آفتاب که درخوراک موش قائم نمیشود عمو!

اسدالله نبوی بعنوان چهره ی دیگری از مریدان حلقه بگوش رجوی، درنوشته ای بنام " آفتاب خسته تن " تعریف هایی از مسعود رجوی کرده، که هیچکس جرات نمیکند  که این الفاظ را درباره ی مردان بزرگ ومتقی هم بکار برد!
دراین نوشته ی فارغ از هرگونه منطق انسانی آمده است:
"…البته وقتی بزرگ‌تر شدم متوجه شدم که خستگی خورشید بی‌معناست، چون این زمین است که می‌دود و این ابرها هستند که می‌رمند اما بعدها خورشیدی یافتیم که لامجال می‌دود. او از همان روز که گم‌شده‌اش را در حنیف کبیر بازیافت، تا به امروز که ۵۰سال از آن زمان گذشته است بی‌وقفه در آسمان سیاسی و اجتماعی ایران نور افشانی می‌کند؛ خورشیدی‌ که در اسارت هم خورشید بود ".
البته بازهم  این مرید بی منطق رجوی نفهمیده که خورشید هم زمانی که دانستن تاریخ دقیق اش در سطح سواد  ما نیست، متلاشی شده، کوچکتر گشته  و کره های دیگری مانند زمین ازآن بوجود آمده وکمتر دانشمندی است که ادعا کند، خورشید یک روز نخواهد مرد!
تشبیه یک کوتوله ی سیاسی به خورشید ابدا تابع منطق و شعور نیست  وکلماتی است مجازی که ازدهن مسعود پریده، توسط مریم ودیگران بارها تکرار شده واین نوع خیالپردازی ها فقط به شعور وابستگان رجوی خطیر کرده است!
آیا این خورشید کذائی وحقیر که قاعدتا دارای شعور انسانی هم هست، به موازات خورشید مادی واقعی درآسمان ایران میدرخشد و یا تعارض وتقابلی باهم دارند؟!
 نور کدامیک  دیگری را جذب کرده وخودنمائی میکند؟!
اگر این موجود غیر قابل تعریف رجوی باشد، اگر خورشید است که نباید جفتک پرانی کند واگر میکند که خورشید نیست!!!
آقای نبوی  مینویسد:
" یادم نمی‌رود روزی را که در سال ۸۰ با جمعی از دوستان تازه از اسارت رسته، قرار گذاشتیم برای تجدید خاطره سری به کمیته مشترک بزنیم… حالا اما، به ظاهر چشم‌بندی به چشم نداشتیم و شکنجه‌گر دیروز به‌عنوان تاریخ‌دان ما را همراهی می‌کرد. بازسازی و صحنه‌سازیهای مضحک شکنجه‌گران برای مبارز نشان‌دادن خود در زمان شاه، البته بسیار کودکانه بود… انصافاً با ناشی‌گری تمام سعی کرده بودند که همه نقش‌های اول را برای خود در نظر بگیرند و برای مبارزانی مثل مجاهدین و فدایی‌ها نقشی حاشیه‌یی و جزیی. در ردیف عکسهای زندانیان مجاهد عکس کوچک و قدیمی از مسعود رجوی هم دیده می‌شد ".
از هر جنبه وشکل که به قضیه نگاه کنیم، مجاهدین خلق ازنظر زندان کشیده های دوران شاه، دردرجه ی سوم یا چهارم میتوانستند باشند و شما تلاش های بی ثمری برای کسب مقام کذائی خارج ازتوانائی وامکانات مجاهدین آن زمان میکنید.
افرادی در زندان وجود داشتند که به تنهائی ثلث تمامی زندان های  رهبران مجاهدین را تحمل کرده بودند وبا این حال، خود را چنین بصورت کالایی در بشقاب های زرین و دروغین عرضه نکرده و توقعی هم ازمردم نداشتند وجواب مردم باین خصیصه ی متواضعانه ی آنها، اطلاق " قهرمان خلق " برآنها بوده است وحتی درخارج کشور!
درهرصورت، شما این موضوع را هم درکنار لاف زنی های خود مد نظر قرار دهید که تاریخ را فاتحان می نویسند واتفاقا ادعای شما ثابت میکند که سازمان سابق مجاهدین خلق، دارای آن اعتبار وصولتی نبود که فاتح شده وحق تاریخ نویسی را برای خودشان محفوظ داشته باشند!!
اما مسئله ی قابل توجه تر عبارت ازاین است که سازمان مجاهدین توسط رجوی و یاران نزدیک دغلکارش، دهه هاست که قالب تهی کرده وبجای آن گروه رجویه نشسته و بعنوان غاصب ومتصرف عدوانی، حقی بر سازمان ندارد!
" خورشیدی که خستگی نمی‌شناسد، منت‌گذاری نمی‌داند چیست، پاره پاره وجودش از جنس فداست و قربانی. جاذبه و دافعه‌ ای عظیم دارد. مردی که شاید به‌جرأت بتوان گفت لااقل در تاریخ معاصر ایران هیچ‌کس به‌اندازه او توسط دشمنان‌اش لعن و نفرین نشده است؛ با این وجود، چنان جاذبه‌ای دارد که نسلی سربدار در پای آرمان او هزار هزار به قربانگاه رفتند ".
خورشید ظرفیت وقابلیت پنهان شدن در سوراخ موش را ندارد و وجود ذیشعوری نیست که بتوان آنرا به رجوی کوچولو تشبیه کرد!
کجای کار این مردک که هم در سال 1350همه ی دوستان بزرگ وکوچک خود را به کام مرگ فرستاد، هم  درتمام فازهای سیاسی ونظامی، آنچنان مخفی شد که خونی هم ازبینی اش نیآمد و بجای آن به عیاشی وشهوترانی پرداخت، فدا نام دارد؟!
منظورتان از قدرت جاذبه، جذب همسران حدود 600 نفر از دوستان خودش است وآیا اورا باین خاطر که مردم را ازخود ومجاهدین سابق قطع کرد و تعدادی از دوستان و زیر دستان خود را کشت ویا درزندان ها جوانمرگ شان کرد، دارای قدرت دافعه میدانید؟!
دیگر اینکه هیچکس دربین سازمان ها واحزاب سیاسی ایران، دارای این مشخصات ننگین نبود که اینهمه دشمن داشته باشد!
او علاوه بر موارد دیگر، خون فرزندان 5هزار خانواده را به هدر داده ویا اسیر وگرفتارشان کرده وبا این وصف میخواهید دشمن نداشته باشد؟!
دوباره:
"… ارتجاع و استعمار چه بیهوده تلاش کردند که در یک پیمان نامقدس از تابیدن مستقیم این خورشید بر ملت ایران جلوگیری کنند و چه توطئه‌ها که نکردند و چه تهمتها که نزدند و چه دست و پاها که نبستند، اما همان‌طور که خود او ۳۷سال قبل گفته بود: ”مگر می‌توان تا ابد خورشید را از تابیدن باز داشت و مگر می‌توان نسیم را از وزیدن باز داشت؟“ از این روست که ما باور داریم چندان دیر نیست روزی که خورشید ما در سرزمین ظلمت‌زده ایران طلوع کند و آنگاه همه خستگی این راه نیم قرنه از تن آفتاب خسته تن ما زدوده شود. خداوندا یاریش کن".
کدام ارتجاع وبرای چه؟!
باند رجوی که دهه هاست به پابوس استعمار رفته، چرا باید مورد هجمه ی استعمارباشد؟
کارهای خودتان وبال گردن تان شدند و مثلا آیا شما برعلیه منافع ملی ایران جاسوسی نکردید؟!
هنوز متن های پیاده شده ی مذاکرات ذلت بار رجوی با رئیس وقت مخابرات عراق دردید عموم قرار دارد و بنابراین چیزی که درمورد باند رجوی مطرح میشود، تهمت نیست، بلکه اعلام جرم است!
 در ضمن، خورشیدی که بتواند در سوراخ موشی بگنجد،  دارای آن انرژی ونورانیت نخواهد بود که به فرض طلوع هم هیچ غلطی نخواهد توانست کرد ودعا کنید که این حرارت خورشید، موفق به حفظ او در سوراخ موشی اش باشد!
مردم ایران به چنین خورشیدهای نورانی مجازی وحقیر، احتیاجی ندارند.
وحید
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا