وضعیت مبهم ودوگانه فرقه بعد ازخروج امریکا از برجام

اخیراً بعد از خروج امریکا از برجام در سلسله بحثهایی که منسوب به رهبر ناپیدا و مجهول المکان و ممنون التصویر و صداست با عنوان”سرنگونی محتوم- پیروزی محتوم، با کانون‌ها و شهرهای شورشی قدرتاریخی مردم ایران در نبرد آزادیبخش رقم می‌خورد.” در قالب تصویر و صوت در رسانه های فرقه نشرداده می شود.
در این کنش ها طبق سیاق مرسوم سازمان تلاش می کند تا رویدادهای پیش آمده را مصادره بمطلوب نموده و آنرا ناشی از تلاش های خیانت بار وخباثت بار خود تلقی و بااتخاذ مواضع منافقانه سوار بر موج امریکا ساخته شده و باصطلاح فرمان جنبش آتی نامعلوم و نامعین را بدست بگیرد.
آنها گمان می کنند شرایط سیاسی و نظامی در ایران و منطقه بیش از هر زمان و وقت دیگر به شرایط مطلوب سازمان نزدیک شده است (سراب همیشگی). تحولات سوریه و همسویی سیاست های دول اروپایی با امریکا در این باب و آرایش سیاسی دولتمردان آمریکا که با تئوری جنگ‌ طلبانه سازمان همخوانی دارد، و اوضاع نابسامان دلار و اعتراض‌های گاه وبیگاه اجتماعی در ایران، تصویر خوشایندی است که مورد توجه فرقه قرار گرفته است!
تحولاتی که در نگاه واقع گرایانه با هیچیک از تحلیل ها وسمت و سوی مجاهدین همخوانی ندارند ؛ و ای بسا در نگاهی کلان تر همه آنها به نفع جمهوری اسلامی تمام خواهد شد.
حال با فرض وثوق تحولات مورد اشاره با وهمیات فرقه که در پوشش تبلیغاتی صدرالذکر خود وانمود کرده اند، یک سئوال اساسی مطرح است، اینکه مجاهدین در صورت وقوع حوادث محتمل در کجای آن تحولات قرار خواهند گرفت؟!
بزرگنمایی و نام بردن فرقه از عنوان پرطمطراق کانونهای شورشی که در کلیت خود وجود خارجی نداشته و بر پایه رویاهای محقق نشده شان (مانند تشکیل ارتش میلیشیا) براساس مقتضای برداشتی از فضای اجتماعی آنهاست نام گذاری شده است.یک شوخی خنده دار بیشتر نیست که در ماگزیمم تحرکش امکان الصاق و آویزان کردن یک قطعه عکس از رهبری مفقودالاثر از روی یک پل هوایی و یا عکس گرفتن و در صورت فائق آمدن بر ترس تهیه یک ویدئوی چند ثانیه ای می باشد. حال فرض کنید در تهران و یا یک شهر بزرگ دیگر چند میلیونی یک عکسی از ایشان آویزان باشد. چگونه و بر چه پایه ای می شود این عمل را به عنوان نقش و جایگاه مجاهدین در داخل ایران تبیین کرد!
در سرنای مجاهدین که از سمت گشاد آن نواخته می شود به غیر از تشویق اربابان خود به جنگ با ملت ایران ؛اقدام دیگری جز کف و هورا کشیدن برای تحقق دستورالعمل ۱۲ ماده ای وزیر امور خارجه امریکا و خط و نشان کشیدنهای او وترامپ چیز دیگری قابل مشاهده نیست.
این روز ها حتی در محافل رسانه ای نیز دیگر از فرقه رجوی اسم برده نمی شود و این رسانه های منسوب به خود فرقه است که تلاش دارد با انتشار چنین دیالوگهایی که منتصب به رجوی است خودی مطرح و خود را در کانون خبر نگه دارند.
چنین وضعی، به این علت است که فرقه دیگر توانی بیش از این ندارند، برد اقدامات آنها محدود به چند کار نمایشی و در حد پیغام و پسغام برای پارلمانترها و تأیید و تمجید از مواضع جنگ طلبانه است.
در قبال این بی عملی، رجوی تشکیلاتش را طوری کوک کرده است که فقط در میانه دعوا، طرف مقابل ایران را بگیرند و وعده داده است که رویدادها به سود آنها تمام خواهد شد؛ یک استراتژی فرصت طلبانه که برگرفته از تصور رجوی برای امکان موج سواری است.
به نظر می رسد که فرقه رجویه به جای پرداختن به این روشهای ابلهانه تبلیغاتی و فرورفتن در جنگ روانی از پیش شکست خورده، باید فکری اساسی برای خروج روز افزون پیر وپاتالهای مستقر در آلبانی بکند که از بی عملی و ناتوانی فعلی فرقه به ستوه آمده و بر علیه تمام دروغها و فریب های یک عمر به باد رفته بر خواسته اند.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا