بهتر بود آقای محمدرضا ایران پور، این نامه را به رجوی مینوشت!

آقای محمد رضا ایران پور یک عضو وابسته به باند رجوی که درصورت سقوط یکسال زودتر  صدام، سرنوشتی را نداشت که الان دارد، درنامه ای با عنوان " آقای یان کوبیس عزیز، نمایندة دبیرکل در عراق " بیوگرافی خود را چنین توضیح می دهد:
" من در 22 سالگی آن‌هم پس از 4 سال که با اعضای مقاومت در داخل کار می‌کردم و از همه خطرات و تهدیدات مسیری که انتخاب کردم آگاه بودم؛… اقدام به ترک ایران و پیوستن به مقاومت در خارج از ایران کردم ".
و:
" من محمد رضا ایرانپور هستم. در تاریخ 22/11/2015 نامه‌ای در اعتراض حضور مزدوران وزارت اطلاعات در اطراف لیبرتی برای شما نوشتم و هرگونه ارتباط خودم با این افراد را تکذیب کردم. متأسفانه طی چند روز گذشته مجدداً این مزدوران به کمپ مراجعه کرده و تهدید به قتل و ویران کردن لیبرتی مانند اشرف می‌کنند…".
 هموطن عزیز وشاکی بی اختیار!
صرفنظر از اینکه بپذیریم یا نپذیریم که این نامه را خودت نوشته ای و آیا واقعا به مقصد ارسال شده است یانه، شما نمیتوانستید به حضور ودرخواست ملاقات ازطرف خانواده ها اعتراض کنید واگر کرده اید یا میکنید، دراصل از این مقام سازمان ملل متحد خواسته اید که بشما (اصالتا به رجوی) کمک کند که درتضییع حقوق انسانی خانواده هایی که به هزار دلیل روشن درحق شان ستم رواداشته شده، یاور باند رجوی باشد!!!
شما اساسا حق چنین درخواستی را – ولو اینکه افراد مراجعه کننده مرتبط با شما نباشند- نداشتید واگر فکر میکنید که دارید، باید قبول کنید که یک زندانی ویا سرباز هم حق دارد اعتراض کند که بستگان هم بندی ها ویا هقطارانشان حق مراجعه به زندان ویا پادگان محل سکونت او را ندارند!!!
اتهام تهدید وویران کردن لیبرتی هم ازنوع همان اتهامات بی شرمانه ایست که به این خانواده های هستی باخته وارد میشود واتفاقا اگر تهدید  و… درکارباشد، این اعمال ازطرف معدود گماشتگان رجوی وبرعلیه خانواده ها انجام میگیرد!!
پس مراجعات خانواده ها، برخلاف ادعای بالا، بی ربط به آقا محمد رضا هم نبوده است:
" همانطور که قبلا برای شما نوشتم، تعدادی از اعضای خانواده من به همکاری با وزارت بدنام اطلاعات آخوندی تن داده‌اند. در بین آن‌ها اصلی ترین گرداننده این توطئه، همسر خواهر بزرگتر من، سرهنگ پاسدار حسن تفاح است… خواهرم ماه منیر ایرانپور همسر وی که او را در خانه(آمنه) صدا می‌کردیم،… وی از سنین نوجوانی عضو ارگان بسیج بود که زیر مجموعه سپاه پاسداران است و بعد از ازدواج با این پاسدار، میزان آلودگی‌اش به سپاه پاسداران بیشتر شد. در اینجا تأکید می‌کنم که بین من و او که سال‌ها از من بزرگتر است، حتی در سنین نوجوانی ام رابطه‌ای عمیق وجود نداشت، چرا که من یک هنرمند و عضو یکی از بزرگترین ارکسترهای آن‌موقع ایران بودم اما او بدلیل ایدئولوژیی که به آن معتقد است و موسیقی را حرام وگناه می‌داند، تلاش می‌کرد من را از مسیر زندگی‌ام منحرف کند…".
blankاگر این خانم، علاقه ای به سرنوشت شما وبرادرتان نداشت، بدون شک تحمل اینهمه زحمات وسفر به عراق غرق در ناامنی را نداشت واگر دشمن شما بود، حتما میگفت که بگذار بدون حامی باشند ونابود گردند!
بهترین راه نابود کردن شماها، عدم پیگیری وضعیت تان ونداشتن حامی ویاور است که البته انجام این مهم را مسعود رجوی، یک تنه بعهده گرفته واحتیاجی به دخالت دیگران نیست!!
 با این حساب،مراجعه ی خواهر گرامی شما به کمپ لیبرتی، دارای دلایل عاطفی بوده که مسلم است که کارش  باید مورد نفرت رجوی باشد وشما را مجبور به نوشتن این مطالب کند!
اختلاف فکری احیانا موجود بین شما وخواهرتان، سبب قطع دیدار نمیشود و درضمن خواهرتان قادر نبود که دریک ملاقات کوتاه، شما را ازمسیر راه راستی؟! که انتخاب کرده اید منحرف کند وبنابراین موضوع چیز دیگری است و " صورتی درزیر دارد آنچه دربالاستی"!
ضمنا، خواهر شما دارای تحصیلات عالیه است و هرقدر هم که دارای محدودیت ازطرف شوهر و… باشد، دارای آزادی طبعا بیشتری در مقایسه با شما بوده و وضع ایران طوری است که کسی را بدون تمایل قلبی اش، نمیتوان به مسافرتی واداشت و…
درهرصورت، او نمیتواند آن میزان ازقشری گری را باخود حمل کند که شما گرفتار آن هستید!!
محمد رضا ایرانپور مینونیسد:
"… اما متأسفانه از همان ابتدا یعنی از سال 2003 من در معرض شکنجة روانی از جانب این مزدوران (تحت پوش خانواده) قرار گرفتم و به‌محض فروپاشی دولت سابق عراق و استقرار نیروهای چند ملیتی، رژیم ایران اقدام به فعالیت‌های گسترده‌ای برای فروپاشی تشکیلات مجاهدین و شیطان سازی و جنگ روانی علیه ما کرد. از جمله این کارها بسیج به‌اصطلاح خانواده‌های ساکنان اشرف با تهدید و تطمیع برای آمدن به‌اشرف و جدا کردن بستگان‌شان از مبارزه بود. حتما بخوبی می‌دانید که هرکس که از این کار امتناع کرد با زندان و شکنجه مواجه شد و هنوز تعداد زیادی از اعضای خانواده‌های حقیقی مجاهدین در زاندان هستند ".
توجه فرمایید!!
 یعنی میفرمائید که ملاقات چند دقیقه ای خانواده ها که درابتدای کار و با نظارت چنین گزارش نویس وخبرچین رجوی انجام میشد و سریعا  قطع شد، میتوانسته است این فریب خوردگان رجوی را ازمبارزه بازدارد و یک جنگ روانی محسوب میشد؟!
دراین صورت، باید بشما گفت که چه سازمان شکننده ای دارید پسر!!
بفرض که کسانی ازخانواده ها بشما گفته اند که اشرف را ترک کنید، آیا دراین اظهار نظر خود، مرتکب جنایت شده اند؟!
چرا درمقابل این درخواست، اینهمه سراسیمه شده ومجبورتان کرده اند که برعلیه خانواده ی خود به لجن پراکنی دست زنید؟!
آیا این عمل شما که بفرموده رجوی انجام میگیرد، این مسئله را ثابت نمیکند که او اعتمادی بشما ندارد ومعتقد است شما با حرف زدن با خانواده هایتان، اورا ترک کرده وستون های این چنین لرزان مقاومت؟؟!! را درهم خواهید ریخت؟!
درضمن، دروغ هم میگویید وما دراستان پهناوری بنام آذربایجان شرقی، کسی را- از خانواده های حقیقی وحقوقی!!!-  سراغ نداریم که بخاطر نرفتن به ملاقات فرزندانشان، زندانی وشکنجه شده باشد!!
به یک دروغ دیگر توجه فرمایید:
"… وقتی من خواستم ایمیل خودمان را به مادرم بدهم تا با ما در تماس باشند، از ترس ایمیل را به زمین پرت کرد و از من نگرفت اما همین مزدور در مصاحبه خود می‌گوید:«در اولین سفر که به پادگان اشرف داشتم، در راستای فریب و جذب افراد جدید شماره تلفن و آدرس میل‌های ما توسط این گروه تروریستی گرفته شد، در این راستا، بارها تقاضای پیوستن به گروه تروریستی مجاهدین را داشتند…".
ما بعنوان اعضای  خانواده ها این ادعا را دروغ محض میدانیم. چرا که زمانی که یک ملاقات نصف ونیمه وپردردسر وکاملا کنترل شده ای درابتدای کار بما داده شد، افراد سازمان، کتب، نشریات و تراکت های سازمانی را بما دادند وماهم گرفتیم.
ازبدی حادثه، روزی مارا آنقدر معطل کردند که باد سوزناک کویری شبانه ی عراق آزارمان داد وتعدادی محدود ازخانواده ها، برای گرم کردن خود در درب اصلی اشرف، بعضی ازاین نشریات را سوزانده وسبب خشم نگهبانان درب شده ومورد اهانت قرار گرفتند!!
درپایان این نوشته، یک دروغ دیگری بشکل زیر مطرح شده است:
"… ما با امید به‌امنیت بیشتر آنهم تحت نظارت ملل متحد و برای جابجایی سریع به لیبرتی آمدیم اما آن‌ها در اینجا هم به همان توطئه ادامه می‌دهند. از قبل در سایت‌های وزارت اطلاعات اعلام می‌کنند که می‌خواهند به عراق بیایند. بعد با اسکورت نیروهای عراقی و با پلاکاردهای از قبل تهیه شده پشت درب‌های لیبرتی که به‌اصطلاح کمپ پناهندگان است می‌آیند و شروع به تهدید به قتل با الگوی اشرف می‌کنند ".
رجوی به میل خود به لیبرتی نقل مکان تان نداد بلکه فشار دولت عراق بود که باید اشرف تخلیه شود!
وانگهی، لیبرتی بدین خاطر دراختیار شما قرار گرفت که مبدا حرکت به کشورهای دیگر باشد ونه اینکه رجوی با امنیت بیشتر به جذب نیرو و همکاری با گروه های تکفیری پرداخته تا اوضاع عراق را مشترکا بهم زنند!!
این کمپ یک کمپ موقتی و ترانزیتی  بود و رجوی متعهد شده بود که ازاین موقعیت برای انتقال شما استفاده کند وما خانواده های زجر کشیده برای احترام به تعهد دولت عراق واینکه بهانه ای به دست رجوی نداده باشیم، دندان روی جگر گذاشته و ابدا درخواست اعزام به عراق نکردیم!
اما زمانی که ازنیات پلید رجوی در این دست وآن دست کردن انتقال این تیره بختان – که متاسفانه آقای محمد رضا ایران پور وبرادرش هم جزو یکی از آنهاست – آگاه شده و دریافتیم که عمده نظر او به کشتن دادن این تیره بختان است و گوشه ی چشمی هم به توطئه های احتمالی منطقه دوخته و اعزام این عزیزان را تا بخواهی، طول میدهد، متوجه خطر شده وبا جدیت تمام خواستار سفر به عراق ودرخواست ملاقات شدیم و دراین راستا، هرروز عزم مان جزم تر شده وچاره ای جز شدت دادن به اقدامات قانونی خود در سر راهمان نیست!
 از خانواده های مرتبط
آذربایجان شرقی- ایران
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا