ماهیگیری از خون…

زمانی که یک انسان متولد می‌شود، برای خوب بودن یا بد شدن حق انتخاب دارد. واقعیت بشر این است که ترکیبی از خوبی‌ها و بدی‌ها است. بدی‌هایی که اگر بروز کنند و به آن‌ها میدان داده شود، انسان را به یک موجود ترسناک تبدیل می‌کنند. در طول تاریخ افراد زیادی بودند که برای داشتن قدرت، خون‌ها ریختند و جان‌ها گرفتند.
سالهاست آقای مسعود رجوی مرحوم و بانوی سوم او مریم! دست در خون جوانان این آب و خاک، به صیادی نامشروع، سرگرم می باشند.
مسعود شیاد و صیاد بزرگ! از همان سال های نخست آزادی از زندان شاه، خونریزی را شروع کرد و تا به امروز هم با نام او و به اسم او، این خونریزی ادامه دارد. شاید اغراق نباشد که مدعی شویم، هزاران نفر خواسته و ناخواسته در گرداب این شیطان، خون گرم شان، زمین سرد را گرم تر کرده است.
امروز در آلبانی، باز این فرقه و رهبران خونخوارش، دست از سر جوانان ما برنداشته اند!
مادر و پدری پیر، آقای مصطفی محمدی و خانم محبوبه، همسر ایشان، هفته هاست در حسرت دیدار دخترشان، جگرگوشه شان، پشت دیوارهای این فرقه زجر میکشند.
خونخواری که تنها مکیدن خون از رگها نیست! این اجازه ملاقات ندادن هم، نوع جدیدی از خونخواری است. کدام جنبش در جهان که خود را از قضا انقلابی هم می نامد! اجازه نداده، فرزند، پدر و مادرخود را ببیند؟
انسان شرم می کند از ذکر چنین رویدادهای ننگین تاریخی.
عمر و جوانی هزاران انسان، در بیراهه رجوی سوخت و خاکستر شد. به چهره تک تک اسیران در فرقه رجوی که می نگریم، یکرنگی و صداقت موج می زند. مظلومیت خاصی در چهره شان نهفته است. البته همه ناآگاه و بی خبراز دنیای بیرون هستند. همه خسته هستند. اغلب پنجاه سال را رد کرده اند. پیر شدند. همه در درون قبر جهالت و تاریکی فرقه رجوی نگه داشته شده اند. مسعود و مریم، نگهبانان این تاریکی ها هستند. در درون، از روشنائی و شادی و عشق، ابدا خبری نیست!
مثل بچه ای که تشنه توجه و محبت است، خود را برای سران سلطه جهانی و قدرت های استعماری، بزک و دوزک کرده و خودنمایی می کنند! تا بلکه نظری به اینان کرده و دستشان را بگیرند!
خودشان که نمی توانند کاری بکنند! میخواهند لااقل با کمک بیگانگان به نوایی برسند. رهبران مجاهدین به دلیل بی مایه گی سیاسی، هرگز نتوانستند در میان قشرهای سیاسی جایی برای خود باز کنند و بطور قطع می توان گفت که میلی متری جایگاه بین بقیه ندارند! از سوی تمامی خارجه نشینان هم طرد شدند و مطرود عام و خاص هستند.
اخیرا همگان دیدند که سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه هم، اذعان کرد که رهبران و اعضای سازمان مجاهدین هیچ جایگاهی در بین مردم ایران ندارند و گفت ما میدانیم که این گروه جایگاه مردمی ندارد و تعداد معدودی را هم که به مراسم شان می آورند، ابدا شغلی در دولت ندارند و از بازنشستگان سیاسی غیر دولتی استفاده می کنند! این بدین معنی است که کاسه لیسی سران سلطه هم جواب نداده است. رهبران و شیادان سیاسی این فرقه هم باید بدانند که ادامه راه جنایتکاران تاریخ اگر سودی داشت که آن جنایتکاران نام نیکی به یادگار می گذاشتند، نه نفرین و لعنت بشریت را به ارث می بردند…
فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا