چه چیزی افول فرقه ی رجوی را رقم زد؟

سوال اساسی که بیشتر افراد درباره ی فرقه ها می پرسند، این است که چه فرایندی باعث می شود که افراد به فرقه ها ملحق شوند. در واقع، افراد به فرقه ها ملحق نمی شوند. آنها ناگهان خود را درون فرقه ای می یابند که توانسته است اعتماد و وفاداری آن ها را به خود جلب کند. بخش زیادی از افرادی که به عضویت سازمان مجاهدین خلق (فرقه ی رجوی) درآمده اند، پس از گذشت سال ها از عضویت شان در تشکیلات خود را پشت حصارهای فرقه گرفتار یافتند.
فرایند جلب اعتماد و وفاداری اعضا در فرقه ی مجاهدین خلق فرایندی تدریجی است. سران فرقه، مسعود و مریم رجوی با شیوه های بسیار دقیق و پیچیده ی شستشوی مغزی و کنترل ذهن موفق شدند که افکار ضد و نقیض و آمیزه های اسلامی و مارکسیستی را در ذهن اعضا فرو کنند.
هر چه که اعضای گروه متحمل رویکرد های فرقه گرایانه بیشتری می شوند، اعتماد خود را به دنیای بیرون بیشتر از دست می دهند و ایمان خود به افراد خارج از فرقه را بیشتر از دست می دهند و در نتیجه گزینه ای به غیر از سران فرقه برای جایگزین کردن با جهان بیرون برایشان باقی نمی ماند.
این دنیای بیرون از فرقه، از جمهوری اسلامی را شامل می شود تا افراد عادی جامعه و حتی دوستان و خانواده ی اعضا. بی اعتمادی نسبت به افراد و نهادهای خارج از دایره ی فرقه که رواج پیدا کند، سطح اضطراب روانی فرد بیشتر می شود و تعقل منطقی و بالغانه ی فرد از بین می رود و نهایتاً کار کرد ذهنی خود را از دست می دهد وبا سرسپردگی به سران فرقه آن را جبران می کند.
” انقلاب ایدئولوژیک” یکی از برجسته ترین ابزارهایی بود که سران فرقه ی رجوی به کار بردند تا فردیت افراد فرقه را هر روز کوچک تر و کوچک تر کنند و نهایتاً انکار کنند: اعضا مجبور به جدایی از همسران شان شدند و مجردها مجبور شدند قسم بخورند تا مادام العمر مجرد بمانند ؛ باید خود را تمام و کمال به رهبری می سپردند.
با این حال، تجرد اجباری برای موفقیت سران فرقه کافی نبود. بنابراین آن ها نشست های خود انتقادی را برای کنترل بیشتر افکار و احساسات درونی افراد با جدیت و شدت بیشتری برگزار کردند. فشار جمعی (از سوی اعضای ارشد و مسئولان و حتی هم رده ها) ابزار موثری بود که در این نشست ها استفاده می شود تا شخصیت و فردیت فرد به طور کامل تخریب شود.
جدا کردن فرزندان از والدین، کار اجباری، محرومیت از خواب و بسیاری دیگر از رفتارهای که خشونت عاطفی و کلامی و جسمی به همراه دارد نیز به سران فرقه کمک کرد تا اعضا را در درون حصارهای فرقه در فضای ارعاب و تهدید، حفظ کنند.
نقطه ی آغاز افول
با این وجود، نقطه ی عطفی در تاریخ حوادث منطقه ای، جرقه ی آغازین جهشی در فرایند جداشدن از گروه را مشتعل کرد. این جرقه چه بود؟
در سال 2003، پس از حمله ی امریکا به عراق و سقوط صدام حسین – به عنوان اصلی ترین حامی مالی و نظامی مجاهدین خلق- نیروهای امریکایی مجاهدین خلق را خلع سلاح کردند.
حال که سازمان بدون سلاح در کویرهای عراق بدون حامی مالی و نظامی مانده بود؛ همه ی کمپ های سازمان بسته شده بودند و همه ی اعضا در کمپ اشرف تحت حفاظت و نظارت نیروهای امریکایی اسکان داده شده بودند، اعضا دیگر فقط نامی از” ارتش آزادی بخش ملی” را یدک می کشیدند بدون آن که حتی یک اسلحه یا نارنجک داشته باشند.
از سوی دیگر، سران فرقه مذاکرات با افسران نظامی امریکایی را آغاز کردند؛ توافقاتی با آن ها امضا کردند! سازمان مجاهدین خلق که تا پیش از آن دشمن قسم خورده ی امریکا به عنوان امپریالیسم جهانی بود اکنون پذیرای افسران امریکایی در قرارگاه خود بود و با گرمی بسیار از آن ها استقبال می کرد.
این رویکرد ریاکارانه و متناقض ضربه ی دیگری بود که به اعتماد اعضا به سران فرقه وارد می شد. ذهن افراد درگیر تردیدها و دو دلی های بسیار درباره ی سران سازمان و اهداف سازمان شده بود.
بدین ترتیب، سران فرقه دیگر به اندازه ی گذشته در جلب اعتماد اعضا موفق نبودند، و از طرفی میزان فشار روانی و جسمی در ساختار فرقه ای گروه چنان افزایش یافته بود که نارضایتی اعضا را دامن می زد. اعضا نمی توانستند مبارزه ی مسلحانه را – که سازمان بنیادش را بر آن نهاده بود – بدون سلاح تصور کنند. دیگر قدرت تشخیص حقیقت آسان نبود، رفتارهای سران فرقه چنان متناقض بود که اعضا احساس درماندگی و بی اعتمادی می کردند.
نقطه عطف دوم در روند جدا شدن ها، پس از انتقال به آلبانی رخ داد. بعد مسافت از مرز ایران بسیار بیشتر شده بود، و امید به آن چه سرنگونی جمهوری اسلامی به عنوان هدف فرقه خوانده می شد، دیگر مرده بود.
اعضا خود را در کشوری آزاد در قلب اروپا یافته باز می یابند. تردیدها نسبت به سران فرقه و ایدئولوژی کذایی شان دوچندان می شود. در آلبانی اعضا می توانند با رعایت شرایط و تحت نظارت اعضای ارشد خود در جامعه رفت و آمد کنند. قادر هستند که زندگی عادی مردم عادی را ببینند و بهتر وبیشتر از جنبه های مختلف نقض اساسی ترین حقوق انسانی شان که فرقه رجوی در این سال علیه آن ها مرتکب شده است، آگاه بشوند.
از سوی دیگر، پذیرایی از مقامات امریکایی در مقر فرقه رجوی در تیرانا و دیدار مریم رجوی با مقامات سابقا مذموم امپریالیستی و کاپیتالسیتی در مقابل چشمان اعضا، از سوی تشکیلات در حال تبدیل شدن به یک سنت حسنه و رفتارمتمدنانه است. تناقض آشکاری که ترک های ایجاد شده در دیوار اعتماد به سران فرقه را عمیق تر و فرو ریختن دیوار را محتمل تر می کند.
مزدا پارسی

منبع

یک دیدگاه

  1. سلام. ما نگران هستیم چرا اسامی آخرین گروهی که به آلبانی منتقل شدند را اعلام نمیکنید؟!!! من نمیدونم برادر اسیرم در دام رجوی ملعون علیرضا کربلایی جزء آخرین گروه بوده است یا خدای نکرده مرده است. چرا تلاشی نمیشود که اسامی اخرین گروه مشخص شود تا ما از نگرانی بیرون بیاییم؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا