مخالفت مجاهدین با خانواده

فرقه تروریستی مجاهدین در طول سالیان سال تلاش میکرد که موضوع خانواده را در اذهان نیروهای خود به یک ضد ارزش تبدیل کند. آنها همواره در سالیان اولیه که بحث طلاق عمومی در سازمان مطرح شد از خانواده بعنوان مرکز و کانون فساد نام میبردند و در نشستها میگفتند که زنان در خانواده توسط مردان استثمار میشوند و عین این جمله را مسعود در یکی از نشستهای باصطلاح انقلاب درونی گفت:  زنان سرشان در آخوری است که شوهرانشان برایشان درست کرده اند  و حواسشان نیست که چگونه توسط مردانشان مثل یک حیوان بهره کشی میشوند! او معتقد بود که مردان نرینه وحشی هستند و زنان مادینه و مطیع مردان! روزی مهدی ابریشمچی که اگر قرار باشد از صفت نرینه وحشی مثالی بزنیم بهترین نمونه برای توصیف و تعریف این کلمه است٬ در نشستی گفت که فردای سرنگونی تمام خانواده ها را منفجر خواهیم کرد. همه زنان بایستی از شوهرانشان طلاق بگیرند و خودشان را رها سازند و به حریم رهبری وارد شوند تا انرژی هایشان آزاد شود و آنوقت است که تازه متوجه میشوند که طی این سالیان چطور توسط همسرانشان محدود و فشرده شده بودند! ضدیت سازمان از زمانی با بحث خانواده شروع شد که انقلاب پوشالی براه افتاد. آنها گفتند که در سازمان یک خانواده داریم و آن رهبری است و بقول مسعود در خانه اگر کس است٬ یک حرف بس است. آنها در نشستهای مختلف و سلسله وار در ذهن و ضمیر نیروها فرو کردند که اگر در عملیات فروغ جاویدان پشت تنگه چارزبر ماندید و نتوانستید دشمن را شکست دهید٬ بعلت وابستگی شما به زن و خانواده بوده است. آنها بجای اینکه به اشتباه بزرگ خودشان اقرار کنند که باعث کشته شدن هزاران نفراز فرزندان مردم ایران از هر طرف بود٬ مثل همیشه با  خرمرد رندی خاص رجوی٬ توپ را به زمین نیروهای سازمان انداخت که مقصر شما بودید. ماجرای ضدیت سازمان با خانواده از آن زمان شروع شد. اما همگان میدانیم که این حرف یک حرف بی اساس و غیر واقعی بود. اساسا عملیات فروغ جاویدان بقول خود رجوی که از قول صدام گفت: سید الرییس هم بمن گفت نروید که شکست بدی خواهید خورد ولی مسعود با ناپختگی و با بی مسئولیتی محض٬ فرمان حرکت را صادر کرد. غافل از اینکه نیرویی که در جبهه مقابل میجنگید٬ نه بحث طلاق و ازدواج داشتند و نه رهبری عقیدتی و…
بعد از اینکه بحث های درونی هم شروع شد٬بخوبی بیاد داریم که در نشستها همواره به داشتن خانواده و حتی فکر کردن به خانواده و پدر و مادر حمله میشد و آنرا ضد ارزش بزرگ میدانستند.البته بایستی به رجوی حق داد چرا که خوب نقطه ضعف خودش و نیروهایش را شناخته بود. خانواده ها بیشترین ضربه را به پیکره پوسیده تشکیلات رجوی زدند. اکنون بعد از گذشت بیش از 25 سال از روزهای آغازین شروع بحث طلاق در سازمان کماکان میبینیم که آنها خیلی بیشتر و شدیدتر با خانواده ضدیت نشان میدهند و اجازه نمیدهند که حتی نیروهای قسم خورده خودشان دقایقی با خانواده خود ملاقاتی داشته باشند. آنها بخوبی میدانند که اگر اولین ملاقات صورت گرفت٬میتواند انفجاری در درون فرد بوجود آورد که دیگر پشت سرش را هم نگاه نکند و برای همیشه از آن تشکیلات اهریمنی خودش را رها کند! اکنون توجه مسئولین کشور آلبانی را باین نکته جلب میکنم که شما طبق کدام قانون به مسئولین فرقه مجاهدین اجازه میدهید که همان سیستم کنترل ذهنی که درعراق و در دوران سیاه حکومت صدام داشتند را در کشور اروپایی شما براه بیندازند و نیروهایشان را همچون برده نزد خود نگاه دارند؟! شما چطور مداخله جدی به داخل مقر این فرقه نمیکنید و از نحوه نگه داری این نفرات بازدیدی جدی بعمل نمیآورید تا متوجه شوید که در قرن بیست و یکم هنوز در اروپا فرقه ای مشغول فعالیت است و اینگونه نفراتش را استثمار میکند؟!
الف – عباسی  
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا