رجوی زمانی مرد که اولین سیلی به گوش یک مجاهد، در اشرف نواخته شد

این آقای مسعود رجوی معلوم نیست توی کدام سوراخ موش خزیده، بعد هم اسم خودش را گذاشته شیر!!! تاریخ نمونه های بسیاری از این شیرهای قلابی به خود دیده است! خاطر جمع باش، که به موقع تو را هم از سوراخ موش بیرون می کشند!
برای رهبران قدرقدرت و کسانی که در کنه وجودشان دائما با سندرومی بنام رسالت نجات بشر دست و پنجه نرم می کنند و دائما نسخه نجات می پیچند (نسخه نجات برای مردم اما بدون مردم)، مقوله مرگ همواره همچون یک چالش بزرگ به درازنای تاریخ، مسأله برانگیز و از مهم ترین دغدغه ها بوده است!


چرا که مرگ و کیش قدرت، آشتی ناپذیرند و هریک دشمن دیگری! مرگ به معنی خلاء قدرت است و گسیختگی در قدرت بزرگترین دلهره و نگرانی صاحبان قدرت را تشکیل می دهد. به همین دلیل برای مقابله با سقوط در سیاه چاله ای که دوره” افول قدرت” نامیده می شود، سال ها قبل از فرارسیدن مرگ واقعی، بختک آن در حرم امن شان شروع به پرواز می کند! بغرنجی بنام خلأ قدرت – نقطه ای که در آن تمامی نظم کائنات ممکن است از هم بپاشد- مرگ رهبران قدر قدرت را در هاله ای از رمز و راز پنهان نگه میدارد!
در اصل ابهام سازی پیرامون مرگ این دسته از صاحبان قدرت، بخشی از مراسم و مناسک انتقال قدرت و تدفین است! براستی این همه دغدغه مرگ برای چیست؟
واقعیت آن است که برخلاف ادعاها و یاوه هائی چون برخورداری از الطاف غیبی و نظرکردگی و… که این رجوی ها مدعی آن می شوند، قدرت هم چون مائده ای آسمانی برای آنها به ارث نرسیده است! بلکه عموما در طی فرایندی دردناک و سرشار از خشونت وتصفیه و زندان و سرکوب ساخته و پرداخته شده، تثبیت و ساختاربندی می شود!
قدرت بدون کالبدی بنام ساختارها و کارگزارانی وفادار و گفتمانی نافذ، یعنی تعین مشخص دادن به خویشتن، قادر به اعمال خودنیست! حتی رهبران باصطلاح کاریزماتیک هم برای اعمال و حفظ آن به درجاتی نیاز به چنین ساختارهائی دارند. رهبر ورای تشریفات شکل صوری انتقال، در فرایندی دردناک ساخته و پرداخته می شود!
گیرم که جسم مسعود رجوی زنده یا مرده باشد، این دیگر اهمیت چندانی ندارد.
بگذار آن ها به این دلخوش باشند که هم چنان می توانند مردم و افکارعمومی ورسانه ها، حتی اعضاء و هواداران خود را سرکاربگذارند و از افتادن به” تله” رسانه ها و پرسش و پاسخ دادن بگریزند!
بگذار نشان بدهند مقولاتی چون افکارعمومی، مردم و حقیقت گوئی برایشان پشیزی ارزش ندارد. بگذار منطق ماکیاولیسستی هدف وسیله را توجیه می کند را تا سرحد ابتذال کامل ارتقاء بدهند و دروغ آسان ترین واژه ای باشد که در این ماکیاولیسم عنان گسیخته بر زبان جاری شود!
این گونه ادعاها را نباید چندان جدی گرفت. اما آن چه، جدی و مهم است، همانا ادامه مشی و منش ارتجاعی و بغایت تباه کننده تا کنونی است که مسعود رجوی تجسم آن بوده و اکنون نیز توسط مریم قجر و یک مشت اعوان و انصارسرسپرده و گوش بفرمان، در قالب ستایش از کیش قدرت و شعارهائی چون برپائی هزاراشرف و آموزه های مسعود و سرسپردگی به اربابان قدرت، هم چنان به حیات خود ادامه می دهد!
در جهان فانتزی فرقه ها، پدیده ها با سیمای کمیک ابراز وجود می کنند! مریم رجوی نسخه کمیک مسعود رجوی است و بیش از هر کسی مارک او برپیشانی اش حک شده است. او از حقیقت مرگ و زندگی همسر و رهبرعقیدتی خود با خبراست و اساسا خود مخلوق این گونه ابهام آفرینی ها و این گونه مناسک انتقال قدرت است…
واقعیت این است که از نظر ما رجوی زمانی مرده است که در پروسه های مختلف، به دستور او مجاهدین را دسته دسته به زندان های اشرف بردند و اولین سیلی به گوش یک مجاهد، در اشرف نواخته شد، رجوی و ایدئولوژی منحط او، همانروز مرد و خاکستر شد…
فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا