خاطره صمد نظری از عملیات آفتاب

این عملیات که برای ضربه زدن به ارتش و نیروی نظامی ایران در جبهه ها و به اسرات گرفتن قوای نظامی ایران (1) و کسب اطلاعات بیشتر و سپس عقب نشینی سریع به مواضع عراق طراحی شده بود، در شب 8/1/67 در ساعت یک به مرحله ی اجرا در آمد. اما با لو رفتن عملیات قبل از آرایش خط آتش نیروها، درگیری زودتر از زمان مقرر شروع شد. این درگیری ها تا سپیده صبح ادامه داشت و نیروها طبق طرح عملیات مواضع مورد نظر را تسخیر کردند.
من به همراه بک تیم صامت و یک دسته ی دیده بانی و چند افسر و یک سرگرد استخبارات در محل دیده بانی استخبارات بودم. سرگرد استخبارات وظیفه داشت اخبار پیشروی نیروهای متهاجم را از دسته ی ما بگیرد و تلفنی به فرمانده ی ستاد لشگر عراق گزارش دهد.

او تا صبح نگران بود تا این که با روشن شدن هوا و مشاهده ی اولین دسته ی اسرای ایرانی و تانک به غنیمت گرفته شده خوشحال شد و بی اختیار با بچه های ما روبوسی کرد و تبریک گفت. او که از سر شب ناامیدانه نغمه ی یأس و عدم موفقیت می خواند، با مشاهده ی باز شدن خاکریز ایران، تلفنی به ستاد گزارش کرد و بچه های ما را قهرمان خطاب کرد و تبریک گفت. خوشحالی و حرکات ناشی از ذوق زدگی او هرگز از یادم نمی رود.

همان روز به دستور او افسران همراهش برای دسته ی ما پلو پختند، بعد آن را در ظرفی بسیار بزرگ ریختند، مقداری خورشت روی آن ریخت و وسط سنگر دیده بانی استخبارات بر روی زمین خاکی گذاشت و همه را دعوت به خوردن کرد و توضیح داد که رسم سنتی ما این است که غذا را به همین صورت جمعی و با دست بخوریم! صفایش بیشتر است و شروع کرد به خوردن.

بالاخره بدین طریق موفقیت عملیات آفتاب را به همراه تعدادی از بچه های دسته با افسران عراقی در سنگر استخبارات عراق در پاسگاه فکه جشن گرفتیم.

عملیات با درگیری های پراکنده صبح به پایان رسید و نیروها از دو مسیر تعیین شده در حال تخلیه ی غنائم، اسرا و مچروحین بودند که از سمت شمال (لشگر 88) یک گردان تانک به همراه چند نفربر قصد داشتند به مواضع نیروهای ما پاتک بزنند و از دور به سمت مواضع تسخیر شده و مسیرهای خروج نفرات شلیک می کردند.
دیده بان شمالی کمیت و کیفیت و محل حرکت گردان را به فرماندهی اطلاع داد که بلافاصله توپخانه ی عراق و تانک های تی 65 مستقر در خط دیوار مرگ که برای پشتیبانی عملیاتی در این محل مستقر بودند، با یگان های پاتک کننده درگیر شدند و بدین طریق نیروهای ما با موفقیت و تا قبل از ظهر همان روز، منطقه ی تسخیر شده را تخلیه کردند و عملیات با هماهنگی بسیار بالا با یگان های توپخانه، تانک، ضد هوایی، مخابرات (رازیاب و پارازیت) و نفربرهای حمل مجروح و اسرا و مهندسی عراقی به اتمام رسید و سازمان به مقدار زیادی غنائم، اسیر و اطلاعات مهم که از مرکز گردان ایرانی به دست آمده بود و در کارهای بعدی سازمان در منطقه کارایی زیادی داشت، دست یافت.
در این عملیات، علاوه بر کشته و زخمی شدن تعدادی از بچه های سازمان، تعدادی از سربازان توپخانه و یک سرهنگ مهندس عراقی مجروح شدند. سرهنگ عراقی که فرمانده ی یگان مهندسی و در این عملیات مأمور باز کردن معبر در میدان مین بود، پس از اتمام کار، برای تحویل مسیر باز شده به فرمانده ی یکی از تیپ های سازمان، در مسیر حرکت روی یک مین ضد نفر و المارا که در معبر جا مانده بود پا می گذارد و یک پایش را از مچ از دست می دهد.
بنا به گفه ی یکی از شاهدان عینی، او که قبل از این انفجار از پیروزی در عملیات خوشحال بود، بعد از قطع شدن پایش، شروع به فحاشی به سازمان و رهبری آن کرد که سربازان عراقی او را منتقل کردند.

• شایعه، عامل اصلی حمله ی فاو:

از شگردهای هر جنگ کلاسیک، راه انداختن جنگ روانی و پخش اخبار کذب یا شایعه در جبهه هاست که تأثیر بسزایی در تضعیف روحیه ی سربازان دارد و باعث ضعف در استقامت و جنگیدن می شود. در تخلیه ی اطلاعات اسرا (به ویژه اسرای فکه) که خودم نیز در مواردی شرکت داشتم، آنها اظهار می کردند که ما هر شب انتظار حمله ی نیروی های شما را داشتیم. سازمان در تلاش بود این تصور را در سربازان ایرانی ایجاد کند که نیروهای سازمان در همه جای جبهه حضور دارند و هر شب در حال شناسایی سنگرها و مواضع ایران هستند. اظهارات چند افسر اسیر شده در همین عملیات نیز وجود چنین فضایی را تأیید می کرد.
جمع بندی و گزارش نهاد اطلاعات سازمان از جبهه و جنگ و تشویق های رجوی برای آغاز تهاجمات جدید و همچنین عملیات عین خوش و فکه و به دست آوردن اسرا و اطلاعات جدید از جبهه های مختلف، فضای مساعد بین المللی به وجود آمده از جمله حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس، دادن اطلاعات نظامی از کمیت و کیفیت نیروهای ایرانی در منطقه ی فاو و دادن تجهیزات مدرن نظامی به ارتش عراق از سوی کشورهای اروپایی، ارتش صدام را که مدت ها بود مأیوسانه در حالتی دفاعی فرو رفته بود به فکر حملات مجدد به ایران انداخت و او را بر آن داشت که در فرصت به دست آمده یک بار دیگر بخت خود را بیازماید. او بر اساس همین اطلاعات به دست آمده به بندر فاو حمله کرد و موفق شد. (2)
بنا به اظهارات مسئول اطلاعات سازمان، در همان سال رجوی طی پیام تبریک به صدام او را مجدداً تشویق کرد که تهاجمات را بیشتر کند و گفت که بر اساس اطلاعات موثق به دست آمده، رژیم ایران با کمبود نیرو و تسلیحات مواجه شده است و ماشین جنگی ایران در حال شکستن است. او با ارسال اسناد و مدارک به دست آمده به او گفته بود که رژیم ایران برای تأمین نیرو (در عین خوش، طلائیه، فکه، فاو و…) از یگان های موجود در بعضی خط ها استفاده کرده و بعضی از مناطق جبهه خالی از نیرو است.

بدین ترتیب صدام پشت سر هم به مناطق مختلف جبهه حمله کرد. در چنین شرایطی سازمان نیز با دستور ارتش عراق تهاجم به شهر مریوان را در برنامه ی خود قرار داد. 10 روز بعد از عملیات فکه، احمد واقف (مهدی برائی) سازماندهی جدید ستاد اطلاعات و شناسایی را اعلام کرد. طبق سازماندهی جدید، یک گردان شناسایی (3) می بایست ظرف مدت یک ماه کل منطقه ی عملیاتی را شناسایی می کرد.
طبق توضیحات احمد، به دلیل نزدیکی دو خاکریز جبهه، شناسایی صرفاً از طریق دیده بانی انجام می شود و باز کردن معبرها به عهده ی واحدهای مهندسی رزمی بود که توسط عراقی ها آموزش می دیدند. عراقی ها و همچنین نهاد اطلاعات با عکسبرداری هوایی، مراکز و مقرهای فرماندهی را شناسایی می کردند.
منطقه ی عملیاتی به دلیل وضعیت جغرافیایی آن به دو قسمت دشت و تپه ماهور تقسیم می شد که شناسایی منطقه ی شمالی آن (دشت) با گروهان 1 و شناسایی منطقه ی جنوبی با گروهان 2 بود. شناسایی می بایست طبق محورهای قبلی در عملیات آفتاب و… انجام می شد. به دنبال این نشست توجیهی، کار شناسایی شروع شد و گردان در مقر تاکتیکی که مدرسه ای بود در ورودی شهر، مستقر شدند. پایگاه سعید محسن در شهر کوت این گردان را پشتیبانی می کرد.

• عملیات چلچراغ (مهران):

موفقیت اندک عملیات مشترک گذشته در جبهه ها باعث شده بود، مسئولان سازمان مغرورتر از همیشه با اطمینان خاطر از در هم شکستن ماشین جنگی و سرنگونی عنقریب رژیم صحبت کنند. بعد از عملیات آفتاب (فکه) و به دست آوردن اطلاعات طبقه بندی شده و به اسارت گرفتن تنی چند از ارتش ایران، صدام با خیال خام یکسره کردن کار جنگ، تصمیم گرفت هر چه بیشتر از نیروهای سازمان در جنگ استفاده کند.
در چنین فضایی فرماندهان ارتش عراق عملیات در شهر مهران را در دستور کار سازمان قرار دادند. رجوی بی درنگ آن را پذیرفت و چند روز بعد از عملیات فکه، آن را در دستور کار ستاد اطلاعات و شناسایی قرار داد. لازم است قبل از ادامه ی بحث اشاره ای به نشست محرمانه و انتخاب سوژه داشته باشیم.
از سوی دیگر، بر اساس اظهارات چند تن از مسئولان ستاد اطلاعات، صدام و رجوی و تعدادی از مسئولان دو طرف در نشستی محرمانه در بهار 67 در بغداد، درباره ی همکاری بیشتر سازمان با ارتش عراق و انجام عملیات مشترک سرنوشت ساز در جنگ ایران و عراق و همچنین آموزش بکارگیری سلاح های پیچیده تر مثل تانک T55 و نفربرهای P.M.P.I و M.T.L.B و همکاری کامل اطلاعاتی و شناسایی در جبهه ها صحبت و تصمیماتی نیز اتخاذ کردند.
در این نشست نیز مسئولان و فرماندهان عراقی بعد از معرفی و بررسی چند جبهه و خصوصیات آنها، جبهه ی مهران را با توجه به وضعیت جغرافیایی و نیروهای مستقر در آن انتخاب کردند و در فهرست برنامه ی عملیات مشترک گذاشتند، زیرا می توانستند از تسخیر یک شهر ایران در عملیات آتی استفاده ی تبلیغاتی کننند.
به دنبال این نشست، در سازماندهی جدید، دسته هایی برای آموزش های مختلف زرهی و مهندسی در نظر گرفته شد که به صورت فشرده افسران عراقی به آنها آموزش می دادند. تعدادی از تانک ها و نفربرهای عراقی و همچنین بلدوزر و لودرهای مختلف زرهی در اختیار سازمان قرار گرفت. (4) ستاد اطلاعات و شناسایی مجدداً سازماندهی شد و بلافاصله شناسایی سوژه در دستور کار ستاد قرار گرفت.
• طراحی عملیات مهران:
محدوده ی این عملیات از قسمت شمال به سد کنچان چم و از محدوده ی جنوبی به ارتفاعات جنوب شهر مهران ختم می شد. بر اساس اطلاعات به دست آمده، در این محدوده یک تیپ لشگر 16 زرهی و یک تیپ از سپاه مستقر بود. بر خلاف عملیات های گذشته، در این عملیات یگان های سازمان قصد داشتند هر چه بیشتر به عمق نفوذ و شهر جنگزده ی مهران را تصرف کنند. بر این اساس، محورهای نفوذ به خاکریز از 4 محور سپاه تعیین شد.
اهداف دو محور شمالی عبارت بود از: تصرف مراکز فرماندهی و توپخانه با تانک های T55 و P.M.P عراقی، انفجار پل رودخانه ی کنچان چم و ممانعت از پاتک نیروهای ایرانی از سمت شمال و شهر صالح آباد و دو محور جنوبی نیز با ورود از سمت ارتفاعات قلاویزان به شهر مهران و تسخیر توپخانه با بستن جاده ی دهلران، مانع می شد از سمت جنوب پاتکی صورت گیرد ؛ مابقی نیروها برای پاک سازی منطقه و حمله به شهر مهران در نظر گرفته شده بود.
طبق توافق فرماندهان سازمان و نیروهای عراقی پس از این که سازمان این مواضع را تصرف کرد، به بهانه ی پشتیبانی از نیروهای سازمان، این منطقه به نیروهای ویژه عراق واگذار شود تا هم مانع پاتک نیروهای ایرانی در این منطقه شوند و هم ارتفاعات تسخیر شده برای همیشه در اختیار نیروهای عراقی قرار گیرند.(5)
• شناسایی عملیات مهران:
گروهان ما که فرمانده اش” جلال پراش منزه” بود در قسمت شمالی جبهه تا رودخانه ی مهران مستقر شد. دسته ی ما که مسئولیت آن با من بود در قسمت میانی جبهه، دیده بانی و شناسایی شهر مهران را به عهده داشت.
هر روز صبح قبل از طلوع آفتاب، هر دسته می بایست مقدره المدی (فاصله سنج لیزری) و سایر الزامات کار را از مقر تاکتیکی، با جیپ عراقی که در اختیارش بود به همراه دوربین حرکت می کرد و به محل دیده بانی می آمد و تا غروب به طور مستمر دیده بانی می کرد و موارد مشاهده شده در دفتر دیده بانی ثبت می شد. موارد جدید شناسایی شده نیز بر روی نقشه های یک پنجاه هزارم عراقی موجود در محل دیده بانی (دیدگاه) پیاده می شد و هر شب به فرماندهان بالاتر گزارش می شد.
البته کار دیده بان شناسایی سیاق ثابتی داشت که می بایست بر اساس همان محورها و به ترتیب انجام شود. مثلاً هر دیده بان می بایست به ترتیب:
___________________________________________
1. محل استقرار خود را بر روی نقشه مشخص کند. (ثبت دیدگاه کند)
2. ابزار کار خود را بر اساس طبیعت توجیه کنند. (توجیه دوربین مقدره المدی و… با طبیعت و نقشه)
3. خاکریزهای خط دشمن را بر روی نقشه مشخص کند.
4. جاده های مختلف پشت خط دشمن را بر روی نقشه مشخص کند.
5. محدوده ی یگان های مستقر در خط دشمن را بر روی نقشه مشخص کند.
6. مراکز فرماندهی در خط را بر روی نقشه مشخص کند.
7. خاکریزها و سنگرهای سلاح های سنگین و نیمه سنگین را بر روی نقشه مشخص کند.
8. سنگرهای نگهبانی، دیدگاه ها و سنگرهای تیربار را بر روی نقشه مشخص کند.
9. از طریق تعقیب خودروها و ارتباطات روزانه، مراکز مختلف پشتیبانی و فرماندهی گردان یا بالاتر از آن را مشخص کند.
10. مواضع خمپاره ها و آتش بار دشمن را بر روی نقشه مشخص کند.
11. میدان های مین دشمن را بر روی نقشه مشخص کند.
12. مأموریت متفرقه ی احتمالی را انجام دهد.
13. موارد شناسایی شده را بر روی کالک یا نقشه پیاده کند.
14. از مواضع، سنگرها، مراکز و سایر موارد که فوقاً اشاره شد به وسیله ی تلسکوپ و دستگاه فیلمبرداری عکس و فیلم تهیه کند.
15. یگان های عمل کننده را از روی فیلم ویدئویی از منطقه ی عملیات آگاه کند.
16. فرماندهان سازمان و فرماندهان پشتیبانی عراقی (6) را در سنگرهای دیده بانی خود نسبت به منطقه ی عملیات توجیه کند.
پس از یک ماه، 5 دسته ی دیده بان شناسایی خط و پشت خط این منطقه را بر اساس محورهای فوق انجام دادند. اطلاعات به دست آمده از نهاد اطلاعات و عکس های گرفته شده توسط هواپیماهای عراقی فاکتورهای مورد نیاز برای انجام این عملیات را کامل می کرد.
پس از اتمام شناسایی، مهدی برائی برای گرفتن نظرات فرماندهان ستاد اطلاعات تا سطح فرمانده ی دسته ها، نشستی در ستاد اطلاعات برگزار کرد. موضوع نشست طرح پیشنهادی و انتخاب معبر عملیات بود. پس از بحث های مختلف 3 معبر نفوذ برای عملیات پیشنهاد شد و نشست پایان گرفت و شناسایی های انجام شده به همراه طرح پیشنهادی به ستاد رجوی برده شد، تا فرماندهان ستادی ارتش عراق نیز آن را بررسی کنند و نهایتاً در هماهنگی با آنها تصویب شود.
1- طبق اطلاعیه ی سازمان، عملیات با هدف در هم شکستن ماشین جنگی جمهوری اسلامی بوده است.
2- بعد از عملیات آفتاب در فکه، افسران و سربازان عراقی روحیه ی بالایی گرفته بودند، یکی از فرماندهان لشگر عراقی مستقر در فکه بعد از عملیات می گفت که دیگر ما و قائدمان (صدام) باور کردیم که می شود” حرس های ایران” (پاسداران ایرانی) را شکست داد. سربازان و فرماندهان عراقی وحشت عجیبی از پاسداران داشتند و به همین دلیل کنیه ی عجیبی نیز نسبت به آنها پیدا کرده بودند. فرماندهان و افسران در تمامی عملیات های سازمان حاضر به همه نوع همکاری بودند، ولی حاضر به شرکت در عملیات نبودند، کمین ها و نیروهای کمکی آنها در بعضی از شناسایی ها تا فاصله هایی که خودشان تشخیص می دادند با ما می آمدند و جایی که احساس خطر می کردند، جا می زدند. در همین مورد در شناسایی عملیات عین خوش یک شب معطل شدیم که باید با فرماندهان توپخانه عراقی هماهنگ شویم!
3- سرهنک کتیبه (فرمانده گردان توپخانه) ضمن صحبت، خاطره ای از جنگ برایمان تعریف کرد که نشان دهنده ی اوج وحشت فرماندهان عراق از پاسداران بود، او تعریف می کرد که چند سال قبل مأمور منطقه ی کردستان بودیم که درگیری بین سربازان ما و مهاجمان حرس ایرانی در گرفت و پاسداران به سنگرها رسیدند و درگیری همچنان ادامه داشت. بالاخره یک تیربارچی پاسدار با تیربارش وارد سنگر شد و یک سرباز ما را گرفت و بدون توجه به تیربارش با دندان هایش گلوی سرباز ما را گرفت و خفه کرد، و بعد اضافه کرد آنها نسبت به ما کینه دارند. ترسیدن سربازان از پاسداران برای فرماندهان عراقی امری عادی بود، فرماندهان عراقی فقط به قدرت سلاح های خود (دبابات = تانک ها و مدفعیه = توپ ها) ایمان داشتند، نه به نفرات خود و به همین دلیل همیشه می ترسیدند.
4-به کروکی توجه شود
4- رجوی در نشست ها برای این که بچه ها دچار مشکل نشوند، دریافت این تانک ها و نفربرها را با نام قرض گرفتن از صاحبخانه توجیه می کرد.
5- استقرار نیروهای ویژه ی عراق در ارتفاعات جنوبی شهر مهران فقط بریا فرماندهان سازمان طرح شده بود.
6- فرماندهان پشتیبان عراقی که شامل فرماندهان آتشبار توپخانه و کاتیوشا، فرماندهان تانک ها، فرماندهان مهندسی، خلبان جنگنده و هوانیروز بودند. جز اینها بعضاً حتی فرماندهان گردان ها و تیپ های عراقی مستقر در منطقه نیز برای توجیه مراجعه می کردند و خواستار این می شدند که دیده بان های سازمان منطقه را توجیه کنند و خود اقرار می کردند که اطلاعات دیده بان شما کامل و دقیق است.
صمد نظری

منبع

2 نظر

  1. من در عملیات چلچراغ که منافقین حمله کرده بودن شرکت داشتم .رسته من گرهبانسوم وظیفه پیاده تیپ ۴۵ گردان تکاور لشکر ۷۷مشغول خدمت بودم که در منطقه شهر صالح ابادچهل کیلومتری مهران مسقر بودیم ..صبح روز عملیات ما عازم منطقه درگیر شدیم به ما نگفتن که منافقین حمله کردن برای همین این نامردا تونستن بین ما رخنه کنندبرای مثال با لباسهای مختلف در صحنه حضور داشتن یکی لباس اخوند پوشیده بود وچندتای هم من با جفیه دور گردنشان خودشان را بسیجی معرفی میکردن وسعی شان این بود که در وقت مناسب وجای نتوانند قرار کنندبعد از خلع سلاح کردنشان به اسارت میبردندوما هم بیخبر. دنبال اینا راه افتادیم وبه این طریق کلی اسیر گرفتن ‌.خیلی بی رحم بودند ودر کشتن تفلک سربازها کوتاهی نمیکردند..به نظر من روی عراقیها را سفید کردن. من عملیات زیاد شرکت داشتم ودشمنمان مشخص بود وان روز لطمه شدیدی از این نامردا خوردیم.بله انروز صحنه های وحشت ناکی ازبی رخمی اینا دیدم .در اخر من دوتا از همرزمانم در دره ای محاصره شدیم ومثل باران به سرمان گلوله میبارید ولی شانسمان تونسیم عقب نشینی کنیم ولی یکی از دوستان که با ما بود از چندین نقطه مورد اصابت تیر قرار گرفت که هر طوربود او را به امبولانس رساندیم ولطف خدا شاملش شد زنده موند ..بله البته خاطره ان روز تا عمر دارم با من هست وهیچ وقت این لکه ننگ منافقین از یاد ما ایرانی ها ووطن دوست ها نخواهد رفت …یاد تمام کسانی که در راه حفظ وطن جان خودشان را از دست دادن گرامی .حافظ وطن

  2. لعنت بر شما بی شرف که به هر دلیلی فاحشه سیاسی و قصاب خونخوار صدام دیوانه شدید.
    شما ایرانی بودید و رو در رو ایرانی ایستادید
    شما ایرانی بودید خوش خدمتی اطلاعاتی میکردی
    من در جنگ طفل بیش نبودم،ولی افتخار میکنم که بودم.شما چه کردید بی شرف های رجوی و مریم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا