درمقاطع مختلف، سازمان با چه شگردهایی افراد را حفظ کرده است؟! – قسمت 3

براستی خواسته رجوی از اعضای ناراضی گرفتار در قرارگاه اشرف چه بود و برای چه ما را درعراق با ترفندهای گوناگون نگاه داشت؟ رجوی بعداز رفتن به زیر قبای صدام در سال 1365 و آشکار کردن نیات پلید وطن فروشی خود در صدد بود درکشورعراق آخرین کاسه لیسی های خود را در زمینه هرنوع همکاری موردنظر برای صدام نشان دهد واذعان نماید که من بالاترین وفادار به شما و حزب بعث هستم.

 رجوی با مضحکه می خواست القا نماید که  دارای نیروی نظامی در سطح یک لشکردر کشور عراق است. ضمن اینکه به هر طریقی تلاش میکرد برای تبلیغات خود درخارج از عراق وانمود کند اپوزسیونی مهم بشمار می آید. او با این اقدامات سعی داشت به نیروهای فریب خورده که هر یک به نحوی در اردوگاه اشرف بودند، نشان دهد که سازمان هم وجهه نظامی و هم سیاسی دارد.

 اما واقعیت این بود که رجوی بعد از شکست در انتخابات سال 59 درایران با یک سراب بی ثمر  زندگی خود را پیش میبرد. او در شگفتی نفرت آوری همسر دوم خود که خانم بنی صدر بود را بدور از هر پرنسیب انسانی طلاق داده وبا وادارنمودن مریم قجر عضدانلو برای طلاق، وی را به عقد خود بعنوان همسر سوم درآورد. او، مریم را هم ردیف سازمانی خود قرار داده و با انگیزه ی وابسته ساختن اعضاء بخود در صدد مغزشویی پیچیده ای تحت عنوان اسطوره ساختن از او با مفاهیمی همچون مریم نمونه وفا و صداقت به رهبری یاد نمود. تا شاید بتواند نیروهای فریب خورده سازمان را سرگرم نگهدارد

ولی این شعار به اصطلاح برجسته سازمان یعنی " رهائی زن " ، به مرور برعلیه اعضای زن سازمان بعنوان یک سلاح کشنده استفاده شد که البته خیلی از آن زنها برای رهایی خود ناچار شدند در روابط غیراخلاقی عجین شوند تا بتوانند حفظ کرده واگر دست داد، زمانی به افشاگری بپردازند. البته بعضی از اعضای زن بواسطه تحمل ناپذیری این وضعیت سخت در اشرف  تا مرز خود کشی نیز پیش رفتند  وگاها هم بخود کشی وادار شدند.

آلان محمدی و… خیلی های دیگر ازآن نمونه اند وعلاقمندان میتوانند به کتاب اخیر خانم مریم سنجابی که دراین باره نوشته، مراجعه کنند.

 این جنایت ها بنام رهائی زن به خورد خلق الله داده میشد که امروز برای خیلی ها ماهیت پلید این ایده روشن شده است!

این زنان قربانی ومجبور به اجرای رقص های رهائی شنیع در مقابل رجوی هم اکنون درآلبانی دریک مکان سالمند خانه گونه و جدا از نفرات دیگر نگه داری می شوند وافسرده و فرتوت میباشند!!

 فی الواقع  مسعود رجوی، بروشنی درحق زنان حاضر در تشکیلات ظلم کرد. من برای رعایت اختصار، باردیگر خواندن کتاب جالب خانم مریم سنجابی را به هموطنان توصیه میکنم.

نحوه ی عضو گیری رجوی بسیار محیلانه وفریبکارانه بود!

روزی یکی از بچه های تازه عضو شده که از ترکیه آورده وارد شده بود، دست سران فرقه را رو کرد وگفت: خانم اروانی به من  گفته بود بعداز 3 ماه آموزش شما را به خارجه می فرستیم والان دو سال است که من دراشرف هستم، رجوی خندید!!! و گفت من هم برای سه روز آمده بودم و تا حالا اینجا هستم، اما دید که همه نفرات از فریبکاری اینها خبردار می شود گفت فهمیه بیا و ایشان درصحبت های خود منکر این قول خود شد.

فرقه ی رجوی از 4 گروه تشکیل شده،گروه اول زندانیان سیاسی زمان شاه بودند که بعداز انقلاب رجوی دور خود جمع کرد. گروه دوم بعداز انقلاب جذب شده که میلیشا نامیده می شد.

درایام شروع فاز نظامی درخرداد 60، رهبران فرقه به اینها القا کرد که اگر شما از ایران خارج نشوید رژیم ایران شما را دستگیر واعدام خواهد کرد، چون تن شما به مجاهدین خورده است.

بعضی ها را هم برای اثبات حرف رهبران خودشان لو دادند ویا با دادن سلاح به دستشان، آنها ناچار شدند تا از شهرهای خود به کردستان فرار کنند تا بتوانند جان سالم بدر کنند واین دسته از زمان انقلاب تا به امروز ازوضعیت ایران وخارج خبر ندارند و بزرگترین مشکل این گروه ترس از اعدام توسط رژیم است.

گروه سوم نفراتی هستند که درزمان جنگ ایران وعراق اسیر شدند.

این گروه در اردوگاه با این فرقه آشنا شده بودند وهرکسی از این فرقه حمایت می کرد از طرف دولت عراق تشویق می شد واین ها برای گذراندن اسارت خود درمکان بهتراز اردوگاه ویا برای فرار وارد تشکیلات فرقه رجوی شده اند که در این فرقه به اینها لمپن گفته می شود و تمام کارهای اجرایی به عهده آنها بود و هیچ هویتی نداشتند وبه همین خاطر هنگام خروج یا در زندان ابوغریب سر درمیآوردند ویا در اشرف خودکشی می کردند.

در زمان آزادی اسرا خیلی از این گروه از ترس اینکه باآمدن به ایران اعدام خواهند شد، درسازمان ماندند ولی کسانی بودند که آن وقت به ایران آمدند درحال حاضر زنده ومثل بقیه اسرا حق وحقوق دریافت می کنند.

گروه چهارم از نفرات کار یاب بودند که برای کار دریک کشوراروپایی به ترکیه آمده بودند که به تور سازمان افتادند!

 این  افراد درکنار سایر گروه های ذکر شده، همیشه دو را ه بیشتر نداشتند: یا تن دادن به شرایط تشکیلات فرقه ای ویا کشیدن مصیبت های که درقسمت های قبل  بدانها اشاره شده است.

متاسفانه این اوضاع درآلبانی هم با شرایط خاص آنجا برقرار است!

افرادی که  از سال 60 دراین حصار اند وذهنیت مبهمی از جهان دارند، فکر میکنند با این سن و سال کجا میتوانند بروند ومسعود خان هم متوجه این داستان شده وآرزوهای شیطانی خود را با استفاده ازاین نقطه ی ضعف به پیش میبرد!! 

سیروس غضنفری

عضوسابق سازمان مجاهدین خلق ایران

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا