکنم سال هفتاد و شش یا هفتاد و هفت بود که شما به قرارگاه جلولا آمده بودید. من هیچ آشنایی قبلی با شما نداشتم و مطلقا هم شما را نمی شناختم.با یکی از دوستانم به نام فرامرز که هم اکنون در کمپ لیبرتی است با هم در مجموعۀ ساختمان ستاد فرماندهی که نزدیک استخر بود کار می کردیم که کارمان تعمیر اتاق کار مریم حسن زاده رئیس ستاد قرارگاه بود. در همان حال مریم اکبری که اف ام ما بود برای نظارت بر پیشرفت کار ما به آنجا آمده بود. در وسط راهروی آنجا ما دو نفر بخوبی صدای مریم حسن زاده را شنیدیم که مریم اکبری را صدا زد و گفت مریم این تپاله را ندیدی؟ مریم اکبری هم که زنی بسیار بی عفت کلام و بی سوادی بود گفت: تپاله دیگر کدام جانوری است؟ مریم حسن زاده گفت همین سعید جمالی را می گویم که چند روز پیش فرستادنش اینجا… این وضعش خیلی خراب است و غرق «جیم» و «دوران» می باشد!!…
من که داخل اتاق کار مریم حسن زاده مشغول کار ساختمانی بودم به فرامرز گفتم سعید جمالی دیگر کیست؟ او گفت یکی از مسئولین بالای سازمان است که تازه به اینجا آمده است!… واقعا هاج و واج ماندم که عجب! آخر این چه نحوه صحبت و برخورد با یک مسئول بالا در سازمان است آن هم در غیاب او و در حالیکه می دانستند ما هم می شنویم؟! بعد از چند روز که از این موضوع گذشته بود فرامرز شما را به من نشان داد و گفت این سعید جمالی است که مریم حسن زاده به او توهین می کرد. من و فرامرز از این موضوع خیلی ناراحت و به اصطلاح خودشان «پر از تناقض» شده بودیم که به چه حقی به یک مسئول سازمان اینطوری توهین می کنند.
البته از این گونه حرفها و توهینها و تحقیرها و بلکه زشت تر و رکیک تر از آن در تشکیلات جهنمی رجوی درمورد همه مان روز و شب جزء «عملیات جاری»! رجوی بوده و می باشد فرهنگ کثیفی که منحصر به فرقۀ رجوی و سرمداران مرد و زن آن ذوب شده در شخص مسعود رجوی بزدل و فراری است.
ولی سخن من این است که حد اقل ماها که به خوبی این فرقه را می شناسیم اگر واقعا از آن جدا شده ایم دیگر از این فرهنگ کثیف فرقه هم جدا بشویم و رسوبات آن را با خود ید ک نکشیم و به آن افتخار نکنیم.
غفور فتاحیان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا