کاظم مصطفوی وماه کنعانی اش، مسعود رجوی!

در سالروز آزادی مسعود رجوی از زندان شاه، هرکسی ازباند رجوی که دستش قلم میگرفت، درکارزار تبلیغ وستایش این رهبر عقیدتی عجیب وغریبشان وبه فراخور حال خود شرکت کردند.
کاظم مصطفوی یکی ازاین جمع بود که ازنوشته ی طولانی اش چنین برمیآید که دانش آموز به زندان افتاده ایست که شناخت اولیه ای از مسعود نداشته وزمانی که اورا درزندان دیده، مجذوب چشمان او گردیده است!!
درزمانی که هزاران نفری درکشور بوده وهستند که بیشتر ازرجوی زندان کشیده، شکنجه شده وبعنوان سربازان گمنام ملت ایران نقاب برخاک کشیده ویا دوران کهنسالی خود را باشرافت و پایمردی سپری میکنند، طرح زندانی بودن مسعود رجوی دراین ابعاد منطقی نبوده و گویا که تنها درمیان مریدان چشم وگوش بسته ی او خریدار دارد.
مسعود رجوی نه بنیانگذار یک انقلاب ونه بانی یک مکتب فکری مردمی بوده! تنها قتل عام حساب شده ی زندانیان سیاسی برجسته توسط ساواک، اورا به رو آورد!
درنوشته ی این مرید رجوی میخوانیم:
" 30دی سالروز آزادی رهبر کبیر انقلاب نوین ایران برادر مجاهد مسعود رجوی مبارک باد -… "…همة این خصایل انسانی را بگذارید کنار قدرت عظیم جمعبندی، توانایی فکری و تئوریک، مدیریت بی‌نظیر، شرافت سیاسی، حق‌شناسی نسبت به‌پیشینیان، و پیشگامی در فدا. این مسائل شاید در یک مبارزة صرفاً سیاسی جدا از هم باشند ولی در مجاهدینی که به‌یک مکتب فکری و ارزشی معتقدند و داعیه‌رسیدن به‌سقف بالابلند‌«رهبری عقیدتی» را دارند نمی‌تواند منفک از هم تلقی شوند. ما نیز طی سالیان هریک از این ارزشها را در مسعود می‌دیدیم و هریک به‌تناسب، برداشتی از آن داشتیم ".
 درجواب این هموطن باید گفت که:
1- جمع بندی وتوانائی فکری وتئوریک ایشان نتیجه ای جز فاجعه ی 30 خرداد 60 نیآفرید!
2- این مدیریت، سازمان سیاسی- نظامی مجاهدین را به عمله ی صدام تبدیل کرد!
3- درحق شناسی او ازپیشینیان، بیان تنها این فاکت کافی است که درانقلاب مریم گفت که اگر حنیف زنده بود ازمریم- مشاطه گر و دلاله ی محبت وحرمسرادار ورزیده- تبعیت میکرد!!
4- پیشگام بودن رجوی درفدا، در فرار کردنش ازکشور و بی پناه گذاشتن خیل هواداران نوجوان وجوان درکشور، رهائی ازاعدام بعنوان تنها عضوی ازمرکزیت سازمان، مخفی شدن درموقع حمله آمریکا به عراق  و…، مسلم شده است!!
به این مسئله باید تیرباران شدن مصطفی جوان وخوش دل وکاظم ذوالانوار- پایین تر از رجوی-  در سال 1354راکه قاعدتا میبایست این کار بارجوی انجام میشد وبنحو مرموزی نشد، اضافه نمود!
درمورد شرافت سیاسی ایشان درزندان، میتوان به خاطرات صفر قهرمانیان بعنوان باسابقه ترین زندانی سیاسی ایران هم توجه کرد که میگوید رجوی درعین داشتن دوستی محکم ظاهری با جزنی، درپشت سر او بدگویی میکرد!!
برای کاظم مصطفوی این ارزش ها که من نقدش کردم مهم نبوده ویاغیر قابل درک وبعدا فهمیده که با چه رهبر عظیم الشانی طرف حساب است:
" اما واقعیت این است که هیچ‌گاه نمی‌توانستیم این ارزشهای والا و انسانی را تا حد یک مقولة مشخص ایدئولوژیک بالغ کنیم. و تنها بعد از سال64 و انقلابی که خواهر مریم پرچمداریش را به‌عهده گرفت بود که ما نیز این سعادت را یافتیم که در مداری قرار بگیریم که «ماه کنعانی»مان را بیشتر و بهتر بشناسیم ".
فاز اول انقلاب مریم، حذف کمیته ی مرکزی ودفتر سیاسی درسازمان ودادن تمامی اختیارات بدست رجوی بود تا بتواند اندک رمق باقیمانده از سازمان سیاسی- نظامی مجاهدین را بگیرد وآنرا تبدیل به یک فرقه ی منحط مذهبی- سیاسی بکند!
آیا شما با این بعد قضیه آشناتر شده و " ماه کنعانی" خودرابیشتر شناختید واز اوبیشتر خوشتان آمد که سازمان را اینهمه ذلیل کرد؟!
بدین ترتیب شما آقای کاظم مصطفوی!
رجوی را با مشخصات دیکتاتوری، زنبارگی و…، بیشتر دوست دارید واین البته برای یک عضو سازمان سیاسی ناممکن است وشما دراصل دارید ثابت میکنید که اهل عضویت وفعالیت درسازمان سیاسی نبوده وفرقه گرا وچاکر منش تشریف دارید!
وحید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا