خاطراتی از حضور در اطراف قلعه الموتی فرقه رجوی

سران فرقه رجوی که در مخالفت با نظام جمهوری اسلامی در سال 1360 به دامن صدام ملعون پناهنده شده و از خاک عراق اقدام به عملیاتهای خرابکارانه و حتی ربودن فرزندان خانواده های کشورمان مینمودند، فکر نمیکردند که روزگاری توسط همین پدران و مادرانی که فرزندانشان را از آنها جدا نموده اند به خاک و خون کشیده شده و ریشه کثیف آنها از هم پاشیده شود. آری سرکرده خائن و ضد خانواده فرقه رجوی بارها و بارها اعتراف نموده که من شکستی که از حضور خانواده ها در اطراف اشرف خورده ام در طول چندین سال جنگ با ایران داشته ام متحمل نشده ام و بودن خانواده ها در اینجا (اطراف اشرف) برایمان بسیار گران تمام شد.


خانواده های گلستانی که در چندین نوبت به عراق بنا به درخواست خودشان و با همکاری انجمن نجات اعزام شده بودند، تاثیر بسزایی در این پیروزی بزرگ که همانا اخراج فرقه رجوی از عراق بود را دارا بودند و حاصل همین حضور نیز جدایی چندین نفر از فرزندان خانواده ها از همین استان گلستان بود که یک نمونه از ان رهایی آقای شیراحمد روز رخ در سال 1394 بود که بواسطه حضور خانواده های گلستانی و بخصوص برادرش گل احمد این رهایی بزرگ و این اتفاق میمون برایش امکان پذیر شد.
امروز انجمن نجات استان گلستان پذیرای آقای گل احمد روز رخ میباشد که بقول خودش در 5 مرحله به عراق بصورت داوطلبانه اعزام شده و همراه با خانواده های هم استانی و سایر خانواده هایی که از سراسر کشور به اطراف اشرف اعزام شده بودند رفتند تا بتوانند برادرشان را ملاقات نمایند و در این راه با وجود درد شدید کلیه و ناراحتی قلبی بازهم از پا ننشسته و همچنان قوی و محکم قدم بر میداشتند.
وی که رهایی برادرش از فرقه رجوی را مدیون انجمن نجات میداند و میگوید که هنوز هم حاضرم برای رهایی دیگر برادرانم که در چنگال فرقه رجوی گرفتار میباشند تا هر کجای این کره خاکی با شما دوستان هم قدم شوم و در این کار خیر و بزرگ همگام شما باشم و تا ریشه کن شدن این غده سرطانی شما را همراهی نمایم.
آقای روز رخ از خاطرات حضورش در اطراف اشرف این چنین میگوید که با خانواده هایی که از تمام ایران برای رهایی فرزندانشان به عراق امده بودند، یک روز تصمیم گرفتیم برای نشان دادن اعتراضمان به ملاقات ندادن فرزندانمان دور تا دور اشرف را با پای پیاده طی کنیم و به این روش به تمام دنیا ثابت کنیم که ما خانواده ها تنها برای دیدار فرزندانمان به عراق آمده ایم و همین کار را نیز انجام دادیم و در عرض دو الی سه روز کل اشرف را با وجود گرمای طاقت فرسا و بدی آب و هوا و از طرفی فلاخنهایی که سنگهای قد و نیم قد را توسط سران فرقه رجوی و عوامل کوردل آنها نثار ما میکردند طی نمودیم و توانستیم به سرکرده کودن و احمق فرقه رجوی ثابت کنیم که ما خانواده ها تا آخر ایستاده ایم و همین ایستادگی پدران و مادران پیر و کهن سال باعث شد تا سران فرقه رجوی دم خود را روی کولشان انداخته و از عراق اخراج شوند که البته کمک خدا را نباید فراموش کرد.
وی در ادامه از خاطرات شیرین حضورشان در ضلع جنوبی قلعه الموتی اشرف تعریف میکنند و میگویند که یک روز غروب بعد از آنکه یکی از خانواده های اهل تسنن که بهمراه ما بودند اذان اقامه نمودند و سپس دعایی نیز پشت بلند گو خواندند که گماشته های رجوی برای آنکه بفهمند چه چیزی در بلندگو گفته میشود لحظاتی ساکت شدند و در همین حین یکی از دوستانی که به زبان ترکمنی تسلط داشتند شروع به گفتن حقایقی در مورد رجویسم به زبان محلی نمودند که سران فرقه رجوی بعد از ده دقیقه که تازه فهمیدند چه گفته میشود با تمام قوا شروع به فحاشی و عربده کشی نمودند که یکی از دوستان حاضر در جمع ما گفتند که آنها متوجه جملات دوستمان نشدند و رفتند مترجم اوردند و تازه متوجه شدند که چه کلاه گشادی سرشان رفته و شروع به عربده کشی نمودند.
آقای روزرخ در خاتمه یرای رهایی تمام اسیران دربند فرقه رجوی دعا نمودند و از انجمن نجات و مسئولین ان تشکر و قدردانی کرده و گفتند اگر انجمن نجات نبود اکنون شیراحمدمان را نمی توانستیم در آغوش بکشیم و من با تمام وجودم از شما برادران تشکر میکنم.
با آرزوی قبولی دعای آقای روز رخ و رهایی تمامی زندانیان در بند فرقه رجوی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا