اعترافات «مرتضی ناصح پور» فرمانده یکی از واحدهای تروریستی مجاهدین – برداشت دوم

صله رحم (اوج عواطف انسانی)

یکی از برنامه های سازمان مجاهدین که به طور خیلی زیرکانه صورت می گرفت و کم کم رشد می کرد مسأله خانواده و احساس نسبت به آن ها بوده است. در پروسه رشد فرد در درون تشکیلات که نهایتاً منجر به فعالیت تروریستی می شده است برخورد فرد با خانواده اش بوده است که از آن صورت مهر و محبت نسبت به پدر و مادر و احساس مسئولیت در قبال آن ها در پروسه رشد خود نهایتاً به این درجه می رسیده است که در کار تروریستی، فرد اصلاً نه تنها هیچ گونه احساسی نسبت به پدر و مادر و مشکلات و مسئولیتی که در قبال آن ها دارد نمی کند بلکه به این درجه می رسد که یک فرد تشکیلاتی حتی اگر پدر و مادر خود را جهت مخالف با سازمان و تشکیلات می دیده است به عنوان شناسایی می داده است تا پدر و مادر خودش را ترور کنند. این کار هم از همان فاز به اصطلاح سیاسی شروع شد و با در مقابل پدر و مادر ایستادن ها، گوش به حرف آن ها نکردن، کمک نکردن به پدر و مادر در مسائل جاری زندگی شروع می شده است و تا کتک زدن پدر و مادر، وارد کردن هرگونه ضربه روحی و معنوی به آن ها از طرق گوناگون تا به دادن شناسایی جهت ترور آن ها ادامه یافت. این نشانه اوج پستی و رذالت افراد تشکیلاتی است و چیز کوچک و قابل گذشتی نیست، این خود جنایتی است بزرگ که سازمان در حق پدر و مادر و خانواده افراد تشکیلاتی خود مرتکب شده است که تمام خطوط در این زمینه کاملاً روشن و آشکار است. از اصل قرار دادن کار تشکیلاتی گرفته تا به طور مکانیکی مقابله، به خصوص مقابله روحی با خانواده به طور مستقیم و بدون احساس کوچکترین گناهی.

در اصل یک تروریست که باید نسبت به مردم با بی رحمی کامل برخورد کند باید در درجه اول نسبت به خانواده خود بی رحم و بدون احساس شود… هر کس بیشتر در سازمان حل شدگی داشت و مسئولیت بالاتری می گرفت به همان اندازه بیشتر از خانواده خود باید دور می شد. هر کس جنایات فجیع تری انجام داده است به همان اندازه در حق پدر و مادر مرتکب گناه بیشتری شده است. در این راه هر کس بیشتر برای سازمان مایه می گذاشته است بیشتر از طرق گوناگون از امکانات و چیزهای دیگر خانواده در جهت ضربه به آن ها استفاده می کرده است. برای همین است که وقتی می گوییم که خدای ما سازمان شده بود درست است. وقتی مسأله به این صورت در بیاید، خانواده و مسائل پیرامون آن هیچ و پوچ می شود و ناراحتی و نگرانی خانواده برایمان اهمیتی پیدا نمی کند. زدن ضربه روحی از هر طریق اصلاً برایمان معنی ندارد و خلاصه هیچ چیز اهمیتی برایمان ندارد. حتی مرگ و مردن خانواده؛ و این چهره و نیرویی است که سازمان در جریان تکامل خود پرورانده است.

بعد از 30 خرداد 1360 و دست زدن به جنایات و تشکیل واحد های تروریستی، دیگر مسأله اطاعت تشکیلاتی اصل شد که هر کس اجرا نمی کرد کنار گذاشته می شد. مخصوصاً در موقع انجام جنایت باید همه از فرمانده خود اطاعت کنند. هر چه او گفت، همان است. حتی اگر صد در صد مطمئن باشی که غلط است باز باید اجرایش کنی. اگر فرمانده روی هر دلیلی بیاید و بگوید بچه ها را هم آتش بزن و فلان زن را بکش بدون چون و چرا باید اجرایش می کردی؛ یعنی اطاعت کور تشکیلاتی بدون حق هیچ گونه سؤالی… حتی اگر گفت خودت را بکش باید فوراً این کار را بکنی! یعنی تا این اندازه مسأله برایشان مهم بوده است و این اطاعت تشکیلاتی یکی ازخصایص یک تروریست در سازمان به شمار می آمد.

مسئول و فرمانده نظامی به ما می گفت که یک عنصر نظامی همین طوری نمی تواند بیاید و یک فرد نظامی شود. باید مراحلی را بگذراند و در تکامل آن مراحل یک فرد عملیاتی بشود. می گفت فرد اول باید بیاید اعلامیه پخش کند، شعار بنویسد و کار تبلیغاتی بکند، بعد کار ایذایی بکند، بعد از این که این مراحل را گذراند و آموزش های لازمه اش را دید و مسلط شد باید برود ماشین سواری و موتورسواری را کامل یاد بگیرد (البته در کنار این ها باید مسائل خانوادگی و عاطفی و کلاً این کارها را هم باید فرد کنار بگذارد)، بعد از گذراندن این مراحل تازه اسلحه به دست بگیرد و چند کار کوچک یعنی سرقت و… انجام دهد تا بعد یک تروریست کامل گردد.

… بعد از دو سال کار تشکیلاتی مستمر از من دانش آموز که تا آن موقع حتی یک دعوا در محل نکرده بودم، یک دروغ به پدر و مادرم نگفته بودم، از من یک تروریست به معنای واقعی اش در اوج تکامل سازمان یعنی بعد از پشت سر گذاشتن کلیه تجربیات سازمان، ساختند که قتل نفس برایم مثل فروش نشریه شده بود و تمام احساسات وعواطف را از بین برده و در نهایت کارم از تکه تکه کردن یک پیرمرد بدون گناه با بمب بدون کوچکترین احساسی سر در آوردم. اصلاً باید دید یک تروریست چه مشخصاتی دارد و بعد آن مشخصات را در من جستجو کرد که تماماً آن ها را از سازمان و تشکیلات جهنمی منافقین گرفته بودم. بله همه را طی دو سال کار مستمر تشکیلاتی، سازمان با شیوه های خاص خود به من آموخت و سازمان بود که عامل پرورش تروریست در سطح وسیع شد و نیروهایش را به این صورت در آورد. آن هم زیر لوای اسلام و انقلابی و خلقی بودن.

برگرفته از کتاب کارنامه سیاه (گذری بر حوادث تروریستی دهه 60 به انضمام 100 سند معتبر از جنایات منافقین)

به کوشش: مؤسسه راهبردی دیده بان

صفحه های:  308،  305، 260، 243، 242

تنظیم: عاطفه نادعلیان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا