تا رهایی کامل خواهرم هاجر از فرقه جهنمی رجوی دست از تلاش بر نمی دارم

به دیدار خانواده ای که طی این سالیان سعی و تلاش زیادی نمود که تا بتواند موجب رهایی خواهرش از فرقه رجوی شود رفتم این فرد کسی نیست جز آقای سید محمد یعقوبی که خواهرش هاجر یعقوبی سالیان درازی است گرفتار فرقه رجوی شده است.

وقتی با ماشین در جاده آسفالته از میان جنگل های انبوه شهر نکا می گذشتم تا به روستای زیبا و سر سبز رمدان خیل برسم همه چیز برایم رنگ بویی دیگر داشت درختان با انبوهی از رنگهای پاییزی زیبایی خودشان را به رخ نفرات رهگذر می کشیدند و از طبعیت زیبای آنجا لذت بردم و افسوس خوردم که چگونه سالیان عمر خود را با فریب های رجوی در عراق تلاف نموده و اکنون با دیدن این طبعیت زیبا خدا را شکر نمودم که باز توانستم بار دیگر شاهد این زیبایی خدا در طبعیت باشم.

بعد از طی مسافتی از درون جنگل و لذت بردن از آن به روستای شان رسیدم با برخورد بسیار گرم خانواده آقای یعقوبی مواجه شدم. آقای یعقوبی یکی از فعالین انجمن نجات استان مازندران و همیشه کمک کار و یاور دوستان جدا شده استان می باشند با وجود برخورد گرم وی و خانواده محترمش ولی در چهره آقای یعقوبی غمی دیده می شد که وقتی با وی صحبت نمودم بیان داشت از اینکه تاکنون نتوانسته موجب رهایی خواهرش از فرقه رجوی شود بسیار ناراحت است ولی بعد از گفتن این حرف در ادامه گفت تاکنون موفق نبودم ولی هرگز خواهرم هاجر را رها نخواهم کرد و اکنون که به کشور آلبانی رفته حتماُ فعالیت هایم را بیشتر خواهم نمود چرا که فضای مناسبات فرقه رجوی بسیار فرق نموده و اگر شرایطی بوجود بیاید به کشور آلبانی برای ملاقات نزد او خواهم رفت.

آقای یعقوبی در ادامه گفت اگر خواهرم بخواهد به ایران بیاید همه گونه امکانات برای او مهیا می باشد.

blankنکته ای که در صحبت های آقای یعقوبی وجود داشت اینکه خواهرش هاجر اصلاً سیاسی نبوده و به خاطر اینکه شوهرش هوادار فرقه رجوی بوده گرفتار این فرقه شده است و هنوز فکر می کند که روستای ما همانند گذشته باقی مانده است.

 اکنون خیلی از خانواده ها برای فرار از زندگی شهری به روستای ما آمدند و همانگونه که خودت هم شاهد هستی فضای زیبای روستا و آب و هوای خوب همه نشان از این دارد که تغییرات بسیار زیادی نسبت به گذشته داشته است. خواهرم شاید قبول نکند ولی وقتی به اینترنت مراجعه کند حتماً در خواهد یافت که تغییرات روستای ما چقدر زیاد است و در ضمن ما در شهر نیز خانه جداگانه ای برای خودمان داریم ولی چون روستای خود را دوست داریم مایلیم در روستا باقی بمانیم.

وقتی آقای یعقوبی از روستا و محیط زندگی آنجا حرف می زد افسوس می خوردم که ایکاش من هم می توانستم منزلی در روستای شان می داشتم به واقع آرامشی که در روستاهای شان وجود دارد در هیچ کجا شاهد نبودم. مردمی ساده و یک رنگ و بسیار زحمت کش و در عین حال کمک کار همدیگر، این است چیزی که من در روستای آقای یعقوبی یافتم و باید به خواهرش بگویم ای کاش از فرقه رجوی جدا شده و حتی برای مدت کوتاهی به روستای خودت سر می زدی تا متوجه می شدی که چگونه فرقه رجوی تمام این سالیان با دریدگی و حقه بازی ما را از ملاء خانوادگی دور نگهداشته است.

هر چند به حدی محو زیبایی های طبیعت روستای آقای یعقوبی شده بودم که متوجه نشدم که دیگر شب شده و باید به شهر برگردم ولی این قول را به او و سایر دوستانش دادم که دوباره به آنها سر بزنم و از طبیعت و یکرنگی مردمانش لذت ببرم.

آری شاید فرقه رجوی بتواند افراد خود را با حقه بازی و شیادی در مناسبات خود نگهدارد ولی امثالی مانند آقای یعقوبی عهد کردند که تا رهایی کامل خواهرش از فرقه رجوی دست از فعالیت بر ندارد و این انگیزه البته در تمام خانواده های استان هم دیده می شود.

باشد روزی که شاهد رهایی همه افراد از فرقه جهنمی و شیاطنی رجوی باشیم و این دور نیست.

هادی شبانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا