شروع انحراف مجاهدین از سال 1364

واقعیت این است که انحرافات مجاهدین از سال اول انقلاب ضدسلطنتی استارت خورد. آقای مسعود رجوی، بجای پیشه کردن عقل و تدبیر، با رویکرد احساسی به روند تحولات اجتماعی نگاه کرد و تصمیمات عجولانه و شتابزده گرفت. اشتباهات سریالی آقای مسعود رجوی از به خشونت کشاندن فضای سیاسی در ایران تا فرار از ایران و فراخوان به مبارزه مسلحانه در 30 خرداد 1360، فرصت سوزی سیاسی و به کشتن دادن همسر و دیگر رقبای تشکیلاتی در ایران، کام جوئی وازدواج با فیروزه بنی صدر و سپس طلاق او، شروع معاشقه با مریم قجر عضدانلو رئیس دفتر خودش، و…
دیگر کار به جائی رسید که مسعود رجوی، مریم را مجبور به طلاق از شوهرش مهدی ابریشمچی کرد و خواهر موسی خیابانی، مینا را به عقد مهدی ابریشمچی در آورد تا مهدی را ساکت کند. سپس، برای سرپوش گذاشتن روی این طلاق و ازدواج ها، مجبور به خلق پدیده ای شوم به نام” انقلاب ایدئولوژیک” شد. درابتدا ابدا، این بحث ها و برداشت های امروزی از انقلاب درونی مجاهدین مطرح نبود. در پروسه این بحث های فرقه ای عمق پیدا کرد و تکامل منفی یافت. از روانشناسان متعدد مشاوره گرفته شد، از لابلای صفحات و اوراق تاریخ، ضدبشری ترین تجارب برداشته و در تشکیلات متوسل به آزمون و خطا شد.
مسعود رجوی در پی اخراج از فرانسه و روابط پنهانی اش با دولت عراق در حال جنگ با ایران، برای تجمیع نیروها و تشکیل ارتش، به عراق و زیر بیرق صدام حسین رفت.
تقریبا تمامی سیاسیون این عمل رجوی را بشدت قبیح شمرده و صف خود را از رجوی، منفک و جدا کردند. اگر بطور دقیق و موشکافانه بخواهیم سازمان آنروز را تحلیل کنیم، سازمان با یک پوسته شکنی ننگین، همه پرنسیب های معمول را نفی و در یک عقبگرد استراتژیک، همه عقبه سازمان را نابود کرد. خزیدن به زیر بیرق بیگانه به صورت علنی را پرواز تاریخساز و پرواز صلح نامید.
در فرهنگ فرقه رجوی، همکاری با ساواک و جان بدر بردن از اعدام، مقاومت رهبری در زندان نام می گیرد.
در فرهنگ رجویها، فرار از کشور با لباس مبدل، پرواز تاریخساز لقب می گیرد.
در سازمان، هم پیمانی و همکاری با دشمنان مردم ایران، هجرت انقلابی و پرواز صلح لقب گرفت.
در فرقه رجوی، دامن پوشیدن برای نیروهای آمریکائی و همکاری با امپریالیسم، حرکت موازی و همسوئی انقلابی نام گرفت.
در سازمان رجوی، خلع سلاح و خلع لباس شدن و تسلیم، انتخاب بین سلاح و سلاحدار و نرمش استراتژیک نام گرفت.
در فرهنگ مریم و مسعود، تخلیه اجباری اشرف و اخراج مفتضحانه از عراق، هجرت و انتقال بزرگ نامیده می شود.
در فرهنگ سازمانی و فرقه ای رجوی، مرگ رهبر، غیبت بزرگ لقب می گیرد.
در عرف رجوی، زندان انفرادی و شکنجه اعضاء، برخورد تشکیلاتی و انسان سازی، نام می گیرد.
کشتن، کشته شدن، خودسوزی، خودکشی، سیانور خورانده شدن، مسموم شدن، سکته قلبی و مغزی، بیماری لاعلاج، غرق شدن در دریاچه و رودخانه و اقیانوس و … خلاصه هر نوع کشته شدن و کشته سازی، شهادت و وفای به عهد با مسعود نامیده می شود و در کتاب کشته های مسعود، در فهرست شهدای سازمان گنجانیده می شوید.
این است فرهنگ طلائی سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران به رهبری آقای مسعود رجوی غائب و بانوی سومش.
مریم عضدانلو هم خائنی است مثل مسعود، فقط بلد است به خارجی ها پول بدهد و مراسم بگیرد! اسم همه این ها را هم می گذارد:” کهکشان”!
کسی نیست بپرسد: پس این همه نیروی پیر و از کارافتاده و افسرده در آلبانی، کجای این کهکشان هستند؟
آیا همه بچه های اسیر در آلبانی، سر کارند؟
آیا حبس اعضاء در مانز یک خودکشی سیاسی در آلبانی نیست؟
اگر، آن” کهکشان” شما این همه اهمیت دارد، پس چرا همه نفرات را از آلبانی به کهکشان نمی برید؟ چرا نفرات اسیر فرقه، در زندان مانز در آلبانی محبوس هستند؟
مریم قجر از چه چیزی ترس و واهمه دارد که نفرات در آلبانی هم، مثل عراق، حق خروج آزادانه از زندان رجوی به بیرون را ندارند؟
این چه جنبش انقلابی است که از خروج اعضایش از قرارگاه هایش به خیابان و به بین مردم، ترس و وحشت دارد؟
اگر این کهکشان و ویلپنت این همه که بر طبل می کوبند، مهم و حیاتی و اهرمی نیرومند و وزنه ای سیاسی است، پس ماندن در آلبانی و نرفتن به این واقعه عظیم، یک کار کشکی واقعی نیست؟
اصلا مریم عضدانلو می شود به ما ایرانی ها و خلق قهرمان بفرماید که این اسیران غیرمسلح و پیر، در آلبانی، دقیقا مشغول چه عمل مقدسی هستند؟ اگر این همه کار سیاسی در اروپا وخارجه مهم است، بهتر نیست از حضور پربرکت اسیران آلبانی هم در این کهکشان بزرگ! در خارجه استفاده کرد؟؟؟
اگر این همه کارهای پوشالی سازمان، انحراف از اصول اولیه نیست، پس چیست؟ لطفا ما را روشن فرمائید…
فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا