تسلیت به خانم زهرا سراج از اسرای فرقه رجوی

بازگشت همه به سوی اوست!
خانم زهرا سراج با سلام
از روی سایت انجمن نجات خواندم که برادر شما آقای ولی الله سراج  دار فانی را وداع گفتند و با دلی سرشار از عشق و البته آه دوری از شما٬ بسوی ابدیت شتافتند! همین جا بشما و خانواده محترمتان تسلیت گفته واز خدای بزرگ برای آن عزیز از دست رفته رحمت و آرامش و برای بازماندگان٬ صبر جمیل آرزومندم! واقعیت تلخ این است که جهان خبر دار نشد که چه بر خانواده های اسرای مجاهدین و چه بر دل خرابه اسرای مجاهدین که شما جزیی از همان افراد هستید٬ گذشت. شاید که خانواده اسرای مجاهدین٬ جزء مظلومترین ها باشند. چرا که از یک سو غم دوری عزیزانشان را بایستی تحمل کنند و از سوی دیگر به دلیل مخالفت و تنفری که مردم عادی بواسطه خیانتهای مستمر رجوی باین فرقه پیدا کرده بودند٬نمیتوانستند که درد دلی با کسی داشته باشند و محکوم به فرو خوردن بغض خود شده اند!
سرکار خانم سراج٬  شما را بخوبی بخاطر دارم. زنی مسئول٬ سخت کوش٬جدی و در عین حال مهربان که غالبا در یگانهای پشتیبانی مشغول بکار بودید. حقیقتا حیف از شما و دیگر بچه هایی که عمر و جوانی و زندگی خود را به پای کسانی خودخواه مانند مسعود و مریم رجوی هدر دادید. براستی هیچکس از دل کسی خبر ندارد. شاید که شما هم بمانند خیلی از نفرات دیگر که دلشان میخواست که از این فرقه عجیب جدا شوند٬ بودید ولی واقعیت سرسخت دیگر اینست که برای زنان که سن و سالشان از مرز پنجاه هم گذشته٬ جدا شدن آنهم در شرایطی که نه پشتیانی دارند٬ نه پولی٬ نه همسر و خانواده ای و نه اساسا توانی برای کار در جامعه خیلی سخت تر از جداشدن مردان باشد!
علیرغم تمام افشاگریهایی که جداشدگان از این فرقه تروریستی داشته اند٬اما مدافعان حقوق بشر و کسانی که خیلی ادعای مدافع حقوق اولیه انسانها را دارند ترجیح میدهند بدلیل مسائل سیاسی توجه ای بشما نداشته باشند و چشم خود را بروی حقایق دردناکی که بیخ گوششان وجود دارد ببندند و محصول این اقدام ضد انسانی آنها٬تباه شدن قشر بدنه سازمان شده است! چرا که مسئولین رده بالای سازمان که در هیچ زمانی تحت فشار نبودند و آنها در صورت حس خطر٬اولین نفر خودشان را با توجیهات مختلف از محیط دور میکنند! کما اینکه دیدیم در جنگ بوش پسر با صدام٬دو هفته قبل از اینکه اولین گلوله شلیک شود و بقول معروف تقی به توقی بخورد٬مریم رجوی بهمراه بالاترین مسئولین و فرمانده هان سیاسی و نظامی سازمان ٬ خودشان را به فرانسه رساندند تا مبادا خدای ناکرده اتفاقی برای آنها بیفتد و بعد هم مسعود در اوج وقاحت و ناجوانمردی گفت: که مریم به بالاترین نقطه خطر و خط مقدم رفت! و حتما شما بیاد دارید که این حرفها در شرایطی زده میشد که کمتر ازیک سال قبل٬ آن نشست های مسخره و خسته کننده قرارگاه باقرزاده برگزار شده بود و خارجه برای همه بدون استثناء مرز سرخ شده بود و قرار شده بودکه یا آخرین نفر ما آخرین نفر آنها را ازبین ببرد و یا برعکس خواهد شد!
تجربه شخصی من این بوده است که انسان از یک سنی که میگذرد٬نگرشش به جهان هستی بطور کلی و بطور مشخص نسبت به خانواده٬موقعیت شغلی٬پول و درآمد و همه چیز عوض میشود! خیلی از موضوعاتی که برایش خیلی مهم و تعیین کننده بوده است دیگر آن اهمیت سابق را نخواهد داشت و برعکس مسائلی که شاید تا قبل از آن توجه زیادی به آنها نداشته است٬در اولویت بالاتری قرار خواهد گرفت. بیاد دارم و حتما شما هم بخاطر خواهید داشت که در نشستهای سازمان از خانواده بعنوان کانون فساد یاد میشد و حتی گفته میشد که اگر خبر فوت یکی از اعضاء خانواده و حتی پدر و مادرتان را هم شنیدید نبایستی ناراحتی بخود راه بدهید و بایستی که خیلی عادی برخورد کنید! و هرکسی هم دل تنگ خانواده اش میشد و درخواست داشتن تماس تلفنی یا نامه ای داشت٬بشدت باو بعنوان یک عنصر سست و غیر تشکیلاتی برخورد میشد و سرو کارش با آن نشستهای مشمئز کننده دیگ میافتاد! اما از سویی دیگر برای خود مسعود و مریم این قانون وجود نداشت. آنها هر زمان که میخواستند فرزندانشان را میدیدند و اساسا هرکاری که دلشان میخواست انجام میدادند! شاید شما هم اگر اکنون به درون قلب و ضمیر خود صادقانه و بدور از فشارهای خرد کننده تشکیلاتی مراجعه کنید با این حرف من موافق باشید که ای کاش مرحوم برادرتان یعنی ولی الله که بدون ذره ای چشم داشت و با تمام وجود حاضر بود که هرکاری برای رهایی شما بکند را قبل از عزیمتش به دیار باقی دیده بودید و تا او هم با خیال آسوده تری به ابدیت می پیوست! اما برهمگان واضح است که مسئول تمام این اشکها و بغض های فرو خورده٬ شخص مسعود و مریم رجوی هستندکه در اوج خودپرستی٬ فقط  و فقط به منافع خودشان فکر کردند و حتی به نیروهای قسم خورده خود٬توجه ای نداشتند!
بهرحال امیدوارم که تسلیت مرا پذیرا باشید. غم ازدست دادن برادر خیلی سخت و جانکاه است. خصوصا که این گونه هم باشد! بهرحال اگر شما درجمع خانواده تان بودید٬طبیعتا تحمل این مصیبت درمحیط خانواده بسیار راحت تر و قابل پذیرش تر است. امیدوارم که شرایطی برای شما و دیگر بچه های سازمان محیا شود تا بتوانید هرچه سریعتر آزادانه و بدور از فشارهای تشکیلاتی برای خود و آینده خود٬تصمیم بگیرید و به آغوش خانواده بازگردید! هرچند که میدانم اگر که به کامپیوتر و اینترنت دسترسی هم داشته باشید که احتمالا ندارید٬ با هرجمله ای که از نامه مرا بخوانید٬ در ظاهر و برای اینکه خودتان را از برخوردهای تشکیلاتی محفوظ بدارید٬ پیوسته سعی بر جواب دادن به حرفهای من دارید ولی خدا از درون همه ما بیشتر و بهتر آگاه است!
مراد
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا