گفتگوی تلفنی با خانم سمیرا دولتپور کارشناس ارشد رشته روان شناسی

“زلزله” ر جوی ؛ بلای خانمان سوزخانواده


خانم سمیرا دولتپور کارشناس ارشد رشته روانشناسی و خواهر دردمند جواد دولتپور عضو اسیردر آلبانی
پوراحمد: لطفا خودتونو معرفی کنین وبگین که چطوروچگونه شد که با انجمن نجات آشنا شدید وارتباط برقرارکردید؟
خانم دولتپور: من سمیرا دولتپورهستم اهل رودباروساکن تهران. متاهل ودارای دوفرزند که دوره کارشناسی ارشد روانشناسی را می گذرانم. ارتباط من با شما برادرعزیزم وانجمن نجات گیلان هم بواسطه این بود که برادرنازنینم جواد دراسارت فرقه مافیایی رجوی است وچیزی حدود 15 سال است که ندیدمش ودرآغوشش نگرفتم.
blankپوراحمد: میشه لطفا بیشترتوضیح بدین که اخوی شما چطوروچگونه وکی به اسارت رجوی دراومد؟
خانم دولتپور: خواهش میکنم. جواد نازنینم بخاطرشرایط خاصی که تو زندگیمون داشتیم اوایل دهه هشتاد برای کاریابی واشتغال بهتروکمک مالی به خانواده راهی ترکیه شد. من وبابا ودیگربرادرم فرزاد موافق رفتنش نبودیم ولی بیخبررفت وداغ جدیدی رودلمون گذاشت.دوسالی بود که مطلق خبری ازش نداشتیم وداشتیم توآتش عشقش می سوختیم. من عشقم جوادم بود واوهم بطرزشگفت انگیزی بعدازفوت مامان وخواهربزرگم آبجی زهرا ؛ منو دوست داشت وعاشقم بود. آره بخاطرعشقش وکمک به من وزندگیم بود که رفت ترکیه تا بتونه توجه مالی بیشتری به من وبابا داشته باشه.
پوراحمد: فرمودین شرایط خاص زندگیتون! شرایط خاص زندگیتون چه بود؟
خانم دولتپور: والله خانواده مون ازقربانیان زلزله سال 1369 رودبارگیلان هستیم. تواون زلزله وحشتناک ازخانواده 8نفره ما 4 تاشون رفتن. مامانم. گل مامانم وآبجی بزرگم زهرا که جواد خیلی بهش وابسته بود ویک برادروخواهرکوچکتردیگه. 4 دسته گل زمین لرزه لعنتی ازمون گرفت. باشه اون زمین لرزه بود وازبلایای طبیبعی. چه میشه کرد با رسم طبیعت که نمیشه جنگید. ولی زلزله خانمانسوز رجوی که جواد نازنیم روازمن گرفت که طبیعی نبوده ونیست (گریه شدید خانم دولتپور)

blank
خواهربزرگ آبجی زهرا وخوهرکوچکترآبجی ایراندخت که قربانی زلزله روبارشدند
پوراحمد: منوببخشین که موجب شدم اینقدربه هم بریزین.فکرکنم که ازاین مقطع اززندگیتون فاکتوربگیریم بهترباشه.
خانم دولتپور: خواهش میکنم آقای پوراحمد. شماهمیشه مهربون بودین وما رومورد لطفتون قرارمیدادین. شما منوببخشین که  الانم یک جورهایی فشارروحی خودمو روی شما تخلیه کردم.
پوراحمد: خواهش میکنم. اینهم ازنگاه مثبت وبزرگواریتون هست نسبت به من حقیرو درواقع برادرتون. راستی داستان زلزله رجوی چیه که ازش یاد کردین؟
blankخانم دولتپور: همین که اشاره کردم زلزله رودباریک بلای طبیعی بود وکاری نمیشد کرد. هرچند 4 تن ازبهترین عزیزانمو ازجمله مادرمو ازدست دادم ولیکن نمیشود که کفر ورزید وطلبکارخدا بود. اون حادثه ی بواقع تلخ زندگیم شاید باعث شده بود بیش ازپیش جوادمو بچسبم وبهش عشق بورزم.خودشم همیشه میگفت آبجی سمیرا بعد مامان وآبجی زهرا من فقط تورودارم ومیمیرم برات.(گریه خانم دولتپور) آقای پوراحمد میخوام بهتون بگم زلزله رجوی برام خیلی خانمانسوزبود. تنها عشقموازم گرفت. این زلزله دیگه طبیعی نبود وبلای آسمانی هم نبود. دست بشرروی زمین بود که بطرزمافیایی برادرم روکه اصلا ومطلقا سیاسی نبود توعرصه کاروزندگی واشتغال بهترتوترکیه ربود وبه عراق برد وازدستمان رفت. همچنانکه گفتم تا دوسالی مطلق خبری ازش نداشتم تا اینکه مالک هژبرازجداشده های شهرمون که سال 1382 به رودباربرگشت خبرجوادموداد که تواسارتگاه اشرف دیدش.بعداون ماجرامن وبرادرم فرزاد به هردری زدیم تا بتونیم ببینمیشون. اخوی فرزاد فکرکنم دوباربه اشرف رفت ولی موفق به دیدارجوادم نشد ونگرانی من وبابا بیشترشد. تواون مقطع من ارتباطم با شما وانجمن نجات برقرارشد ونامه نگاریهای زیادی برای جوادم داشتم وهم برای سازمان های حقوق بشری ودولت عراق شاید که فرجی باشه تا کمکم کنن که جوادم رو ببینم ونجاتش بدم. متاسفانه تاکنون که خبری نشد. ولی خوشبختانه دوبارجوادم با من تماس برقرارکرد واینجا بود که فهمیدم جواد اونجا مشکل دارد وقصد جداشدن دارد. نه اینکه تماسش کنترل شده بود ولی یه جورهایی به من پیام میداد که دلش واسم تنگ شده وخواهد اومد.بعدش بابام درسال  1387 بواسطه دلتنگی وچشم انتظاری که داشت دق کرد وعمرشو به شما داد وازدستمان رفت.  بجواددب
پوراحمد: الان چی وچه خبری ازجوادتون دارید؟
خانم دولتپور: توسالیان اخیردسته دسته ازاسرای لیبرتی به آلبانی میرفتند ولی ازجوادم خبری نبود ومعلوم بود که هنوزتوزندون لیبرتیه. تااینکه ماه قبل شنیدم لیبرتی هم جمع شده وهمه به آلبانی رفتن ولیکن چون اسامی بیرونی نشده من خیلی دل نگرانم شاید که بلایی سرش آورده باشن. هرکاری ازدست رجویها ساخته باشه کوتاهی نمی کنن. سازمان مافیایی همینه دیگه. رحم ومروت که سرشون نمیشه که.
پوراحمد: ایشالله که جوادتون زنده هست ومن خبرخوشوبهتون میدم که هم اکنون توآلبانیه. چه پیامی بهش دارین بفرماین.blank
خانم دولتپور: انشاءالله که همیشه خوش خبرباشین آقای پوراحمد. من یه خواهردلشکسته ودردمند وعاشق جوادم هستم. تنها وتنها پیامم به جوادنازنینم اینکه به خودش بیاد وبدونه که فضای آلبانی با فضای زندان لیبرتی خیلی متفاوته. همت بخرج بده واندک شجاعت داشته باشه که همیشه شجاع بوده والان هم ازش میخوام که مثل شیرغرش کنه وازرجوی جدابشه وبایک تماس تلفنی بامن همه چیزتمومه. ازشما هم میخوام مثل همیشه به فریادمون برسین ومنوبه برادرم توآلبانی برسونین.
پوراحمد: با اطمینان خاطربهتون میگم که هرچه ازدست وتوانم ساخته باشه مطلق کوتاهی نمیکنم ولیکن منهم مثل شما امید اول وآخرمون خداست وبعد همت اخوی جواد وتصمیم نهاییش یعنی ترک وجداشدن ازجهنم رجوی وبازگشت به دنیای آزاد خاصه آغوش گرم وپرمهرشما وخانواده تون. برای شما هم تودرس وتحصیل دانشگاهیتون وهم توزندگی مشترکتون آرزوی بهترینها رودارم.
خانم دولتپور: ممنونم ازاینهمه دلداری تون. بازهم ممنون ومتشکرم ازشما وانجمن نجات گیلان وسایرمسولین ذیربط مملکتی مون.
پوراحمد
نمونه فعالیت خانواده محترم دولتپوربرای رهایی دلبندشان جواد دولتپورگروگان فرقه رجوی
    نامه دلسوزانه خانم سمیرا دولتپوربه برادراسیرش درلیبرتی 27 مرداد 1395
    یادت هست چقدربرایم سوغاتی می آوردی 7 آذر1376
    قربانیان اغفال شده لیبرتی پشت خط تلفن با خانواده 24 آذر1394

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا