در نقد کوتاه یک” مریم نامه”

چه بلایی برسرمجاهدین خلق آمده که اینهمه برای مریم مدیحه سرایی میکنند؟
چرا دراین مدیحه سرایی نام مسعود رجوی کم رنگ وکم رنگ تر شده واندک اندک محو میشود؟
بدتر اینکه، چرا باوجود ترویج وتبلیغ کیش شخصیت، آنرا بصورت وقیحانه ای بحساب” رهائی زنان” میگذارند؟
از رسانه های خودشان بخوانیم:
” واقعیت مبارزه سرسخت و تمام‌عیار با دیکتاتوری ولایت فقیه که «اندیشه جنسیتی» در مرکز ثقل ایدئولوژی آن است، ایجاب می‌کرد که زنان و مردان مجاهد به یک شناسایی و نبرد تاریخی علیه اندیشه جنسیتی بپردازند. کلنگ این دگرگونی‌خواهی را مریم رجوی بر زمین بسیار سخت و کوبیده شده به قدمت عمر انسان زد. مریم رجوی چراغی را روشن کرد که اساساً در جوامع جهان سوم با فرهنگ سنتی مردسالار، یک بدعت‌گذاری و خرق عادت بود”.
این مسئله که زنان دچار ستم مضاعف شده و با کمال شرمساری، علاوه بر کارهای سخت جسمی، مجبور به ارائه ی خدمات جنسی هم به رجوی شدند، چه کمکی به مفهوم موهوم” اندیشه ی جنسی” کرد؟!
چرا باید آزار زنان ومردان درون سازمان، مبارزه برعلیه رژیم قالب شود وچه رمز ورازی دراین کار نهفته است که با عقل بشر همخوانی ندارد؟
درسازمان کاری شد که مردان وزنان ازشخصیت انسانی خود تهی شدند و مردان که مجرب تر بودند و احتمال اعتراض شان به خودسری های رجوی بیشتر بود، ازارگان های بی خاصیت رهبری کنار گذاشته شدند تا جلسات رهبری با حضور رجوی وتنها با شرکت زنان تشکیل گردد وجایی برای نامحرم وجود نداشت.
زنانی ایرانی که بطور سنتی با ازدست دادن همسران وحامیان اصلی شان، تنها شده و اعتماد بنفس شان به سوی صفر میل میکرد.
البته این کارها با تصمیم و برنامه های شخص مسعود انجام گرفته بود ومریم پادو یا میرغضبی بیش نبود.
بازهم:
” در نمونه‌های عام‌تر شاهدیم که درصد دانشجویان دختر و پسر در جهان تغییر کرده و از تبعیض‌های پیشین خبری نیست یا بسیار کاسته شده است. در همین نمونه‌ها گاه شاهدیم که درصد دانشجویان دختر بیش از پسران است. در کلیه راه‌کارها و تجربه‌های طی شده، دستاوردهایی بر مبارزه زنان افزوده شده و آثار قابل توجهی هم داشته‌اند”.
این حرف البته واقعیتی است با این شرط که باند رجوی نقش مثبتی دراین مورد ندارد وماحصل طلبات زمان بهمراه مبارزات مدنی زنان وهمراهی مردان با آنها بوده است.
دختران ما، گام های بزرگی بطرف پیشرفت برمیدارند ولی برداشتن این گام ها، بدون حمایت مالی پدران ممکن نیست وما شاهد سفره های خالی شده ی خانواده ها، بخاطر تامین مخارج تحصیل وتحقیق این دختران افتخار آفرین هستیم وبه آنها که قدر این رنج والدین خود را دانسته ومشقات سخت تحصیل را بجان میخرند، دست مریزاد میگوییم.
در ادامه:
” نظریه و تئوری وی می‌گوید زنان و مردان قربانی توأمان یک فکر و فرهنگ هستند؛ از این رو بر حضور زنان و مردان در نبردی مشترک علیه اندیشهٔ‌ جنسیت تأکید می‌کند. در این نبرد مشترک، نقش زنان در موقعیت رهبری می‌تواند در جنسیت‌زدایی از اندیشه‌ها نتیجه‌بخش باشد”.
این اندیشه ی جنسیت باید بطور بالمناصفه جامه ی عمل بپوشد واینطور نباشد که به بهانه ارتقای زنان وتبدیل آنها به ابزار سرکوب مردان – برداشتن از ریش وگذاشتن روی سیبیل – باشد.
البته کسی با رهبری زنان مخالفتی ندارد اما میدانیم که این رهبری صوری ومهوع زنان، جزو آلات سرکوب رجوی بود.
درست تر آنست که شرایط مساوی برای همه فراهم گردد وانتخاب رهبر یا نماینده، بدون توجه به جنسیت، براساس رای آزادانه و رعایت شایسته سالاری انجام گیرد.
تاکید خاص بر رهبری مطلق زنان، همانقدر ارتجاعی است که این تاکید بر روی مردان انجام شود.
اتفاقا، زن سالاری دراوایل تکوین سیستم اجتماعی انسان ها – بعلت نقش خاصی که زنان درکشاورزی اولیه واداره ی امور خانواده داشتند- وجود داشته و اینطور نیست که کسی یکباره گفته که مرد سالاری بهتر است وجامعه ی مادر سالاری فروپاشد.
اگر مریم دیالکتیک خود را بهتر میخواند والبته صداقتی هم درکارش بود، چنین لاطائلاتی را ازمسعود حقه باز یاد نگرفته و بخورد دیگران نمیداد.
درآن صورت او میفهمید که نقش برجسته بدست کسانی میافتد که صاحب قدرت اقتصادی است و ربطی به جنسیت ندارد.
در تشکیلات شما، این مسعود بود که قدرت داشت و رهبری زنانی که فاقد این قدرت بودند، شوخی بی مزه ای بیش نبود.
پس، رهبری جنسیتی – آنهم درشکل بلا منازع خود- شامل تنها نرینه ای بنام مسعود بود وبقیه ی حرف ها ترانه وشعر است.
صابر

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا