استراتژی سرنگونی در کجای کار است؟

هر کسی که به نوعی اعمال فرقه رجوی را دنبال میکند میداند که سالهای متمادی است که استراتژی سرنگونی کاملا در گل مانده است.
حداقل اگر بخواهیم در بهترین شرایط آنرا ارزیابی بنماییم، زمانی بود که صدام حسین حاکم عراق بود و ارتش به اصطلاح آزادیبخش ملی رجوی در کنار مرزها با انبوهی سلاح های هدیه داده شده از طرف صدام حسین تهدید محسوب میگشت. اما با حمله آمریکا به افغانستان و بعد به عراق و سرنگونی صدام حسین همه چشم اندازها برای رجوی به فنا رفت.
از آن تاریخ به بعد دیگر تمامی تلاش‌های رجوی که نتیجه اش دهها کشته و صدها مجروح در کمپ اشرف بود به شکست تمام عیار تبدیل شد و النهایه با منتقل شدن نیروهای باقی مانده به آلبانی بیشتر از هر زمان از این استراتژی فاصله گرفت و مهر خاتمه بر این شعار زده شد.
نه تنها نیروهای فرقه وا رفتند بلکه هواداران این فرقه دیگر چشم امیدی به آن نداشتند. شخصا شاهد بودم که بالاترین معظل روی میز مسئولین، جمع کردن افراد مسئله دار بود که نه تنها خود نمی توانستند به این تناقض پاسخ بدهند بلکه رهبران فرقه هم در توانشان نبود که پاسخ بدهند زیرا خودشان هم نسبت به این موضوع غرق در تناقض بودند و کماکان هستند.
در چنین وضعیت نابسامانی ریزش نیروها بیشتر از هر زمان دیگر شد و شاهد جداشدن نفرات بودیم که می فهمیدند هر چه گفته شده دروغ بوده است و حضورشان صرفا سیاهی لشکر است تا فرقه در محافل سیاسی نشان بدهد که هنوز نیروهای وفادار وجود دارند.
اما این نیروها که میانگین سنی آنها بالای پنجاه سال بود با انبوهی از بیماریهای مختلف دست و پنجه نرم میکردند و هیچ انگیزه ای برای مبارزه برای اهداف رجوی نداشتند. شاید سوال این باشد که برای چه آن تعداد هنوز بدون هیچ چشم اندازی باقی مانده اند؟ در پاسخ باید عرض کنم در اینجاست که به ماهیت فرقه ای سازمان و رهبریش باید پی برد زیرا شگرد رهبران فرقه مغزشویی و ایجاد باورهای تخیلی در اذهان است.
این جمله من را زمانی منسوخ شده بدانید که رهبران فرقه رجوی حاضر شوند در حضور نمایندگان کمیساریای عالی ملل متحد برای پناهندگان درها را باز کنند و افراد را در ماندن یا رفتن مختار نمایند (بدون حضور خودشان یا گرفتن هر گونه تعهدی و قسم دادن). شما و هر ناظر بی طرفی خواهید دید که چگونه همه چیز فرو خواهد ریخت.
در چنین شرایطی خواهید دید که استراتژی سرنگونی جمهوری اسلامی ایران چقدر برای اعضا پوچ و بی محتوا است. در یک کلام عرض کنم که استراتژی سرنگونی با گم و گور شدن مسعود رجوی کاملا گم و گور شد و به گل نشست و بتاریخ پیوست.
اکنون سازمان با تمام وجودش در اختیار آمریکا قرار دارد که به توصیه کاخ سفید عوامل آمریکا در منطقه یعنی اسرائیل جهت لابی و تبلیغات و سعودی جهت تأمین پول و امکانات بسیج شده اند. این تنها امکان بقا برای فرقه بعد از آویزان شدن به صدام حسین و وارد شدن در جنگ ایران و عراق است، و چقدر باید کسانی که چشم امید به این فرقه دارند درمانده باشند.
فرقه رجوی از خودش ریشه ای ندارد و مانند قارچ باید در شکاف زندگی کند. زمانی در شکاف جنگ حیات داشت و امروز در شکاف تضادهای غرب با ایران خودش را پنهان کرده است. بسیار واضح است که چنین حیات خفیفت و خائنانه ای قابل دوام نخواهد بود.
هر انسان بی طرفی با نگاه به شرایط می فهمد که هیچ نیرویی بدون پشتوانه مردم خودش امکان ندارد که کاری از پیش ببرد و متکی شدن به نیروهای خارجی مثل آمریکا و اسرائیل و سعودی بیشتر باعث منزوی شدن آنها می گردد.
هر گاه شاهد تظاهرات چند صد هزار نفری در حمایت از فرقه رجوی در ایران بودید می شود در خصوص سرنگونی هم صحبت کرد. خارج از این قطعا که فریب و نیرنگ بزرگ بیش نیست. از ترفندهای رهبری فرقه همیشه این بوده که شرایط را همیشه و در هر حالتی به نفع خود نشان میدهد و گویی که همه چیز بر وفق مراد پیش میرود در حالی که در پایان تمام خوش بینی ها و درب باغ سبز نشان دادنها چیزی جز شکست نبوده و بجز دهها کشته و زخمی نتیجه ای نداشته است.
جالب است بدانید که نبض کنونی فرقه در دست آمریکا است. همان آمریکایی که به زعم بنیانگذاران و رهبران اولیه آن امپریالیست و جهانخوار و ببر کاغذی بود. همان آمریکایی که خونش روی زمین بود و زمانی سازمان مجاهدین خلق پرچمدار مبارزه با آن در ایران به شمار می رفت.
مسعود رجوی بالاخره آرزوی محقق شدن شعار سرنگونی را با خود بگور برد و جانشین او نیز که به صورت کامل خودش را به امپریالیسم فروخته است به همین منوال طی خواهد کرد.
بخشعلی علیزاده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا