فرازی از”کتاب خداوند اشرف از ظهور تا سقوط” – قسمت یازدهم

گرفتار شدن در فرقه ها مسیر بی بازگشت است، همیشه کسانی هستند که فریب گروه های فرقه ای را خورده و مسیر زندگی شان به کلی عوض می شود. آن ها هرگز فرصت نمی کنند و شاید کمتر کسانی و آن هم بعد از سالیان سال بتوانند تجربیات و آنچه بر سرشان آمده را بنویسند و این زمان کافی است تا نفرات بیشتری در بند گروه های فرقه ای گرفتار شوند.

مجاهدین با شگردهای مختلف و با اعضای عضوبگیر حرفه ای همیشه در تلاش برای به تور انداختن اعضای جدید بوده و هستند. آن ها به اندازه ی کافی انعطاف پذیر هستند که بتوانند با توجه به هر محیط و شرایط و با توجه به روحیات و خلق و خوی افرادی که در چنین محیط هایی زندگی می کنند، نقشه هایی برای به دام انداختن آن ها طراحی کنند. آن ها خیلی هنرمندانه و ماهرانه روی طعمه های خود کار کرده و نهایتاً آنان را جذب گروه می کنند.

آن ها هرگز از نهایت کار و وضعیت داخلی تشکیلات به جز مواردی که باعث جذب اعضای جدید می شد، چیزی به کسی نمی گویند.

به اعضای عضوبگیر راه های مختلف جذب را می آموزند و به آن ها یاد می دهند که چگونه روی سوژه های خود کار کنند. آن ها افرادی حرفه ای و سمج هستند و در این میان هیچ کسی را از گزند آن ها گریزی نیست. برای تشکیلات فرقه ای مجاهدین ملیت انسان ها فرقی نمی کند، آن ها متناسب با شرایط محیطی و زیستی حتی افرادی با ملیت های مختلف را هم جذب گروه می کنند و از هر فردی در راستای اهداف مشخصی بهره می گیرند. کسانی هستند که تنها در کادر کمک های مالی به تشکیلات فرقه جذب می شوند. تشکیلات هم به خوبی می داند که از آن ها مرد جنگی برای خط مقدم نبردشان در نمی آید و تلاش می کنند با توجه به موقعیت سیاسی و اجتماعی سوژه او را در نقطه قوت هایش به کار گیرند.

اگر به ترکیب جمعیتی فرقه ی مجاهدین نگاه کنید افرادی هر چند محدود از ملیت های مختلف از جمله: فرانسوی، چینی، عرب زبان، انگلیسی و… نیز در بین آن ها حضور داشتند که برخی از آن ها در عملیات مختلف کشته شدند و برخی ها هم پس از مدتی فرقه را ترک کردند.

حتی برخی از این نیروها هم که از کشورهایی مثل امارات، پاکستان و ترکیه با ترفندهای کاریابی، دادن حقوق و حتی بردن آنان به کشورهای اروپایی و گرفتن پناهندگی، به کشور عراق و اردوگاه اشرف برای بازسازی فکری اعزام شده بودند، پس از مدتی ماندن در سیستم پذیرش، که فهمیده بودند فریب خورده اند و راه بازگشتی هم وجود ندارد، دست به خودکشی زدند و سازمان هرگز اخبار و اطلاعات آن ها را علنی نکرد.

خودکشی اعضایی که به هر دلیلی خواهان جدایی بودند، به ویژه بعد از سال های 1370 – 1369 و سخت شدن شرایط در تشکیلات فرقه ای مجاهدین و افزایش فشارهای روحی و روانی مضاعف به اعضای فرقه، که در راستای روند بازسازی فکری انجام می گرفت، زیادتر شد. اعضای مخالف تاب مقاومت نیاورده و دست به خودکشی می زدند. این روند تنها اعضای جدید و پذیرشی را شامل نمی شد و بدنه تشکیلات و اعضای قدیمی را هم در برمی گرفت. کسانی که حتی چندین بار در عملیات مختلف شرکت کرده بودند خواهان جدایی از تشکیلات فرقه بودند، ولی تشکیلات نه تنها به آن ها اجازه ی خروج نمی داد بلکه به وحشیانه ترین شیوه ها آن ها را تحت انواع فشارهای روحی و روانی و حتی فیزیکی قرار می داد. به عنوان نمونه یعقوب کُر از اعضای با سابقه و تقریباً بالای بیست سال سازمان در قرارگاه علوی و در سال 1378 و یا 1379 (مقر ارتش سوم و یازدهم) در حین نگهبانی با شلیک گلوله به مغز خود به زندگی اش پایان داد. وی دایم تحت فشار تشکیلات و تحت نظر فردی به نام حسین ابریشمچی با نام مستعار کاظم از مسئولین قرارگاه علوی بود. او از جمله کسانی بود که خواهان جدایی از تشکیلات فرقه ای مجاهدین شده بود ولی او را آن قدر در نشست های عمومی تحت انواع شکنجه های روحی و روانی قرار داده بودند که کاملاً افسرده شده بود و تقریباً از آن به بعد با کمتر کسی ارتباط برقرار می کرد و تنها یک کالبد بی روحی بود که در تشکیلات حضور داشت.

طی این سال ها موارد دیگری از خودکشی در گوشه و کنار قرارگاه های مختلف ارتش رجوی اتفاق می افتاد، مثل خانم آلان محمدی در قرارگاه اشرف. او نیز با سلاح و به هنگام دادن پُست دست به خودکشی زده و به زندگی اش خاتمه داد و یا کریم پدرام از اعضای قرارگاه حبیب، که او نیز در طی همان سال ها و در حین یک مأموریت مرزی با شلیک گلوله ای به زندگی اش خاتمه داد. هر چند سازمان تلاش می کرد آن ها را شلیک ناخواسته جلوه دهد ولی چه کسی بود که نداند این موارد خودکشیِ ناشی از فشارهایی است که تشکیلات بر آن ها وارد آورده بود.

مورد دیگر از خودکشی در قرارگاه اشرف و مربوط به ارتش هفتم بود. نامبرده خدام گل محمدی نام داشت. او هم مثل بقیه خواهان جدایی از تشکیلات فرقه ای رجوی بود و از آنجایی که هیچ راه برون رفتی نداشت، به هنگام تنظیف سلاح با بنزین خود را به آتش کشید و به زندگی اش پایان داد. این ها تازه بخش محدودی بود که بیان شد.

در بحث ها و نشست های مسئولین، از تمام کسانی که به دلیل فشار روحی و روانی دست به خودکشی زده بودند، به عنوان آدم های مسأله دار و نداشتن تعادل روحی و روانی و ضعیف النفس نام می بردند و صد البته تشکیلات در خلوتگاه خود کاملاً از این اقدام آن ها راضی بود، چرا که می دانست اگر پای این آدم ها به بیرون از تشکیلات برسد، دست به افشاگری در مورد چیزهایی خواهند زد که جهان از وجود آن بی خبر است.

جذب اعضای جدید برای فرقه به شکلی که اشاره شد از یک سو اوج دنائت و بی رحمی سران فرقه را نشان می دهد که چگونه برای رسیدن به اهداف شوم فرقه و رهبری آن، از هر ابزار و تکنیکی برای تجاوز به حریم هویت اجتماعی و عقیدتی  اعضای جدید استفاده کرده و انسان های بی گناهی را خرج مطامعِ دنیا طلبی خود و گروهی شان می کنند و از سوی دیگر این کار نشان دهنده ی توان بالای به کارگیری فریب و به روز بودن این شیوه ها برای جذب نیروهای جدید در تشکیلات فرقه ای مجاهدین است و هیچ مرزی هم در این کار وجود ندارد.

نوشته سید حجت سید اسماعیلی

برگرفته از کتاب”خداوند اشرف”

صفحه های: 279 الی 282

تنظیم از عاطفه نادعلیان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا