عربستان حامی بزرگ مالی سازمان مجاهدین – مصاحبه با خانم مریم سنجابی

گفتگوی زیر مصاحبه خبرنگار ندای حقیقت با خانم مریم سنجابی از اعضای قدیمی و شورای مرکزی سازمان مجاهدین می باشد که بیش از ۵ سال است از این فرقه جدا شده و در طی ۵سال گذشته با انتشار ده ها مقاله و انجام مصاحبه های متعدد به فعالیت های روشنگرانه و افشاگری برعلیه سازمان ضاله مجاهدین پرداخته است مصاحبه اخیر به مناسبت انتشار کتاب سراب آزادی به قلم ایشان در هفته اخیر انجام شده است.
***
–    خانم سنجابی با تبریک به مناسبت انتشار کتاب سراب آزادی که اخیرا منتشر شده از شما در خواست داریم خلاصه ای از کتاب و موضوع آن را بیان کنید.
 ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار من قرار گرفته به اطلاع می رسانم کتاب سراب ازادی منهای حدود ۴۰تا ۵۰صفحه اول که مروری به سال های ۱۳۵۷تا۱۳۶۶ می باشد بقیه کتاب اختصاص به مشاهدات و حضور ۲۳ ساله خودم در کمپ اشرف است. راستش همانطور که در جلسه رونمایی کتاب گفتم، تا آنجا که توانسته ام سعی کردم شرح کوتاه ومختصری از زندگی فرقه ای و اسارت خودم در سازمان مجاهدین و دلایل رویگردانی ام از فرقه رجوی را بیان کنم تا چراغ روشنگری برای جوانان وآیندگان وطنم باشد. اگر چه فرصت نبود بسیاری از واقعیات تلخ و دردناک و فجایعی که شخص رجوی آفریده را بیان کنم ولی انشاالله در کتاب دوم بیشتر به این موضوعات خواهم پرداخت.
–     خانم سنجابی اخیرا و بعد از رونمایی از کتاب شما در سایت های سازمان مجاهدین متن و عکسی برعلیه شما و اقای خدابنده منتشر شده بود آیا شما متوجه شدید.
 نه خیر من نخواندم و علاقه ای هم به خواندن و اراجیف تکراری و بی سر ته آنان ندارم چرا که متاسفانه سال ها در درون سازمان بودم و آشنایی به کینه توزی ها و ادبیات بسیار سخیف رجوی دارم.
 و اتفاقا یکی از دلایل بیزاری من و بسیاری از نفراتی که هنوز هم در سازمان هستند همین ادبیات سخیف و بدون استدلال و منطق است.
شما اگر توجه کنید صدها تن از دوستان جدا شده من که بعد از رهایی قلم بدست گرفته و مقالاتی جهت افشای روابط درونی سازمان نوشتند در صحبت هایشان به صدها اشکال و انتقاد و عقب ماندگی و تحجر اشاره کرده و درباره محرومیت ها و محدودیت ها و ستم ها نوشتند.
 بارها بسیاری از خانم ها و آقایان جدا شده چه در داخل و چه درخارجه که دسترسی ها بیشتر است در خواست مصاحبه و گفتگوهای رودرو و علنی با نمایندگان سازمان نمودند. ولی شخص مریم قجر و سران سازمان از ترس و نگرانی و بی آبرویی حاضر به رودرویی نشدند.
 و تا کنون حتی یک سوال و پرسش و یک افشاگری جدا شدگان را با آن عرض وطول ادعایی روابط عمومی اش نتوانسته پاسخ بدهد.
خوب علت هم یک چیز بیشتر نیست و آن اینکه پاسخی ندارند وآنها خیلی خوب می دانند یک پاسخ هم صد باربیشتر آنها را در مخمصه می اندازد. به همین دلیل تنها پناه آنان دو محور است اولا بکار بردن کلمات زشت و ناروا و فحش و برعلیه جداشدگان و دوم بکار بردن تهمت خنده دار مامور اطلاعات و کلمات نامفهوم رژیمی و اطلاعاتی …
 به همین دلیل بیش از این نمی خواهم وارد این مقوله شوم چرا که بیش از اندازه رجوی و مهره هایش خود را سخیف و بی ارزش کرده اند که جای پاسخگویی ندارد.و ایادی فریبکارش بهتر از هر کسی می دانند که اگر من بخواهم پاسخی به آنان بدهم ده ها بار بیش از این سیه روی شده و مفتضح تر خواهند شد.
–  در این مدتی که شما از فرقه رجوی نجات پیدا کرده اید بیشترین سوال و کنجاوی نفرات و مصاحبه کنندگان با شما در مورد سازمان چیست.
بیشترین سوالها از روابط درونی تشکیلات و پرسش درباره این است که آیا رجوی زنده است یا مرده و اکثرا معتقدند که وی مرده است ومی گویند چگونه ممکن است او زنده باشد و اینگونه خود را از ترس جانش پنهان نموده باشد اکثرا میگویند بسیار جای تعجب دارد فردی اینقدر ترسو و بزدل باشد که خود را برای این همه مدت طولانی پنهان کرده باشد.
 بنظر من اگر رجوی یک درصد هم اعتبار داشت آن یک در صد را هم در طی ۱۰ الی ۱۲ سال اخیر از دست داده است.
 ۱٫ بدلیل رها کردن نفراتش و بدر بردن جان خودش
 ۲٫ بدلیل به کشتن دادن حدود ۶۰ نفر بطور مشخص در کمپ اشرف که دقیقا خودش هم می دانست در معرض خطر هستند و بارها به آنها اخطار داده بودند کمپ اشرف را تخلیه کنند
۳٫ بدلیل تعلل در خارج کردن نفرات از عراق تا جاییکه بیش از ۱۰۰ نفر را به همین دلیل قربانی کرد.
۴٫ زندانی کردن نفرات در کمپ لیبرتی و اجازه ملاقات ندادن به خانوادها با فرزندانشان و مهمتر از ان در بی اطلاعی محض گزاردن نفرات در کمپ لیبرتی و قطع ارتباط آنها با دنیای خارج
 ۵٫ به گروگان گرفتن نفرات بیمار و بی پناه و سواستفاده از آنان، می دانید که بسیاری از نفرات که در اثر بیماری سرطان و قلب سکته کرده و فوت کردند سالها بود که مانع فرستادن انها به خارج می شدند.
شما ببیند در خبرها اعلام می کنند که خانم معصومه درودی به دلیل بیماری حاد سرطان فوت می کند و تمام تقصیرها را به گردن این و آن می اندازند که در محاصره هستند … در حالیکه این خانم سالها با این بیماری درگیر بوده و بعلت سهل انگاری های پزشکان ایزوله فرقه که یا متوجه نشدند وتاره اگر هم زود متوجه شوند کارجدی نمی توانستند بکنند چونکه رجوی برای جان انسانها اهمیتی قائل نیست و هر کس هم بمیرد بیشتر فرد قربانی و هم بقیه را تشویق به چنین زندگی و مرگی می کنند.
 من ده ها مورد و مثال از این دست دارم، خانم سیمین جان احمدلو یکی از خدمت کاران دفتر مرکزی رجوی بود که شناسایی بیماری او تا مرگش کمتر از یک ماه هم طول نکشید و بعد از مرگش بسیار با خوشحالی بیان می کردند که او چندین ماه سردرد وحشتناک و علائم بیماری را داشته ولی با همان سردرد صبح تا شب کار می کرده ودم برنمی آورده و عدم مراجعه او به دکتر را تشویق و ترویج می کردند… این فرهنگ مرگ و نیستی، فرهنگ فرقه ای بود که مستمر مارا به آن تشویق و ترغیب می کردند.
 در سال ۱۳۸۰ همچنین آقایی به اسم طهماسبی با بیماری سرطان درگیر بود ایشان سیتی زن آمریکا بود و خانواده اش در خارج کشور بودند. و بعلت بیماری شدید ایشون را با تخت به جلسات مغزشویی رجوی می آوردند. در حالیکه می توانستند براحتی او را به خارج و به نزد خانواده اش بفرستند رجوی اجازه نمی داد که او را برای مداوا به خارجه بفرستند تا اینکه او را به این طریق کشتند و بعد از مرگش این گونه شیوه زندگی و مرگ را دوباره کلی تشویق وترویج نمودند.
 مهندس مهدی فتحی که سالها در زیر آفتاب ۵۰ درجه عراق عمر و جوانی اش را فدای پروژه ساخت کاخ پارسیان برای رجوی نمود و خانم مرضیه همتی که بعلت بیماری سرطان درگذشتند، سالها بود از این بیماری رنج می بردند و شخص رجوی اجازه انتقال به آنها برای درمان نداد و عامدانه آنها را به کشتن داد. و خانم همتی نهایتا در شرایط حاد و پیشرفته بیماری اش که دیگر امیدی به زنده بودنش نبود بدن نیمه جانش را به خارج فرستادند. که مدتی کوتاهی بعد فوت نمود. درتاریخ سازمان جهنمی مجاهدین از این نمونه های دردناک و ضد انسانیت و حقوق بشری کم نیستند.
ولی جای تعجب ازاین همه دجالگری شخص رجوی و ایادیش هست که در سال های اخیر یک شیوه فریب و وارونه کردن حقایق یاد گرفته اند که هر کس می میرد دلیل مرگ آنها را بنوعی به گردن بیرون از خود می اندارند.
 جالب است بدانید آنها هر کس را بخواهند ظرف یک هفته می توانند به خارج کشور بفرستند.
 در بحبوبه وضعیت بسیار متشنج و نابسامان عراق در زمان جنگ امریکایی ها و در زیر بمباران حدود دویست زن و مرد را همراه مریم قجر به اروپا فرستادند پس از آن هم در سال های اخیر و بعد از اینکه دولت عراق فرمان خروج داد براحتی می توانستند نفرات بیمار را به خارج کشور بفرستند ولی بدلیل اینکه رجوی عزم کرده بود حتی یک نفر را هم به خارج نفرستد بیماران حاد و ناتوان یکی پس از دیگری با فرمان رجوی محکوم به مرگ در عراق شدند.و حدود ۹۰۰نفر هم که دارای پاسپورت های معتبر کشورهای خارجی بودند تشویق به پاره کردن پاسپورت و برگه های سیتی زن و گرین کارت ها نمودند. تا کسی نتواند به خارج از کشور عراق برود. نمونه دیگر در همین یکی دو ماهه اوایل سال ۹۵ بیش از ۲۰۰نفر را تا کنون به آلبانی فرستادند. پس چگونه است این مظلوم نمایی های ریاکارانه که ما در محاصره هستیم و بیماران را در لیبرتی تا سرحد مرگ نگه می دارند؟
 برگردیم به سوال شما.
 ۶٫به نظرم دلیل اصلی بی اعتبار شدن رجوی همانا پنهان کردن خودش است.
 وحفظ جان و ترس از مرگ و هزینه هایی که رجوی برای حفظ خود در این سال ها نموده و تا جاییکه اطلاع دارم شگفت انگیز و شاید بی نظیر است.نه تنها هزینه های مالی بلکه هزینه های جانی فراوان دردناک از نفراتش گرفته. تعداد بسیار زیادی را هم قربانی خود نموده و باعث شده که این چنین جدا شدگان از او بیزار باشند.
 از سال ۱۳۶۰ که با اعلام یک شبه عملیات نظامی بسیاری از هواداران را در بی پناهی و بهت فرو برد در حالیکه خودش به ساحل امن فرار نموده بود. تا عملیات بی فروغ جاویدان که هزاران نفر را برای خودخواهی خود بر روی جاده آسفالته و در یک ستون به درون تنگه مرگ فرستاد تا به امروزش که دهها نفر را در عراق قربانی حفاظت خویش می کند.
 شما هیچ گاه اشتباه نکنید که اصرار برماندن در عراق و به کشتن دادن بیش از صد نفرِ تا به امروزِ رجوی بخاطر مبارزه و شعارهای پوشالی وی برای سرنگونی بوده است. خیر
 زیرا هزار بار بهتر از من و شما رجوی بخوبی می داند که حرف از مبارزه و سرنگونی و ماندن در عراق با یک نیروی سه هزار نفری آنهم محصور در کمپ اشرف یا لیبرتی یک شوخی و توهمی بیش نیست.
 آنچه که در پشت پرده است. بیش از همه نیاز مبرم رجوی به حفاظت ازخویش بود که از اعضایش بعنوان یک سد دفاعی و رد گم کردن برای حفاظت استفاده می نماید.
 بارها مریم قجر و سران درجه یک سازمان به ما می گفتند اگر همه اعضای سازمان بمیرند و فقط رجوی زنده بماند کافیست. بارها او می گفت که همه شما باید فدای رهبری شوید و بارها وبارها در حفظ جان بی مقدار رجوی وبرای حیات خفیف و خائنانه اش سخن ها می گفتند. مریم قجر حتی می گفت وظیفه شماره یک اعضای شورای رهبری حفاظت از رجوی است و بس و کار دیگر ارزشی ندارد…
 فکر می کنید به چه دلیل در سال ۱۳۷۳ نزدیک به ۵۰۰نفر از اعضای سازمان خویش را زندانی و حبس نمود و تعداد بسیار زیادی ازاین افراد به اتهام واهی نفوذی زیر شکنجه و فشارهای روحی بسیار بودند و در نهایت تعدادی هم سربه نیست شدند؟
میدانید بعد از گذشت شش ماه جناب رجوی حتی یک نفوذی واقعی هم پیدا نکرد و در عوض به جای عذرخواهی و پوزش به ما چی گفت. طلبکارانه و وقیحانه گفت ؛ پای حفاظت من در میان بوده است و شما خوب همکاری نکردید و گله مند هم بود و بسیار حق به جانب!
 و در سال ۱۳۸۸ هم در زمانی که دولت عراق فرمان خروج به سازمان داده بود. به ما دستور دادند اگر هزار نفر هم کشته شدند نباید دست آنان به ستاد ۴۹ برسد.
 ببینید زمین و خاک اشرف و مبارزه حرفهای شعاری بیش نبود و نگرانی اصلی از دسترسی به محل اختفای رجوی بود و بس
 این شخص بصورت شگفت انگیزی به دنبال حفظ خود است. که دیگر جایی برای صحبت و بررسی هجویاتی که اوبعنوان مبارزه و سرنگونی می زند نیست.
 به همین دلیل بعنوان آخرین نکته می خواهم بگویم زنده و مرده بودن رجوی ارزشی ندارد. کسیکه صدها و هزاران تن از اعضای خویش را قربانی خودخواهی ها و مطامع خویش نموده. کسی که میلیون ها دلار را صرف ساختن پناهنگاه ضد بمباران اتمی و کاخ و امنیت خویش می کند. دم زدن از انقلاب و انقلابی بودن گنده تر از دهانش می باشد…
 – خانم سنجابی با این صحبت های شما من متوجه شدم که شما معتقدید رجوی مگر در طی این سالها در کمپ اشرف یا عراق بوده است؟
 می دانید باز هم تاکید می کنم مهم نیست که او الان کجاست و زنده است یا مرده اتفاقا در این باره در کتابم بطور مفصل صحبت کرده ام و شما را به آن ارجاع می دهم. ولی همین مقدار توضیح بدهم که بله من معتقدم که رجوی علیرغم میل باطنی اش در عراق گیر افتاد و به احتمال زیاد تا سال ۱۳۹۰ هم در عراق بوده. ولی همانطور که گفتم مرگ و زندگی او ارزش ندارد.
 – شما اشاره کردید دومین موضوعی که خیلی نفرات سوال می کنند در رابطه با مناسبات درونی سازمان است. نظرشما در این رابطه چیست؟
راستش هر زمان به سالهایی که در درون سازمان مجاهدین گذراندم به جوانی و سال هایی که در آنجا هدر دادم فکر می کنم متاسف و بسیار غمگین می شوم و البته بعد خدا را شکر می گزارم که نجات پیدا کردم و نه تنها از جدایی ام پیشمان نیستم بلکه افسوس بیشتر برای این است که چرا زودتر جدا نشدم و هر زمان به روز نجات و فرارم از فرقه فکر می کنم اگر هزار بار دیگر هم به آن لحظه برگردم می دانم بهترین و درست ترین تصمیم زندگی ام همانا فرار و رهاییم از این فرقه مخوف شرمناک و شیطانی است.(این پاسخ کوتاهی است به اراجیف آنها)
 – چرا شیطانی و مخوف وشرمناک و چرا برگزیدن نام فرقه و این همه بیزاری جداشدگان ازسازمانی که روزی با عشق و علاقه آن را انتخاب کرده بودند.
 کلمات قرون وسطایی و فرهنگ دیکتاتوری و فرقه برای مناسبات درونی سازمان مجاهدین به واقع کم است و هیچ زمان من و همه دوستان جدا شده نمی توانیم ظلم و ستمی که در طی این سالیان برما رفت را بیان کرده و بخوبی تشریح کنیم. شاید کلمه نظام برده داری نزدیکتر به واقعیت باشد تا حتی بیان ساختار فرقه ای. زیرا شاید نظام برده داری ملموس تر برای مردم باشد.
 همه اعضای سازمان هنگامی که وارد قلعه اشرف شدیم و درب ها به روی ما بسته شد کم کم متوجه شدیم که چگونه در قلعه الموت رجوی اسیر شدیم که رهایی از آن تصورش هم رویا بود. قلعه ای با برج و باروهایی چندین متری سیم های خاردار در اطراف آن و سزای هر فرد که می خواست از آنجا خارج شود مرگ بود.
 در اطراف هر مقر درون اشرف گودال و خندق های متعددی کنده بودند و دور تا دور آن پر از سیم خاردار و رشته های حلقوی سیم های خاردار و نورافکن هایی که به جای اینکه بیرون را روشن کند تا چندین متر درون مقر را روشن می کرد و نگهبانی ها و موانع متعدد و بازهمه اینها اقداماتی برای جلوگیری از فرار نفرات بود و نه نفوذ از بیرون!
 در گذشته های دور برده ها حداقل حق تشکیل خانواده را داشتند و کسی به افکارشان کاری نداشت ولی در درون کمپ های سازمان زندگی به شکل دیگری بود. روزهای کار و بیگاری از ۵ صبح تا ۱۱ شب کاملا برنامه ریزی شده و با مقررات خشک که هیچکس حق دخل و تصرف در آن نداشت.
 انتخاب کار و محل کار و اردوگاه و فرمانده و دوست همه بعهده فرمانده هان و تشکیلات بود. حتی رنگ لباس و غذا و نحوه صحبت کردن … فرمایشی بود.
 اینترنت و تلفن و ارتباط با خانواده و اطلاع از دنیای بیرون که دیگر جز حرام های درجه یک بود. ما در درون کمپ می بایست خانواده خود را فراموش می کردیم و اجازه تماس با آنها را نداشتیم و فرمانده و حاکم مطلق بر روح و روان و جسم افراد رجوی بود او همه اعضا را متعلق به خود می دانست و زندگی و مرگ همه در دست او بود. وهر زمان اراده می کرد فرمان مرگ می داد. درون کمپ افراد حتی اجازه ملاقات و دیدار با اعضای خانواده درجه یک خود را هم نداشتد.
 و مزید بر همه اینها بایستی روزانه آنچه را که در افکارمان گذشته بود را بازگو کرده و اگر کسی هم مقاومت می کرد در جمع های ۵۰ تا ۱۰۰نفری یکانش مورد سرزنش قرار می گرفت.
 یک خاطره بگویم، در آن روزهای سخت و مشقت بار در کمپ اشرف در روزهای پنجشنبه شام دو عدد کتلت و نصف گوجه فرنگی و چند عدد چیپس بعنوان بهترین غذای هفته بود که می دادند و بعد از شام هم یک فیلم سینمایی به توصیه رجوی که یا اسب کهر را بنگر بود که بیش از ده بار تکرارش کرده بودند یا فیلمی کاملا جنگی انتخاب می شد که هیچ زنی در آن فیلم نباشد و محتوای خانوادگی هم نداشته باشد.و این دو سه ساعت در مجموع استراحت و در اختیار خود کل هفته بود.
 در سر شام یک فیلم بیست دقیقه ای تنظیم شده از اخبار سیل و طوفان و زلزله و انفجار و مرگ ومیر با صحنه های تکان دهنده توسط بخش خبری سازمان تهیه می شد که نامش جهان در تصویر بود که میخواستند به ما اینطور القا کنند که در تمام جهان جنگ و کشتاراست و خبر دیگری نیست، واقعا بسیاری از صحنه های این بسته خبری تاسف برانگیز و وحشتناک بود که هر شب در هنگام صرف شام و قبل از اخبار دست چین شده تلویزیون سازمان می بایست نگاه می کردیم که آنهم اجباری بود.
 دریکی از این هفته ها درهمان پنجشنبه شب من در حد یک جمله به نفر کنار دستی ام گفتم کاش این فیلم مرگ و میر و تکان دهنده را اقلا پنجشنبه شب ها پخش نمی کردند که شام هم کوفت ما نمی شد.
 فردای آن روز در جلسات سازمانی در حضور ۵۰ نفر بشدت مورد مواخذه و ناسزا قرار گرفتم که چرا به پخش این فیلم اعتراض کردم و از مبارزه کم آوردم و صد جور ناسزای دیگر که شایسته خودشان بود، نثارم کردند. و بیش از چهار ساعت در زیرهجوم و حمله زنان و فرمانده هان قسمتی که کارمی کردم بودم این خاطره را برای این تعریف کردم که متوجه شوید در طی شبانه روز تمامی اعمال و حرکات ما زیر دوربین و کنترل بود و حتی جرئت یک اظهار نظر ساده بر خلاف نظریات شخص رجوی و سران فرقه را نداشتیم. و تمام زندگی ما بدینگونه جهنمی بود. …نه تماس و اطلاعی از خانواده، نه تفریح و سرگرمی، نه امیدی به زندگی و سراسر تشویق به مرگ ونیستی و تحمل درد و شرایط سخت.
 با اینحال می خواهم بگویم تمامی این موارد دلایل جدایی من و سایر دوستانم از سازمان نبوده چرا که بهر دلیل با سابقه های مبارزاتی و پیشینیه ای که هرکدام داشتیم قبل از پیوستن به سازمان برای خود شرایط سخت و مبارزه و گذشتن از خیلی از امکانات دنیا را پذیرفته بودیم ولی آنچه که من و بسیاری را به نقطه جدایی و بیزاری و در مقابله با فرقه قرار داد. خیانت های آشکار و پنهان شخص رجوی و فریب های بی حد واندازه وی بود.
 – اخیرا آقای عیسی آزاده در یک مقاله شان خاطر نشان کردند و نوشتند که حتی یک تحلیل و حرف رجوی درست از اب درنیامد. در طی این سالیان فریب و فریب و دروغ بود که می شنیدیم و حتی یکبار هم نشده با صداقت با اعضایش حرف بزند.
 آخر به چه دلیل در زمانیکه تعداد اعضای سازمان به ۵۰۰۰نفر هم نمی رسید بیش از ۵۰۰ نفر را به اتهام واهی نفوذی زندانی کرده و شکنجه بدهند و تعدادی را قربانی کنند؟ بخاطر نگرانی ان جناب برای جانش؟
 – شما می دانید که با همین تعداد که بودیم و مستمر هم یکی از موضوعات مطرح شده از طرف فرمانده هان سازمان کمبود نیرو بود در این حال تعداد اعضای حفاظت و دفتر رجوی نزدیک به ۲۵۰ نفر بود…. یکان حفاظتی که در اطراف قرارگاه هایی که رجوی مستقر بود حدود ۱۵۰ نفر بودند که طی شبانه روز ۲۴ ساعته به گشت زنی مشغول بودند یعنی در هر ساعت ۱۰ الی ۱۵ گشت در جاده ها و خیابان های اطراف مقر رجوی به گشت حفاظتی مشغول بودند. و تازه یک نفر از نیروهای عراقی هم همراه آنان بودند. (یعنی سیصد نفر)
– ۱۰۰ نفر هم حفاظت نزدیک و کارهای خدماتی و دفتری او را بعهده داشتند. با صرف هزینه های میلیونی برای ساخت قرارگاه های حفاظتی و تفریحی متعدد برای آقا و خانم رجوی
 – این در شرایطی بود که بسیاری از رزمندگان ارتش ایشان جوراب سالم هم به پا نداشتند و تمام وسایل آنها تشکیل شده از یک تشک ابری و یک عدد پتوی مندرس و دودست لباس نظامی و غذای جیره بندی بود. غذای ارتش گاه در برنامه ریزی های صرفه جویی شدید بود طوریکه صدای همه در می امد و بعد بطرز وقیحانه ای می گفتند بودجه نداریم. همان زمان من هم یکی دو سالی در قسمت حفاظتی رجوی و نگهبانی درب ورودی قرارگاه بدیع بودم بیاد دارم فقط برای یک مهمانی رجوی که چند مقام عراقی را دعوت کرده بود که ما هم برای کمک و پشتیبانی رفته بودیم. چند میلیون هزینه مهمانی و خرید شیرینی وگل و انواع غذاهای ایرانی و فرش ایرانی و انواع تجملات می شد. راستش سخن گفتن و شرح فریب و فرقه رجوی بسیار و زمان کم.
 – تنها می توانم بگویم رجوی رهبری بود که از پشت خنجر به اعضایش زد. به خانواده هایی که دختران و پسران خودرا به دست این سازمان دادند خیانت نمود.و به تاریخ ایران و ایرانی وبشریت و کلمه مبارزه و انقلابی خیانت نمود و البته فکر می کنم رجوی بهتر از هر کس دیگری خودش درک خواهد کرد وقتی که می گویم به اعضایش خیانت نمود یعنی چه …و امیدوارم روزی برسد که حقایق بیشتری افشا شود.
– دربیشتر مقاله هایی که از شما خواندیم چرا شما تاکید بر فرقه بودن سازمان مجاهدین دارید؟
والا خیلی تاکید ندارم ولی می توانم بگویم علاوه بر تروریست و خیانتکار نام فرقه زیبنده تر است چرا که در نام فرقه همین نام ها نیز مستتر است.
 – خانم سنجابی با تشکر از شما که تا اینجای بحث همراه ما بودید. می خواستیم نظر شمارا در باره وضعیت کلی تشکیلات و استراتژی و امکانات مالی سازمان بدانیم. در این باره در خبرها بسیار شنیده ایم که حتما منابعی خارجی به سازمان مجاهدین کمک می کنند و الا که سازمان مجاهدین از پس هزینه های خود بطور مستقل برنمی آید. نظر شما چیست؟
 قطعا همینطور است. و همانطور که خودتان مطرح کردید اخبار و اطلاعات زیادی در این رابطه منتشر شده است.
 اگر بخواهم بطور خلاصه بیان کنم یکی از منابع کوچک و رد گم کنی مالی سازمان نیز همان موضوع ادعایی گدایی مالی اجتماعی می باشد که البته با شیوه های بسیار متقلبانه و کلاهبرداری همراه بوده است.این شیوه بدین صورت بود که:
 الف. صدها نفر از اعضا و هواداران سازمان در خارج کشور در تمامی ساعات روز گاه تا ۱۸ ساعت در هر شرایط آب و هوایی، گاه در دمای ۱۵ درجه زیر صفر در شهرها و روستاهای کشورهای خارجی به بهانه کمک به کودکان ایران و بچه‌های بی سرپرست از مردم پول جمع آوری می‌کردند…آن‌ها موظف بودند شب با مبالغ مشخص شده به پایگاه بازگردند وبه اصطلاح برای افراد یک حد معین۲۰۰۰دلار درآمد در روز مشخص کرده بودند. چنانچه کسی درآمدش به مبلغ مشخص شده نمی‌رسید اجازه ورود به او داده نمی‌شد و می بایست شب را در خیابان سر کند. تا مبلغ مورد نظر را تأمین کند…
 و شیوه دوم آن به نام “کار مالی ویژه” مرسوم شده بود که افراد متمول و سرشناس در کشورهای خارجی شناسایی شده و نفرات خبره را برای اخاذی به نزد آن‌ها فرستاده و مبالغ درشتی را تحت عنوان کمک ماهانه و دائمی از آن‌ها سرکیسه می‌کردند…که اکثراً نیز با کار تبلیغی گسترده و فشار روانی که روی این افراد می‌آوردند موفق به دریافت مبالغ کلانی از آن‌ها بطور ماهانه و دائمی می‌شدند.
یکی دیگر از منابع مالی سازمان مجاهدین در خارج از کشور انجمن های خیریه پوششی بود که به بهانه کمک به کودکان و آوارگان ایرانی در کشورهای غربی بودند. این انجمن ها در طول سال های ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۳ در چند کشور غربی تأسیس شدند که مهمترین آنها این چند انجمن هستند: ۱٫ انجمن خیریه حمایت از کودکان آواره ایرانی (IFKH) در آلمان، کلن. ۲٫ انجمن خیریه حمایت از آوارگان ایرانی (FHI) در آلمان، هامبورگ. ۳٫ انجمن خیریه ” IRAN AID ” در انگلستان. ۴٫ انجمن خیریه ” IRAN AID ” در فرانسه. ۵٫ انجمن خیریه ” M. S. S ” در دانمارک. ۶٫ انجمن خیریه ” M. S. F ” در نروژ ۷٫ انجمن خیریه ” IRAN AID ” در آمریکا. ۸٫ انجمن خیریه ” IRAN AID ” در ایتالیا. ۹٫ انجمن خیریه ” CIM ” در هلند.
 یک سری از این انجمن‌ها و مؤسسات خیریه به کارهای پولشویی و خرید اقلام نظامی سازمان مبادرت می کرد. ازجمله بنیاد خیریه “ایران اید Iran Aid” که سال‌ها در کشورانگلستان و با پوش جمع آوری پول برای کودکان بی سرپرست دایر بود… سرانه سالانه این انجمن ۱۵ میلیون پوند اعلام شده بود. (که البته به احتمال زیاد دوسه برابر این مبلغ بود) کمیسیون خیریه بریتانیا بالاخره “ایران اید” را در سال ۱۹۹۷، به دنبال تحقیقی که درباره سوء استفاده از پول به این شیوه نمود، تعطیل کرد انجمن‌های مشابه نیز در سایر کشورها مخصوصاً” آلمان که تعداد زیادی از کودکان مجاهدین در آنجا بودند نیز به همین شکل کار می‌کردند.
 در آلمان نیز فعالیت‌های دوگانه سازمان افشا شد. از این مبالغ طبق اسناد فقط یک قلم حدود ده تا دوازده میلیون مارک توسط مجاهدین برای خرید سلاح استفاده شده بود. بعد از دو سال تحقیق، دادگاه عالی آلمان در ۲۱ دسامبر ۲۰۰۱، بعد از پیدا کردن شواهدی مبنی بر سوء استفاده از امنیت اجتماعی و تقلب، دفاتر مجاهدین و ۲۵ خانه و پایگاه را تعطیل کردند. و تعدادی از نفرات دست اندکار و تحت تعقیب ازجمله سرپرست پانسیون به نام خانم اعظم.رحمانی و رخساره زمانی، روشنک و مهناز صمدی.. را مخفیانه به عراق منتقل نمودند.
 همانطور که در مقاله های قبل نوشته و آقای حسین نژاد نیز بطور مفصل از منبع مالی نفت عراق درزمان صدام برای فرقه رجوی صحبت کرده اند؛ پس از آمدن رجوی به عراق و قرار گرفتن در ارتباط و همکاری کامل با دولت صدام منبع اصلی مالی و درآمد سازمان، کشور عراق بود.
 – برابر آمار و اطلاعات موجود، طی توافقات بعمل آمده بین سران فرقه و مسئولین عراقی درسال ۱۹۸۷ مقرر گردید علاوه بر کمک‌های تسلیحاتی و لجستیکی، روزانه ۵۰۰۰۰ بشکه نفت عراق به فرقه رجوی اختصاص یابد (تولید روزانه نفت عراق در آن سال‌ها بیش از ۲۰۰۰۰۰۰ بشکه نفت در روز بود). پس از اشغال کویت و روبرو شدن رژیم بعثی عراق با تحریمات نفتی، سازمان مجاهدین سعی کرد از طریق شرکت‌های پوششی فرقه، تولیدات نفتی عراق را دربازارهای جهانی بفروش برساند، در عوض نیز صدام حسین سهمیه اختصاصی فرقه را تا حد ۷۰۰۰۰ بشکه درروز وسپس در سال ۲۰۰۰ تا سقف ۱۰۰۰۰۰ بشکه درروز افزایش داد. قیمت هربشکه نفت درفاصله سالهای ۱۹۸۷ تا ۲۰۰۲ میلادی بین ۳۰ تا ۷۸ دلاربوده است که بطورمیانگین, رجوی روزانه بین ۳ تا ۴ میلیون دلار فقط ازقِبَل قراردادهای نفتی ازدولت صدام دریافت می‌کرد، در حقیقت به مدت ۱۵ سال این درآمد وجود داشت، تا آنجا که رجوی توانست با پول حاصل از آن، دست به سرمایه گذاری‌های کلان اقتصادی زده و شرکت‌های تجاری با اسامی پوششی در داخل عراق براه بیندازد بطوریکه این شرکت‌ها توانستند قدم به قدم بازار عراق را دردست بگیرند و شرکت‌های رقیب عراقی را از بازار حذف کنند
 به احتمال زیاد رجوی با پول حاصل از درآمد نفت عراق، درسایرکشورها نیز شرکت‌های تجاری پوششی براه انداخت. (همانطور که میدانید دو تن از اعضای سازمان که دراثنای جنگ عراق وآمریکا، توسط دستگاه اطلاعات سوریه در این کشور، دستگیر و به ایران مسترد شدند، در حال انتقال دو میلیون دلار ازاین پول‌ها بودند)
 – علاوه بر اینها دولت عراق به ازای هر رزمنده موجود در کمپ اشرف به سازمان سرانه باصطلاح پناهندگی می‌داد (حدود ۲تا ۳هزار دلار بطور ماهانه) علاوه بر دریافت نفت و پول نقد از رژیم عراق، همه امکانات لجستیک وپشتیبانی ازبدو ورود تا حتی دوسال بعدازاشغال عراق، ازدولت عراق دریافت می‌شد که شامل کلیه کالاهای اساسی ازجمله انواع سوخت و موادغذایی مانند برنج، آرد، روغن، حبوبات، چای، شکر و…باضافه همه هزینه ونیروهای سرویس ونگهداری ادوات جنگی وغیرجنگی که شامل خودروهای زرهی وغیرزرهی وسایرتسلیحات می‌شدند، بود.
 – درمعمل زرهی شهرک تاجی (تعمیرگاه ماشین آلات زرهی ومهندسی واقع در اشرف) بیش از ۲۰۰۰ نفرازپرسنل ارتش عراق بطور رایگان به کار تعمیرات و آموزش لجستیک اشتغال داشتند. تهیه قطعات مورد نیاز و تعویضی نیز به عهده ارتش عراق بود.
 بطوررسمی هزینه و بودجه ارتش رجوی از زمانیکه درقالب یک ارتش منظم قرارگرفت، از طرف لشگر اول از سپاه دوم عراق مستقر در جبهه میانی تأمین می‌شد و نیروهای رجوی جزئی ازاین لشگرمحسوب می‌شدند. بنابراین باید گفت، دستگاه نیرویی رجوی نه بعنوان ارتش آزادیبخش، بلکه بعنوان یک تیپ ازلشگر اول ازسپاه دوم ازنیروی زمینی ارتش عراق بود.
 از کمک های بی شمارحکومت صدام که اکثر اعضای سازمان شاهدین آن هستند یک نمونه در سال ۱۹۹۷ میلادی بود که خانم پری بخشایی از طرف مدیریت سر رشته داری به نمایندگی از رجوی قرار دادی را با رئیس ستاد لجستیک ارتش صدام امضاء کرد وبه دنبال آن به مدت چند هفته سازمان از پادگانی در حومه فلوجه معروف به ” تاجی” توسط ده‌ها تریلی بصورت روزانه انواع سلاح ومهمات وتجهیرات واقلام تدارکاتی ذیقیمت را به اشرف وزاغه های مهمات آن که تا آنموقع دست ارتش صدام بود منتقل می‌کرد. ازان پس آن منطقه وکل زاغه‌های آن که کفایت تأمین لجستیک یک لشکرکامل را دارا بودند دراختیار سازمان قرارگرفت واین منطقه بعنوان بخشی ازاشرف، به اشرف بزرگ معروف شد که بعدازآن هم مجدداً گسترش یافت وزمینهای منطقه حمرین که درآن مانورهای نظامی جنگی اجرا می‌شد، را نیز شامل شد.
 مدیر سابق سرویس اطلاعات نظامی دولت صدام، ژنرال وفیق سامرایی که از عراق فرار کرد و اکنون در لندن زندگی می‌کند، مطالب زیادی درباره فعالیت‌های اطلاعاتی صدام فاش کرد، از جمله رابطه او با مجاهدین، و گروه‌های دیگری که به خاطر خدمتشان مزد می‌گرفتند. او فاش کرد که در آن زمان مسئول آن‌ها چه کسی بوده، رابط آن‌ها برای صدور دستورات از وزارت اطلاعات به مجاهدین چه کسانی بوده‌اند، و چگونه رجوی برای هریک از خدماتش، از جمله جمع آوری اطلاعات و کارهای ویژه، از دولت عراق مزد می‌گرفته است. او فقط یک قلم از مبالغ دریافتی را هشت میلیون دلار اعلام نمود.
 امروزه فیلم‌های مستند دریافت پول سران سازمان از اعضای استخبارات عراق و چانه زنی‌های مسعود رجوی با ژنرال هبوش مسئول استخبارات عراق برای دریافت پول و سلاح بیشتر از دولت عراق در اینترنت بصورت گسترده در معرض دید عموم می‌باشد.
 هرخواننده بی طرف ومنصفی می‌تواند از طریق این آمار و ارقام به این سئوال پاسخ دهد که، آیا آنگونه که فرقه رجوی ادعا می‌کند، منابع درآمدش مشخص و شفاف است؟
 درجریان بازرسی ۱۷ ژوئن از مقر مریم رجوی در اورسورواز توسط پلیس فرانسه هم مبلغ ۷۰۰۰۰۰۰ دلار پول نقد کشف شد، ۷میلیون دلاری که ظاهراً پول دم دستی و بعبارتی پول توجیبی مریم رجوی بوده که توسط پلیس فرانسه ضبط گردید!
بعد از رسوایی ۱۷ ژوئن، سران فرقه برای پیشگیری از ضربه مشابه دراشرف، میلیون‌ها دلار پول نقد حاصل از نفت عراق را که در گاوصندوق‌ها نگه داری می‌شد، بین نفرات داخل اشرف توزیع کردند تا در صورت بازرسی احتمالی از سوی نیروهای عراقی ضبط نشود، البته بعداز حدود شش ماه دوباره پول‌ها را از ما پس گرفتند. به هرکدام از ما بین ۷۰۰تا ۱۰۰۰ دلار توزیع نموده بودند.
 حال ممکن است شما و خوانندگان فکر کنند که تنها امکانات مالی سازمان مجاهدین دولت عراق و سایر روش های کلاهبرداری خودش بوده است.
 خیر سالهالست که بحث ها و گمانه زنی ها مبنی بر کمک های دولت اسرائیل و عربستان نیز به چشم می خورد ولی بدلیل همان ماهیت پیچیده فرقه بسیاری از این تعاملات پنهانی و دور از چشم عموم مردم و خصوصا هواداران و اعضا سازمان انجام می شد
من در این جا فقط می خواهم به یک مورد از کمک های مالی چشمگیر عربستان به شخص رجوی اشاره کنم که من و تعدادی از اعضای حفاظت رجوی بعدها در جریان آن قرار گرفتیم.
سال ۱۳۶۶ رجوی مخفیانه و در محتوا برای ملاقات با یک سری مقامات عربستان و به ظاهر برای سفر حج به عربستان رفت. به علاوه اینکه او بصورت تحقیر آمیزی به شیوه اهل تسنن لباس احرام پوشید و زیارت نمود، بماند.
 در برگشت وی مقامات عربستان از طرف ملک عبدالله ولیعهد عربستان در آن زمان سه کامیون طلا و جواهرات حاوی مقادیرچشمگیری شمش طلا و جواهرات و ساعت های طلای رولکس با آرم سلطنتی آل سعود به رجوی هدیه دادند.
 شمش های طلا توسط سه کامیون کوچک به عراق حمل شدند اقای مسعود خدابنده که ایشان نیز همان زمان از نفرات حفاظت بودند، یکی از اعضای مطلع از این موضوع می باشد وشخصا در زمان تحویل حضور داشتند. جواهرات و طلا از جمله ساعت های رولکس بعدها توسط یک سری از اعضای حفاظت برای فروش به اردن برده شد و در حالیکه مارک سلطنتی روی ساعت ها پاک شده بود ولی بعدها در بازار طلافروشی های اردن به “ساعت السعود” معروف شد و طلافروشها می شناختند و می دانستند که ساعت ها متعلق به دربار سلطتنی عربستان بوده است.
 بی دلیل نبود که پس از مرگ ملک عبدالله مریم قجر بلافاصله پیام تسلیت فرستاد و هم چنان در سایت های خبری خود با چشم پوشی از بمباران های مردم بی دفاع یمن به طرفداری آشکار از عربستان می پردازد و یا هیچ زمان به محکومیت جنایات اسرائیل بر علیه مردم فلسطین پرداخته نمی شود.
 من فکر می کنم بدون شک عربستان و و به احتمال زیاد اسرائیل نیز یکی از حامیان اصلی مالی فرقه رجوی می باشد.
با این حال برای روشنگری بیشتر شما را به مقالات متعددی که در این زمینه در اینترنت می باشد ارجاع می دهم
 و اما در رابطه با ادامه سوال شما و وضعیت استژاتژیک و تشکیلاتی که سوال نمودید که فکر میکنم تا کنون پاسخ شما را داده باشم.
 سازمان مجاهدین پس از سقوط صدام و از دست دادن مهمترین حامی اش در سال های اخیر بشدت رو به زوال بوده است و مشخص است که یک سازمان با حدود سه الی چهار هزار عضو میانسال و بالای ۵۰ سال با یک رهبر فراری و پنهان که عمده اعضای آن نیز در کشور عراق و البانی در کمپ یک کیلومتری محصور هستند نمی تواند پیشرفت و توسعه و استراتژی مهمی داشته باشد. الا نگرانی برای بقا.
 من فکر می کنم تمام استراتژی آن بیش از هر زمان دیگر بطور عام برای حفظ خود و نگه داری همین باقی مانده اعضا می باشد که روز به روز به جدا شد گان افزوده نشود و همچنین حفاظت از رجوی
 و در حالیکه رهبران آن در طی چند دهه با اعمال ضد انسانی ارزش تشکیلاتی و معنوی خود را از بین برده اند توان استراتژی منسجمی نیز نخواهد داشت.
 – با تشکر از شما برای شرکت در این مصاحبه.
 من هم برای فرصت داده شده تشکر می کنم.
(پایان)
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا