نامه دل انگیز به علی قلیزاده عضو اسیر رجوی در آلبانی

ای پرستوی مهاجر زودی بیا به آشیانه ات که بی صبرانه منتظرتیم
سلام بروی ماهت امیدوارم حالت خوب باشد امروز هم مثل روزها و شبهای دیگر خیلی دلم گرفته که هرگز نمی توانم آن را برایت ترسیم کنم.  خیلی دلتنگتم و خیلی دوستت دارم .دایی خوشگلم هرگز این فکر را نکن و به اراجیف آن از خدا بی خبران گوش نده که ما تو را فراموش کرده ایم. روزها و شبها را با خاطرات تو که از کوچکی ام داشتم گذرانده ام.هرچند خاطره زیادی از با تو بودن ندارم چونکه دایی عزیزم خیلی کوچولو بودم که شما برای دفاع ازایران عزیزمان به جبهه رفتی و اسیر بعثی ها و بعد اسیر این فرقه ضاله شدی.
ازتو جزعکسها و خاطراتی که از مادربزرگ مهربانم شنیده ام به یادگار ندارم ولی آنقدر آن خاطرات شیرین است که سالها را با آنها و باعکسهایی که من درآغوشت هستم سپری کرده ام  وچشمانم همیشه انتظار تو را می کشد.  


دایی گلم شناختی؟ آفرین.این من هستم که توبغل تون هستم.  میدونستم  ما رو فراموش نکردی. آره منم صفورا همان دختر کوچولویی که عروس دایی صدایش می کردی حالا ازآن روزها خیلی گذشته. عروس دایی صفورا دخترخواهرت بتول بزرگ شده ازدواج کرده وحالا مادر دو فرزندهستم جایت روز عروسی من خیلی خالی بود. ای کاش بودی و منو در لباس سفید عروسی می دیدی .  
دایی جان بهاردیگر از راه رسید بهار96 .گفتم بهار،بهاریعنی نو شدن، شکفتن، بهارکه ازراه میرسه درختان دوباره سبزمیشن. گلهای شقایق گل میدن. پرستوها دوباره به آشیانه خودشان برمی گردنداما ماسالهاست منتظر پرستوی نازنینمان هستیم که به زادگاهش برگردد. پرستوی مهاجرمانگران هیچ بادوطوفان نباش که مبادا آشیانه ات خراب شده یا خانواده ات منتظرکوچ زیبای تو نیستند به زادگاهت برگرد بدون هیچ نگرانی.ماهمه هستیم وحمایتت می کنیم.

blank
 خودت راازهرغل و زنجیر فکری رها کن که ماهمه بی صبرانه متتظرکوچ زیبای توهستیم توعزیز دل ماهستی .خداگواه است که شعار نمی دهم همه ما نگران وچشم انتظار توهستیم سالهاست که قاب عکست زینت سفره هفت سین ما هست ولی تورابه خداقسمت میدهم سال دیگرکنارهفت سین پیش ماباشی.  عید راهم به شما تبریک نمی گویم میخواهم عید کنارهم باشیم بغلت کنم و بوست کنم. این دفعه بجای اشک دوری وانتظار اشک شوق بریزم.باورکن عیدها  بدون توهیچ لذتی ندارد.قربونت برم متتظرت هستم دایی گلم.
راستی دایی خوبم  به یادآنروزها عکسی که مرادراغوش گرفتی برایت فرستادم برای تجدید خاطرات ازراه دور میبوسم و دوستت دارم دایی عزیز و نازنینم
خواهرزادت – صفورا  
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا