این پدر و مادر آذربایجانی به چه فکر میکنند؟

تصویری را که مشاهده میکنید، متعلق به پدر ومادر فیروز ساعدی میانه است که دهه هاست درپی سرابی فریبنده و در سال 1379 سر از اردوگاه های رایشتاک گونه ی رجوی درآورد وبجای آزادی میهن اش که فکر میکرد اشغال؟! شده، خود را هم به دام انداخت واین درقفس بودن و اسارت، هنوزهاست که ادامه دارد!!
زمانی در کمپ اشرف واینک در لیبرتی!!
نگاه به این عکس مغموم، اشک هر سنگ دلی را جاری میکند!
انگار این والدین هم طی سال ها تجربه وشناختی که از فرقه ی رجوی پیدا کرده اند، امید زیادی به ملاقات فرزند دلبند شان ندارند!!
آخر این دفعه ی اول نیست که به عراق وبرای ملاقات فرزندشان می روند واورا که محبوب ترین شان است، نمی بینند!
اما پدر ومادر است و مهرشان به فرزند این چیزها را نمی شناسد!
آنها هربار که جواب رد ازطرف گماشتگان رجوی دریافت کرده و موفق به ملاقات نمی شوند، دوباره عزم خود را جزم تر کرده، وبازهم می روند!
گرمای طاقت فرسای عراق، دوری راه، دیر سالی، خطرات طبیعی حضور درعراق مفلوک و…، مشکلاتی هستند که دربرابر عظمت عاطفه ی این پدر ومادر، زمانی مجبور به زانو زدن خواهند بود!
اگر امروز نشد، فردا!
آنها دراین عرصه، طی این سالیانی که برابر عمر متوسط انسان هاست، طی طریق میکنند و گویا که سرباز ایستادن ندارند!blank
بیم وامید هست ولی توقف ممنوع! که باید پدر ومادر بود ومعنی آنرا شناخت!
پدر ومادر از پیری شکایت میکنند واینکه ممکن است این مسئله ممکن است مانع ملاقات شود که تنها آرزوی باقی مانده ی آنهاست!
مادرش میگوید همیشه پای تلفن خانه آماده مینشینم که لااقل برای یکبار هم که شده، صدای فیروز را بشنوم!
اما طی این سال های طولانی، دریغ ازیک صحبت وحتی سلام وعلیک خالی وکوتاه ازطرف این فرزند اسیر وگروگان!
آیا یک مرجع جهانی، منطقه ای و… به این اشک و آه ها و تحقق درخواست ابتدائی والدین دایر برملاقات فرزندشان، ندا خواهد داد؟!
فریاد رسی باید…
سعید
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا