فرقه ی رجوی تحمل دیدن یک نامه ی کوتاه خانوادگی را ندارد

مدت کمی از انتشار نامه ی کوتاه خانواده ی آقای صادق حجازی (اسیر نزدیک به چهار دهه ای رجوی) نمیگذرد که ضجه ی این گروه تمامیت خواه و بت پرست بلند شد تا نوشته ای بنام” خیلی جالب است، اما عجیب نیست” بنام آقای حجازی منتشر کند که اگر امکان تحقیقی وجود داشته باشد، براحتی دانسته خواهد شد که این اسیر رجوی نه متن نامه را دیده ونه این نوشته ی مندرج در رسانه های رجوی را خوانده است!
بنابراین در نقد قسمتی از این نوشته، هرکجا موضوعی نفی شده ومورد انتقاد قرار میگیرد، همگی متوجه روسای تشکیلات رجوی است و مخاطب ما شخص آقای حجازی نیست که برابر شواهد موجود، هیچ اطلاعی از قضایا ندارد!
درنوشته ی منتسب به این همشهری مان میخوانیم:
” اگر راه نجات و رهایی برای کشورم و خلق قهرمان وجود داشته باشد، همین راه مجاهدین است. البته روز بروز با شناخت بیشتر و عمیق‌تر آرمان‌ها و راه و رسم صدق و فدا و خلوص تک‌تک «بچه‌ها» (ما در جمع خودمان به خواهران و برادرانمان می‌گوییم «بچه‌ها») اطمینان و اعتقادم به راهی که در پیش‌گرفته بودم محکم‌تر می‌شد”.
برعکس!
زندگی نشان داد که این ادعا، درحکم تهمتی برعلیه باند رجوی است و این تشکیلات بنوعی سازماندهی وبازسازی شده که درخدمت جنون قدرت طلبی مسعود رجوی باشد واگر ارتباطی با مسائل مردم دارد، درنداشتن این ارتباط است!
آنچه بناحق صفا وصمیمیت نامگذاری شده، تابعیت بی چون وچرا ازطرف اعضای تشکیلات وسلطه ی کامل ازطرف رجوی است!
ازقول آقای حجازی نوشته شده است:
“… چقدر سخت بود برایم لحظات کندن و عبور انقلابی از خانواده، دوستان و شهر و دیارم؟! و انتخاب سیره امام حسین و زینب کبری. اما بهر ترتیبی بود، این انتخاب را کرده و تصمیم گرفتم که تمام وجودم عبارت از مبارزه و سازمانم شود. زیرا اهدافم را در آن متبلور می‌دیدم. و این لیله القدر اول من بود”.
این امکان وجود داشت که آقای حجازی دران زمان که گند کاریهای رجوی باین شکل علنی نشده بود، واقعا هم بپندارد که با پیوستن به مجاهدین منشآ کمکی برای کشور خواهد شد.
دیگر اینکه مواعید سازمان رهائی قریب الوقوع را نوید میداد واین همشهری ما هرگز تصور نمیکرد که کار” آزادی کشور وخلق قهرمان”! باین درازا بکشد وبجایی بند شود که هرچه زمان میگذرد، دورتر از امیال واعتقادات اولیه ی ایشان باشد!
اما دیدیم ودیدند جریان ازچه قرار بود وبنابراین بقیه ی صحبت ها را درمحدوده ی شعاری باند رجوی قرار میدهیم!
این حرف تکرار همان حرف رجوی است که بازنویسی شده:
” شب قدر دوم و بسا شکوهمندترم – مانند هر مجاهد خلق دیگری – انقلاب خواهر مریم بود که انتخاب کردم و انتخاب کردیم که از همه‌چیزمان درگذریم تا همه‌ چیز را برای مردم به‌جان‌آمده از ستم سرکوب آخوندی محقق کنیم و دیگر زن و زندگی را طلاق دادیم”.
نه برادر!
این یکی حرف حتما مال تو نیست وتو مجبور بودی که درمیان فشارداغ ودرفش – زمانی که نه راه پیش داشتی ونه پس- درظاهر هم که شده به تحقق آرزوهای پلید او تن دردهی و براستی هم نمیتوان برتو که دربرابر این فشار ها هیچ مامن و پناهی نداشتی، ایراد جدی گرفت!
انقلاب؟؟!! مریم بعنوان یک نقطه ی تاریک ننگین بردامان تاریخ احزاب سیاسی ایران باقی خواهد ماند والبته نه تو ونه دیگران، اقتداری درجهت خنثی ساختن این عمل ننگین نداشتند!!
راست آنست که این طلاق وانقلاب؟؟ بطورتمام قد برتو وهم زنجیرانت تحمیل شد و گماشتگان اصلی رجوی به عبث میخواهند که شما را شریک جرم رجوی قرار دهند!
درادامه:
“… از آن لحظات انتخاب مسیر و شیوه زندگی‌ام، بیش از ۳۷ سال می‌گذرد. از روزی که به‌طور کامل از خانواده‌ام جدا شدم و ارتباطم را با آنان قطع کردم، حدود ۳۴ سال. اینکه چرا ارتباطم را با خانواده قطع کردم، به این دلیل بود که نمی‌خواستم در اثر این تصمیم و انتخاب من، آسیبی به بستگان و سایر دوستان و آشنایانم برسد…”.
این حرف هم ازآنˏ روسای رجوی خائن است باین دلیل:
کار هرهوادار مجاهدی که به خارج میرفت، شده بود تماس تلفنی مداوم با خانواده ها ودوستانش تا بلکه بدستور سازمان، نیرویی برای او جمع کرده وازکشور خارج کند!
اغلب ما خانواده ها با این پدیده ی سال های اول هجرت؟! رجوی آشنائی کامل داریم که زمانی موفقیت هایی هم داشت ولی بعدها که جواب رد خانواده ها بیشتر وقاطع تر شد، این تماس ها بشدت کمتر وگزینشی تر شد!
سازمان ابدا منافع وامنیت خانواده ها را درنظر نمی گرفت و اتفاقا در مواردی سعی میکرد که سبب زیر اتهام رفتن خانواده ها شده تا بلکه ماهی ای از این آب گل آلود بگیرد.
ما میدانیم که شما عزیزان اسیر ما، هرگز درتماس تلفنی یاقطع آن اختیاری ازخود نداشته وندارید وتماس های برقرار شده بفرموده بوده و هدف جذب نیرو یا کسب اطلاعات را داشت!!
بازهم:
” کوتاه بگویم، به همین دلیل در این سال‌ها ارتباطی با خانواده نداشتم. آن‌ها هم با من ارتباطی نداشتند. با اینکه همواره از عواطف و احترام عمیقم نسبت به‌ تمامی بستگانم نه‌تنها ذره‌ای کم نشده بود، بلکه همین احساسات هم انگیزه‌ام را برای جنگیدن بیشتر با مسبب این جدایی‌ها و محرومیت‌ها، یعنی رژیم پلید حاکم بر سرنوشت هر خانواده ایرانی، بیشتر و قوی‌تر می‌کرد”.
البته اگر اعلام کنی که کماکان عاطفه ای بنفع خانواده داری، انقلاب مریم را که نافی این عواطف است، شخم میزنی؟!
پس تو خودت نیستی که قدرت طرح این مسئله را داشته باشی و سازمان است که با اظهارات این چنینی، خود را بعنوان دروغگوی شارلاتان معرفی میکند ونمی داند که نمی داند!!
ما آرزو داریم که این فرزند ستم دیده ی ما برای آزادی وکسب ابتدائی ترین حقوق خود برزمد. درفکر ما نبوده و بگذارد ما ها که بی شماریم، حقوق خودمان را خود حفظ کرده یا بدست آوریم!
و موضوعی که سبب نوشتن این نامه بنام حجازی ما شده، بشکل عریان نشان داده می شود:
” به این صورت و با این منطق، بعد از سی و اندی سال، سراغ برادر این‌جانب نیز رفته و او را تحت‌ فشار گذاشته تا پای ورق‌پاره‌ای امضا بگذارد که پادوی دست چندم وزارت بدنام آخوندی دیکته کرده است”.
خواننده ی محترم!
آیا می بینید که برادر او با نوشتن نامه ی چند خطی که هیچ خط و ربط سیاسی درآن نبوده و صرفا احوال پرسی مختصری است، سازمان رجوی را به دفاع شتابزده به عملکرد خبیثانه اش مجبور ساخته است؟!
چه معجزه ای دربیان موجز این خانواده هاست که این گروه پر ادعا را اینهمه سراسیمه میکند؟!
گروهی از خانواده های اسرای رجوی
تبریز
ایران

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا